انگلیس: ارتباط با موساد از نان شب واجب تر است! (خبر ویژه)
ترورهای موساد غیراخلاقی اما رابطه با این سازمان تروریستی برای لندن حیاتی است! روزنامه انگلیسی تایمز در گزارشی به برخی از ابعاد ترور اخیر موساد در دوبی پرداخته است. حدود یک ماه پیش 11 مأمور موساد با گذرنامه های غیر اسرائیلی که شش تای آنها انگلیسی بود، به دوبی رفته و المبحوح- از فرماندهان حماس- را در هتلی به قتل رساندند.
تایمز در گزارش خود موساد را به دلیل استفاده از گذرنامه های انگلیسی- و نه ترور- مورد سرزنش قرار داده و این کار را غیر اخلاقی توصیف کرده است اما در عین حال تصریح می کند نمی توان از دوستی با موساد چشم پوشید. در عین حالی که انگلیس سعی دارد چهره ای اخلاقی از خود به نمایش بگذارد اما ناگزیر است با کثیف ترین ها (موساد) ارتباط داشته باشد چون برای امنیتش ضروری است.
تایمز در ادامه می نویسد: آخرین باری که عوامل موساد با گذرنامه های انگلیسی دستگیر شدند در سال 1987 بود. تل آویو قول داد دیگر چنین کار فریبکارانه ای نکند اما هیچ کس به قول آن اعتماد نداشت. تاچر در دهه 80 پایگاه رسمی موساد در لندن را تعطیل کرد. این پایگاه مأموریت داشت فلسطینی های تبعیدی را در انگلیس ترور کند. اما عوامل موساد دوباره به انگلیس بازگشتند.
به نوشته تایمز، موساد برای انگلیس سرمایه ارزشمندی است و به دلیل فعالیت هایش در دنیای اسلام برای غرب اهمیت فوق العاده ای دارد.
لندن در حالی اینچنین با موساد و رژیم اسرائیل همراهی می کند که خود را یکی از رهبران مبارزه با تروریسم در دنیا می داند و به همین بهانه دو کشور اسلامی- عراق و افغانستان- را نیز به همراه آمریکا اشغال کرده است.
منبع:http://www.kayhannews.ir/881201/2.htm#other200
به نام همسر، به کام... (خبر ویژه)
همسر یکی از عوامل بازداشت شده فتنه، ذهنیت های القایی برخی عناصر پشت پرده حزب مشارکت را به نام شوهر خود منتشر می کند.
سایت های نوروز و امروز (دو سایت مشارکتی و مجاهدینی) در اقدامی قابل تأمل و به جای اینکه رأساً با فخر السادات محتشمی پور مصاحبه کنند، گفت وگوی نامبرده با سایت «ندای سبز آزادی» را منتشر کردند. این سایت از خارج کشور- و احتمالا توسط حنیف مزروعی سردبیر فراری سایت نوروز-مدیریت می شود.
همسر تاج زاده در گفت وگوی مذکور به روال تحرکات چند هفته اخیر خود، مطالبی را از قول تاج زاده منتشر کرد. محتشمی پور که مانند اغلب افراطیون مشارکت، از روشنگری های مستند کیهان عصبانی است، برای چندمین بار و البته به نام شوهر خود به کیهان حمله کرد و گفت: اقدام غیراخلاقی روزنامه کیهان در توهین و تخریب آقایان خاتمی، موسوی و کروبی آن هم درباره تظاهراتی که همه آن را سمبل وحدت ملی می خواندند، بار دیگر نشان داد که خط تنش آفرینی را نه اصلاح طلبان بلکه یک باند کوچک خشونت طلب در قلب اقتدارگراها دنبال می کند.
پیش از این با وجود زندانی بودن دبیرکل و اغلب اعضای شورای مرکزی حزب مشارکت، چند بیانیه به نام حزب صادر شده که ثابت می کند حزب مذکور نه از سوی دبیرکل و مرکزیت آن بلکه از کانون های دیگر اداره می شود و بیانیه اخیر این حزب از لندن ارسال شده بود.
