قلم

سیاسی/اجتماعی/فرهنگی

قلم

سیاسی/اجتماعی/فرهنگی

چه کسی امریکایی است؟

عبدالرضا داوری:به بهانه فرارسیدن 30 دی،پانزدهمین سالگرد درگذشت مرحوم مهندس مهدی بازرگان دبیرکل فقید نهضت آزادی،ماجرای درگیری قلمی آقای سید محمد خاتمی و آن مرحوم را در موضوع"امریکایی بودن"برخی جریانهای داخلی،بازخوانی می نمایم تا از این رهیافت،تجربه ای برای ایام کنونی اندوخته شود.

پس از ترورهای کور منافقین که در پائیز 60 ابعاد وحشیانه ای به خود گرفت، مرحوم مهندس مهدی بازرگان، دبیرکل فقید نهضت آزادی که در آن زمان نماینده مجلس بود، در تاریخ 15 مهرماه 60 پشت تریبون مجلس قرار گرفت و تروریست های منافقین را «جوانان جانباز» خواند و در پاسخ به بیانات حضرت امام خمینی(ره) که منافقین را مزدوران آمریکا نامیده بود، اظهار داشت: « این جوانان جانباز در خانواده های آمریکایی زاییده و بزرگ نگشته اند که بتوان مزدورشان خواند.»(1)
موضع حمایت آمیز مرحوم بازرگان نسبت به جریان نفاق در حالی بود که مرحوم امام خمینی(ره) بدلیل وحدت استراتژیک ایجاد شده میان منافقین و دولت آمریکا در محور ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی، این جریان نفاق آلود را آمریکایی قلمداد کرد . اما مرحوم بازرگان در اقدامی که به تجاهل العارف می ماند تلاش کرد تا انگ" آمریکایی" بودن را از دامن آلوده منافقین آدمکش بزداید و ساده لوحانه اذناب منافقین را به دلیل دارا بودن شناسنامه ایرانی، «آمریکایی» نداند.
استدلالات سست و بی پایه مرحوم مهندس بازرگان ، واکنش حجت الاسلام سیدمحمد خاتمی را که در آن زمان سرپرست موسسه کیهان بود ، برانگیخت . ایشان در سرمقاله روزنامه کیهان ریشه ظهور جریان منافقین را سازشکاری دولت موقت با آمریکا دانست و چنین نوشت:" ... اگر بخواهیم به تحلیل جریاناتی که به اینجا انجامید بپردازیم، بزرگترین گناه به گردن جریانی خواهد بود که از آغاز در سیر طبیعی انقلاب، اخلال کرد و بسیاری از جوانان ساده دل را از انقلاب رمانید و آنان را به دام رهبران گروهک هایی که از آغاز هم معلوم بود بالاخره کارشان به تروریسم خواهد انجامید، افکند. وقتی که دولت موقت در اثر بینش ناسازگارش با محتوای انقلاب اسلامی و با سوءاستفاده از نام و اعتباری که به برکت اسلام و عنوانی که از رهبرانقلاب گرفته بود، راه آشتی دادن انقلاب سازش ناپذیر اسلامی با آمریکا را برگزید... وقتی که فریاد برآمد انقلاب به پایان رسیده است... و ملاقات با برژینسکی نشان داد که کدام سازندگی و نظمی مورد نظر است... گروهک های مفسد ،انحصار طلب ، ملحد یا التقاطی، با هیاهو چنین وانمود کردند که جمهوری اسلامی و دولت موقت عین یکدیگرند، و بدین وسیله توانستند بسیاری از این جوانان ساده دل را به سوی خود جلب و با کار مداوم آنان را برای چنین روز تلخی آماده سازند."(2)
حجت الاسلام سید محمد خاتمی در ادامه سرمقاله روزنامه کیهان به اظهارات مهندس بازرگان، که تلاش کرده بود منافقین را از اتهام آمریکایی بودن مبرا سازد، شدیدا انتقاد کرده و اظهار داشت: "طنز آقای بازرگان، آنجا که از انتساب آشوبگران به آمریکا برمی آشوبند، خود حکایتگر نوعی نگرش آمریکایی به مسائل است... بدین ترتیب تشخیص درست امام و امت را که دشمنان داخلی... را آمریکایی می خوانند و اعمال و مواضع آنان را به نفع آمریکا می دانند، به تمسخر می گیرند... آیا شاه مخلوع که گوی سبقت را از همه حکمرانان