خانم محتشمی پور توضیح نداده که اولا چرا حرف های خود را از زبان همسرش بیان می کند و ثانیاً ملت ایران چه وحدتی با سران فتنه که قدم به قدم، دستور العمل های سازمان های جاسوسی غرب را برای براندازی اجرا کردند، می تواند داشته باشد؟ ملت ایران همان 50 میلیونی بودند که در تهران و شهرستان ها بر تصاویر سران فتنه مهر باطل شد زدند و آنها را ملامت کردند.
گفتنی است یک خبر موثق حکایت از آن دارد که همسران برخی از فتنه گران زندانی که در پی بازداشت همسرشان مورد توجه سایت های ضدانقلاب قرار گرفته اند، در گفت وگوهای خصوصی و به طور تلویحی فاش کرده اند که تمایل چندانی به آزادی همسران خود ندارند و معتقدند بعد از آزادی همسرانشان مورد توجه سایت های خبری نبوده و مانند گذشته در انزوا قرار خواهند گرفت
منبع:http://www.kayhannews.ir/881201/2.htm#other200
این آ ب به کدام آسیاب می ریزد ؟! (یادداشت روز)
این نوشته در پی آن نیست که آیت الله هاشمی رفسنجانی ریاست محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام و یا افرادی نظیر آقایان دکترحسن روحانی رئیس محترم کمیسیون سیاسی، دفاعی، امنیتی مجمع و دکتر محسن رضایی، دبیرمحترم این مجمع را به تلاش برای دور زدن قانون اساسی متهم کند و یا انگیزه آنان از اقدامی که در پی آن هستند را- خدای نخواسته- تأمین خواسته ها و منافع بر زمین مانده دشمنان اسلام و انقلاب بداند! ولی متاسفانه و با عرض پوزش باید گفت، نتیجه طرحی که آقایان در دست تهیه داشته و برای قانونی شدن آن تلاش می کنند، چه بخواهند و چه نخواهند -والبته که نمی خواهند- از یکسو «دور زدن قانون اساسی» و از سوی دیگر، تامین خواسته ای است که دشمنان بیرونی نظام و دنباله های داخلی آن طی 20 سال گذشته با همه توان برای دسترسی به آن تلاش کرده و می کنند. ماجرا در یک کلمه، حذف شورای نگهبان از چرخه تعیین صلاحیت نامزدهاست. این طرح که امروزه با قید «فوریت» و «خارج از نوبت» در دستور کار مجمع تشخیص مصلحت نظام قرار دارد، به گونه ای تنظیم شده است که اهداف اصلی و نهایی آن در پوششی ازلفاظی ها و ظاهرسازی های دهان پرکن، مخفی شده و در نگاه اول به چشم نمی آید و بعید نیست که این پنهان کاری به مسئولان مجمع نیز تحمیل شده و افرادی با زرنگی خاص- بخوانید با موذی گری و لفاظی های هزار لایه- اهداف نهایی طرح را از نگاه آنان مخفی کرده باشند!
ماجرا، اما به طور خلاصه اینگونه است که در اردیبهشت ماه سال 1387 آقای پورمحمدی وزیر وقت کشور با اشاره به برخی از موارد مبهم و بعضاً مشکل آفرین در قانون انتخابات و چرخه اجرایی آن، نظیر منابع مالی نامزدها، چگونگی تبلیغات، برگزاری جداگانه چند انتخابات که قابل جمع هستند و... نامه ای خطاب به رهبر معظم انقلاب می نویسد و درخواست می کند که موضوع به عنوان یک «معضل» در مجمع تشخیص مصلحت نظام مورد بررسی قرار گرفته و راهکارهایی برای آن اندیشیده شود. مشکلاتی که آقای پورمحمدی خواستار چاره جویی برای آنها شده بود، از مدتها قبل- بیش از یک دهه- مورد توجه تمامی مسئولان نظام و مخصوصاً دست اندرکاران برگزاری انتخابات قرار داشته و تقریباً تمامی مسئولان ذیربط خواستار برطرف شدن آن بوده اند و برخی از این موارد، نظیر ضرورت تجمیع انتخابات ریاست جمهوری، مجلس، خبرگان و شوراها به صورت انتخابات همزمان «مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری» و «ریاست جمهوری و شوراهای اسلامی شهر و روستا» و یا دوگانه های دیگر، از مدتها قبل مطرح شده و درباره آن بحث و بررسی هایی صورت گرفته بود. روشن شدن منابع مالی نامزدها، اخلاق انتخاباتی و... نیز، از جمله همین موارد بوده است. بنابراین درخواست وزیرکشور وقت برای حل و فصل نهایی این اشکالات و رفع ابهامات و یا قانونمندی آنها، خواسته اکثریت قریب به اتفاق مسئولان-صرفنظر از سلیقه های سیاسی آنان- بوده و انجام آن کمترین نیازی به دور زدن قانون اساسی نداشته و ندارد. درخواست آقای پورمحمدی از سوی رهبرمعظم انقلاب به مجمع تشخیص مصلحت نظام ارجاع می شود تا پس از بررسی های لازم و ارائه نظر پیشنهادی مجمع، درباره آن «تصمیم مقتضی» گرفته شود. روالی که در امور و مسائلی از این دست، جاری و متداول است.
کمیسیون «سیاسی، دفاعی و امنیتی» مجمع تشخیص مصلحت نظام به ریاست آقای دکترحسن روحانی، بعد از چند جلسه بحث و بررسی، نظر پیشنهادی مجمع را از طریق ریاست محترم مجمع به محضر رهبرمعظم انقلاب تقدیم می دارد این پیشنهاد با دستور العمل بعدی معظم له به مجمع بازمی گردد و نهایتاً کمیسیون یاد شده با تشکیل 20 جلسه دیگر- و با حضور برخی از شخصیت های سیاسی، نمایندگان ادوار و کنونی مجلس و... - پیشنهاد نهایی خود را طی نامه ای در تاریخ 3/11/88 برای طرح در «صحن اصلی مجمع تشخیص مصلحت نظام» به ریاست محترم مجمع ارائه می دهد و از ایشان می خواهد « به دلیل اهمیت مسئله» مقرر فرمایند که «موضوع، خارج از نوبت و با فوریت در دستور کار مجمع قرار گیرد» که با این درخواست موافقت شده و طرح مورد اشاره هم اکنون با دو قید «خارج از نوبت» و «فوریت» در دستور کار صحن اصلی مجمع قرار دارد که گفتنی است ؛
1- در این طرح برای برخی از مشکلات نظیر، زمان برگزاری انتخابات و ضرورت تجمیع 4 انتخابات به صورت 2 به 2، تعیین قطعی حداقل سن رأی دهندگان و انتخاب شوندگان، ضوابط لازم الاجرا برای فعالیت انتخاباتی نامزدها، فراهم آوردن امکانات کافی و عادلانه برای کاندیداها، پیشگیری از تخریب نامزدها و قانونمند شدن اخلاق تبلیغاتی و... پیشنهادهای - در مجموع- راه گشایی ارائه شده است که این بخش از طرح یاد شده را می توان و باید از موارد مثبت آن تلقی کرد.
2- و اما، بخش ها و بندهایی از طرح پیشنهادی مجمع تشخیص مصلحت نظام، از یکسو با قانون اساسی مغایر است و از سوی دیگر، در صورت تصویب - که محال و غیر ممکن به نظر می رسد- آرزوی چندین ساله دشمنان بیرونی و دنباله های داخلی آنان برای حذف نظارت شورای نگهبان و نفوذ افراد بی صلاحیت به مراکز حساس نظام را برآورده می کند. چرا...؟! بخوانید؛
بند 4 از فصل «ساماندهی اجرا» در طرح 28 ماده ای یاد شده می گوید؛«کمیسیون ملی انتخابات» مسئولیت برگزاری انتخابات، بررسی صلاحیت داوطلبان، کنترل و نظارت بر تبلیغات و هزینه های انتخاباتی و انجام بازرسی و رسیدگی به شکایات را برعهده دارد.» که باید گفت؛
الف: در اوایل آذرماه سال جاری و بعد از آن که نشانه های شکست قطعی فتنه اخیر آشکار شد و سران فتنه از دروغ بزرگ «تقلب در انتخابات»! حمایت بی پرده آمریکا، اسرائیل و انگلیس، ائتلاف اعلام شده با منافقین، بهایی ها، سلطنت طلب ها، مارکسیست ها و تمامی افراد و گروههای اپوزیسیون، اهانت به آرمان های اسلام ، امام (ره) ،انقلاب و... طرفی نبسته و به جایی نرسیدند، به ناگاه طرحی با همین عنوان «کمیسیون ملی انتخابات»!! که یکی از نامزدهای ناکام انتخابات در پشت صحنه آن قرار داشت، به میان کشیده شد و بلافاصله با استقبال گسترده فتنه گران و حامیان بیرونی آنها روبرو گردید. کیهان در همان هنگام، طرح یادشده را نقد کرده و ضمن تأکید بر مغایرت این طرح با قانون اساسی به بخش مضحکی از طرح مزبور اشاره و نوشته بود؛ «طراحان طرح موسوم به کمیسیون ملی انتخابات در ماده چهار آن شورای نگهبان را دور زده و نوشته اند: در صورتی که شورای نگهبان، مستندات و دلایل کمیسیون را نپذیرد اما کمیسیون همچنان با تکیه بر مستندات مربوطه بر وقوع تخلف اصرار کند در این حالت جهت حل اختلاف، دو راه حل پیشنهاد می شود: الف- به مجمع تشخیص مصلحت نظام ارجاع خواهد شد. رأی مجمع تشخیص، قطعی خواهد بود. ب- به کمیته ویژه ای که شش نفر از اعضای کمیسیون در آن حضور دارند و ریاست آن هم برعهده یکی از اعضای مجمع تشخیص خواهد بود ارجاع می شود. رأی کمیته مذکور، قطعی خواهد بود»!
همانگونه که ملاحظه می کنید در آن هنگام نیز از متن طرح موسوم به «کمیسیون ملی انتخابات» معلوم بود رد پای تهیه کنندگان آن به مجمع تشخیص مصلحت نظام می رسد! و کیهان به همین علت و با کنایه نوشته بود «اگر ارائه کننده این طرح به جای عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام، کارمند مثلاً وزارت نفت بود، مرجع رسیدگی به اختلافات احتمالی را «وزارت نفت»! معرفی می کرد»!
بنابراین، بعید به نظر می رسد که پیشنهاد اخیر کمیسیون مربوطه در مجمع تشخیص مصلحت نظام، به قول آقای دکتر روحانی «بعد از 20 جلسه کارشناسی و...» تهیه شده باشد، چرا که این پیشنهاد مدتی قبل، از سوی افراد وابسته به مجمع مطرح شده بود! و اکنون در پوشش لفاظی های دیگر به اصطلاح «پرورده» شده است، انگار قانون انتخابات «پنیر» یا «زیتون» است که پرورده آن قیمت بیشتری داشته باشد؟!
ب: مطابق نص صریح اصل 99 قانون اساسی، «نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبری، ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و مراجعه به آراء عمومی و همه پرسی بر عهده شورای نگهبان است» بنابراین، پیشنهاد «کمیسیون ملی انتخابات» که در طرح مجمع آمده است، با نص صریح قانون اساسی در تضاد است و «تغییر قانون اساسی» در صورت ضرورت، راه کار جداگانه ای دارد که به مجمع تشخیص مصلحت مربوط نیست.
ج: از اولین سال های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و مخصوصاً طی دو دهه اخیر، تمامی گروههای ضدانقلاب داخلی و خارجی و قدرت های استکباری حمله مشترک و هماهنگی را علیه نظارت شورای نگهبان آغاز کرده و بی وقفه ادامه داده اند. چرا که این شورا مطابق وظیفه قانونی خود مانع از ورود افراد بی صلاحیت به کانون ها و مراکز تصمیم ساز و سیاست پرداز نظام است. حمله به شورای نگهبان مخصوصاً در دوران مدعیان اصلاحات به اوج خود رسید تا آنجا که آقای خاتمی رئیس جمهور وقت، بخشی از لایحه موسوم به «دوقلو» را به حذف نظارت شورای نگهبان اختصاص داده بود و...
د:متاسفانه باید گفت که طرح مورد اشاره در چارچوب فتنه اخیر قابل ارزیابی است و از آنجا که برخی از تهیه کنندگان طرح، اگر با فتنه اخیر همراه نبوده اند- که بعضاً بوده اند- علیه فتنه گران نیز مواضع روشن و مرزبندی شده ای نداشته اند، احتمال آن که طرح یاد شده، تلاش و تقلایی- البته بی ثمر- برای دمیدن در تنور فتنه شکست خورده اخیر باشد، دور از انتظار نیست!
این تلاش مخصوصاً بعد از راهپیمایی بی نظیر 9 دی ماه و حماسه بی سابقه 22بهمن ماه، بسیار عجیب به نظر می رسد و گویی برخی از آقایان هنوز پیام روشن و پرصلابت توده های چند ده میلیونی مردم را دریافت نکرده اند ویا خدای نخواسته...!
3- آقایان لطف کرده! و در بند 5 طرح پیشنهادی خود که به ترکیب «کمیسیون ملی انتخابات» اختصاص دارد، از شورای نگهبان نیز یاد کرده و به عنوان یکی از اعضای این کمیسیون، آورده اند، «یک نفر از اعضای شورای نگهبان به انتخاب آن شورا، به عنوان ناظر و بدون حق رأی»!
4-طرح یاد شده، نکات درخور نقد و غیرقانونی و غیرمنطقی دیگری نیز دارد که از آنها می گذریم و تنها به بند 21 این طرح اشاره می کنیم که در آن به گونه ای زیرکانه درباره یکی از شرایط داوطلبان آمده است؛
«تعهد و پایبندی داوطلبان نسبت به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و التزام عملی نسبت به احکام اسلام (التزام اقلیت ها به احکام دین خود)»
در این بند با ظرافت خاصی، التزام عملی به اصل ولایت فقیه، یعنی همان نکته که مشکل اصلی و همیشگی دشمنان و از جمله سران فتنه بوده، حذف شده است. ممکن است گفته شود، التزام به قانون اساسی و «احکام اسلام» می تواند جایگزین آن باشد! که باید گفت؛ روال تعریف شده در قانونگذاری، اجتناب از «کلی گویی» و «ابهام» است. به عنوان مثال، فلان کاندیدا بعد از حضور در مسئولیت می تواند قانون اساسی و حکم و نظر ولی فقیه را نادیده بگیرد و در پاسخ ادعا کند که بنده، مثلاً مقلد آقای صانعی!!و یا ... هستم! و این آقایان، فلان نظر حضرت امام(ره) را قبول ندارند و یا همراهی و همکاری با آمریکا را «تعامل سازنده»! می دانند و...
6- و بالاخره، تردیدی نیست که این طرح در همان صحن اصلی مجمع- با توجه به حضور افراد متعهد و هوشمند- رد خواهد شد و بر فرض تصویب، با مخالفت مجلس و شورای نگهبان روبرو می شود. ولی چرا باید برای «هیچ» هزینه داد؟!
حسین شریعتمداری
منبع:http://www.kayhannews.ir/881201/2.htm#other200
سفر به جنوب خاطره اول؛ یک ملاقات پر رمز و راز-1
اشاره:
«احمد اللهیاری» را می توان از کم نظیرترین روشنفکران و با استعدادترین نویسندگان عصر پهلوی دوم نامید؛ «کم نظیرترین روشنفکر» از آن حیث که از معدود کسانی بود که وقتی درگذشت با انبوهی از نوشته ها و خاطرات مکتوب از جریان روشنفکری دهه های چهل و پنجاه ایران از میان ما رفت و به هر روی از خود برای نسل جوان کوله باری از تجربیات - هرچند تلخ و جانسوز - را به جا گذاشت و الگویی دیگر «با استعدادترین نویسندگان» چرا که قلمی روان، حافظه ای قدرتمند و ذهنی خلاق داشت. هم انواع نحله های سیاسی عصر پهلوی دوم را دیده بود و در خاطراتش راوی منش و روش آنان - از بهائیان تامارکسیست ها گرفته تا جبهه ملی و درباریان - بود و هم اقسام محافل هنری را می شناخت و از تفرعن و بلاهت هنرمندان مدرن سخن می گفت. روزگاری را در میان گروههای چپ گرای نوکر راست که کل فعالیت های چریکی یشان کافه نشینی و خیابان گردی بود، گذراند و روزگاری را هم در زندان شاه و بعد دوره ای را در جمع سلطنت طلبان سپری کرد. همه این فراز و فرودها به او شخصیت ویژه ای را بخشید و البته دردهایی جانکاه را بر پیکرش نهاد. با این حال، در سال های پایانی عمرش «راوی درد» بود؛ درد بیماری روشنفکری و غرب زدگی و رنج سیاست بازی و حقه بازی که همه تجسم تاریخ عصر پهلوی دوم بود؛ سیاه و نکبت بار.
دورانی را که در «دفتر پژوهش های موسسه کیهان» گذراند، به نوشتن خاطراتش پرداخت. گاه خاطره ای را می نوشت و پژوهشگران دفتر برای یافتن مستندات تاریخی آن به آرشیوهای اسناد در کیهان و دیگر مراکز می رفتند. در بسیاری از موارد، مستندات خاطرات او را می یافتند (این نشان از صدق روایت های اللهیاری داشت) و در موارد اندکی که مستندات یا شواهد مکمل آن خاطره یافت نشد، باید به انتظار ماند تا روزی نهادهای امنیتی ما (مانند وزارت اطلاعات و ...) انبوه اسناد حاضر در بایگانی های خود را منتشر سازند.
درباره نوشتارهای تاریخی اش نیز چنین روش پژوهشی ای طی می شد که نمونه آن را در کتاب «بهائیان در عصر پهلوی ها» جلد 31 از مجموعه کتابهای «نیمه پنهان» می توان دید، با اتکاء به انبوه اطلاعات تاریخی و درک تحلیلی اش از وقایع، متنی حجیم را می نوشت و محققان دفتر، به سراغ تکمیل منابع و اسناد آن می رفتند. این روش تاریخ نگاری شفاهی که در برجسته ترین دانشگاههای دنیا مانند «هاروارد» و «استنفورد» اجرا می شود، تلفیقی از تاریخ نویسی کلاسیک و خاطره نویسی مدرن است و «احمد اللهیاری» با کمک پژوهشگران دفتر پژوهشهای کیهان در 2 کتاب ماندگارش به نام های «بهائیان در عصر پهلوی ها» و «روایت سانسور و ممیزی در عصر پهلوی دوم» جلد 24 از «نیمه پنهان» چنین راه دشواری را پیمود و البته نتیجه آن، استقبال گسترده مخاطبان از این آثار بود.
با این همه، سن او بالا بود و روز به روز ناتوانی های جسمی بر ضعف او می افزود.
شاید در این بین پاره ای خطاها (مثل اشتباهات سهوی در ذکر تاریخ یا احیانا نام معدودی مکان ها) رخ داده باشد. «دفتر پژوهش های موسسه کیهان» با بازبینی متن خاطرات و دست نوشته های «احمد اللهیاری» کوشیده است تا متن نوشتارهای او را - با اجازه ای که از آن مرحوم دارد - از چنین مواردی پیراسته گرداند و البته همه ویرایش ها که موارد اندکی را شامل می شوند، با نمادهایی مثل کروشه مشخص شده اند. چنانکه خوانندگان ارجمند مواردی را مستحق یادآوری جهت ویرایش و رفع خطاهای احتمالی دیدند، از تذکراتشان استقبال می کنیم. در چنین پروژه گسترده و پر اطلاعاتی، خطاهای اندک محتمل و البته سهوی است.
29 دی ماه 1386 «احمد اللهیاری» از دنیا رفت و هنوز جا داشت تا بماند و بنویسد. وصیتنامه او که پس از درگذشتش در روزنامه کیهان منتشر شد، غوغایی در میان برخی از خوانندگان به پا کرد. آن نثر شیوا، آن غم خواری برای سرنوشت جوانان و دغدغه ها از اینکه مبادا در دام غرب و غرب زدگی و روشنفکر و روشنفکرزدگی بیفتند، امروز و در این شرایط حال و هوایی دیگر دارند.
در آستانه 29 دی ماه و سالگرد درگذشت آن نویسنده توانا و پژوهشگر دغدغه مند، روزنامه کیهان از میان انبوه خاطرات و مجموع دست نوشته های «احمد اللهیاری» بخشی از آن خاطرات را به چاپ می رساند و و عده می دهد که انشاالله مجلدی از «خاطرات اللهیاری» را پس از طی مراحل ویراستاری در قالب کتابی جذاب و خواندنی به بازار نشر عرضه کند. از درگاه حضرت حق - جل و علی - برای آن مرحوم طلب مغفرت و برای بازماندگانش طلب حسن عاقبت داریم.
دفتر پژوهش های موسسه کیهان
ایران، سرزمین ما آسیب فراوانی از مستشرقین و ایران شناسان دیده است و در طول تاریخ این عاملان چراغ به دست استعمار، در لباس خودی و درحالی که با زبان مادری ما به راحتی صحبت می کردند، به انواع حیل به این خاک پا گذاشتند و زیر پوشش فعالیت های فرهنگی ثروت های مادی خدادادی ما را به یغما بردند و نیروهای انسانی ما را در دام کشیدند و از آنان نیروهایی جاسوس، خائن به آرمان های ملی و در یک کلام «دشمن خلق» ساختند و این وضع درباره اکثر آنها صدق می کند، از پروفسور ادوارد براون که فرقه ضاله بهائیت را دینی خدایی معرفی کرد و با چاپ کتاب «نقطه الکاف» نوشته میرزا آقاجان کاشانی، که در آن کتاب سیدعلی محمد باب را در ردیف پیامبران الهی معرفی کرد تا پروفسور گیرشمن که به بهانه کاوش در خرابه های شوش و کشف معبد «چغازنبیل» موزه «لوور» پاریس را از کشفیات گرانبهای اسلامی پر کرد.
خدا رحمت کند مرحوم جلال آل احمد را که هیچ گاه رابطه خوبی با این عناصر نداشت و آنان را عامل استعمار معرفی می کرد و به تمام
آنان با نگاه سوءظن و بدگمانی می نگریست.
در سال 1348 فریدون رهنما(1)- که در آن هنگام ریاست سازمان پژوهش و تحقیقات ایران شناسی را برعهده داشت. من و محمدرضا فشاهی(2) را مأمور کرد تا برای جمع آوری آداب و رسوم و فولکلور منطقه جنوب ایران، در حوزه جزایر و بنادر دورافتاده خلیج فارس سفری چند هفته ای به این منطقه برویم.
نخستین محل توقف ما شهر یزد بود که مأمور بودیم درباره مسجد جامع کبیر یزد و بازار بزرگ ولی خالی از کسبه این شهر- که حکایت از روزگار شکوفایی اقتصادی این شهر می کرد. تحقیقاتی انجام دهیم. پس از اتمام کارمان در یزد یکسره عازم بندرعباس شدیم. از تهران هماهنگی های لازم شده بود تا شرکت نفت نهایت همکاری را با ما داشته باشد. شب هنگام به بندرعباس رسیدیم و فردا صبح اول وقت با معرفی نامه های لازم به دفتر مسئول شرکت نفت ناحیه هرمزگان رفتیم و از او خواستیم تا برای رفتن به جزایر خلیج فارس به ما کمک کند و هدفمان را از این سفر برای وی توضیح دادیم. رئیس منطقه نفتی هرمزگان خواسته ما را پذیرفت و در پاسخ گفت که ما برای رفتن به جزایر خلیج فارس هم هلی کوپتر دراختیار داریم و هم تعدادی تانکر که به وسیله آنها آب به جزایر مختلف می رسانیم و شما با هر کدام که مایل باشید، می توانید به جزایر بروید.
پس از گفت وگو با رئیس نفت ناحیه هرمزگان به این نتیجه رسیدیم که چون همه مسافران بندرعباس برای خرید به جزیره قشم می روند، ساکنان این جزیره تحت تأثیر این شهرنشینان قرار دارند و ما اگر می خواهیم به آداب و رسوم اصیل تری دست یابیم باید به جزایر دورتر برویم. پس از توافق بر سر این موضوع، یکی از خلبانان بالگردهای ناحیه نفت هرمزگان را احضار کرد و از او خواست تا ما را به یکی از جزایر برساند.
کمک خلبان پس از اینکه جلیقه نجات را برتن ما کرد و شیوه «شارژ» آن را یادمان داد، یک عدد چاقو و دشنه را هم به هر کدام ما داد و گفت اینجا در زیر پای ما آب خلیج فارس پر از کوسه هایی است که به آنان سگ کوسه می گویند و اگر گرسنه باشند به هر موجود جنبنده ای حمله می کنند. شما این دشنه ها را محض احتیاط، آماده استفاده نگهدارید. من به کمک خلبان گفتم ای آقا ما شنای معمولی، را هم بلد نیستیم و به محض سقوط در آب سکته می کنیم و می میریم و به هیچ وجه توان استفاده از این دشنه ها را نخواهیم داشت. او در جواب من گفت: احتیاط شرط عقل است. ضرری ندارد که این دشنه ها با شما باشد زیرا جلیقه های نجات از غرق شدن شما جلوگیری می کند. ادامه دارد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- فریدون رهنما کوچکترین پسر زین العابدین رهنما روزنامه نگار هوادار رضاخان و مدیر و سردبیر روزنامه رسمی ایران در دوران سلطنت رضاخان بود. پس از آن که رضاخان بر زین العابدین رهنما خشم گرفت و او را به بیروت تبعید کرد. در این زمان پدر امیرعباس هویدا کنسول ایران در بیروت بود و سفر خانواده رهنما به این شهر موجب آشنایی و دوستی عمیق آنان با خانواده هویدا شد. از این روی وقتی هویدا به نخست وزیری رسید، زین العابدین رهنما و پسرانش را در دایره توجه قرار داد. او زین العابدین رهنما را به ریاست انجمن قلم ایران منصوب کرد و دو تن از پسران او به نام های حمید رهنما و مجید رهنما را به عنوان وزیر به کابینه خود برد و فریدون رهنما را به سرپرستی سازمان پژوهش ایران گماشت. سازمان پژوهش بودجه و امکانات وسیعی در اختیار داشت و یکی از سازمان هایی بود که با هدف ایجاد انحراف در روشنفکران و سرگرم ساختن آنان در تحقیقات به اصطلاح ایران شناسی تأسیس گردیده بود فریدون رهنما با استفاده از بودجه و امکاناتی که در اختیار داشت و از رهگذر پرداخت حقوق و حق التحریرهای گزاف عده ای از روشنفکران را جذب کرد و از این رهگذر و با آلوده کردن آنان به رفاه موجباتی فراهم آورد تا این دسته به سراغ مسائل مبارزاتی نروند و از فکر مقاومت در برابر رژیم پرهیز نمایند. من هم متأسفانه در شمار افرادی بودم که از سوی فریدون رهنما برای کار در این تشکیلات دعوت شده بودم و همه ساله مبالغی بابت تحقیق و پژوهش پیرامون مباحث مختلف ایران شناسی دریافت می کردم.
2- محمدرضا فشاهی از شاعران نوپرداز و از دنباله روان نیما یوشیج بود که از اواسطه دهه 1340 از طریق مجله فردوسی و عباس پهلوان به شهرت رسانده شد.
منبع:http://kayhannews.ir/881101/8.htm#other801