جهان سوم در سوق دادن کشور به سوی وابستگی تام به غرب و خصوصاً آمریکا... ربوده بود، در خانواده آمریکایی زاده شده یا از آمریکا برگشته بود، یا اینکه شاه، آمریکایی نبود؟... آیا آقای بنی صدر که... آمریکا همه امیدهایش را برای بازگشت به ایران به وی بسته بود، از خانواده آمریکایی بود؟... آیا آقای رجوی که روز و روزگاری، آقای بازرگان را نماینده بورژوازی( که طبق تحلیل های ماتریالیستی - مارکسیستی حضرات ماهیتاً آمریکایی است) می دانست، و امروز که به منظور رهبری مقاومت ضدامپریالیستی در ایران به دامن فرانسه آویخته است! و برای تکمیل مبارزات ضدآمریکایی، این اواخر سفری به آمریکا کرده است، با کمال شهامت به تمجید از بورژوازی ملی برخاسته و برای سرنگونی جمهوری اسلامی پیشنهاد اتحاد با بورژواها را می دهد... و «جرج بال» به سیاستمداران آمریکا اکیداً توصیه می کند که مجاهدین خلق! را به عنوان جناح نیرومند مخالف با رژیم ارتجاعی! ایران مورد حمایت و تقویت قرار دهند و بالاخره مورد تمجید و ستایش فراوان رادیوها و سخن پراکنی های آمریکا و اسرائیل و بی بی سی است، آیا آقای مسعود رجوی از خانواده آمریکایی است؟... و امروز همان جوانان پاکباز! که شما به دفاع از آنان برخاسته اید، چشم و گوش بسته به فرمان آقای رجوی و همپالگی هاشان و به کمک بازمانده های رژیم شاه، و در هنگامه ای که نیروهای رزمنده جمهوری اسلامی درگیر دفن تجاوز رژیم آمریکایی صدام هستند، به کشتار و تخریب دست می زنند."(3)
حجت الاسلام سیدمحمد خاتمی سپس به تبیین منظور امام راحل از آمریکایی خواندن منافقین پرداخت و افزود: "مراد از آمریکایی بودن،، نحوه ای از دید و بینش است که به سادگی، ابزار دست سیاست های توسعه طلبانه آمریکا می شود. و به خاطر همین دید و بینش، جریانی که شما ( مهندس بازرگان)در راس آن قرار دارید همواره از مواضع ضدآمریکایی جمهوری اسلامی- البته با توجیهات گوناگون- اظهار نارضایتی و حتی مخالفت قولی و عملی کرده است... امروز این آمریکاست که پندارگرایانه برای سرنگونی جمهوری اسلامی به مجاهدین خلق! دل بسته است و از آنان حمایت می کند."(4)
آنچه که ملاحظه نمودید گواهی می دهد که در سال 60 ، از منظر و دیدگاه حجت الاسلام سیدمحمد خاتمی، کسانی "آمریکایی" تلقی می شدند که دیدگاه و بینش آنها بستر سیاست های توسعه طلبانه آمریکا را در داخل کشور هموار نماید.
اکنون این سؤال مطرح است که آیا آقای خاتمی فکر نمی کنند علت حمایت امروز آمریکا از "جریان فتنه" آن است که این طیف طی ایام اخیر در چارچوب منافع استراتژیک آمریکا و غرب، همه محورهای کلیدی انقلاب اسلامی نظیر حکومت دینی، استکبارستیزی، آرمان قدس، مبارزه با سرمایه سالاری، حمایت از محرومین و ... را زیر سؤال برده و عملاً تامین منافع امریکا در ایران را دنبال کرده است؟
آیا شایسته نیست ، آنچه که دیروز از قلم جناب آقای خاتمی خطاب به مرحوم مهندس بازرگان نگاشته شد، امروز خطاب به رییس سابق دولت اصلاحات و همفکرانشان انشاء شود؟
آیا آقای خاتمی و دوستانشان نباید عبرت بگیرند؟دیروز تروریستهای منافق از سوی مهندس مهدی بازرگان به عنوان "جوانان جانباز" مفتخر شدند و امروز هم آشوبگران روز عاشورا از سوی مهندس موسوی "مردم خداجوی" لقب می گیرند؟ فاین تذهبون.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) روزنامه کیهان 60.7.26- صفحه 15
(2)، (3) و (4) روزنامه کیهان-60.7.18- صفحات 1 و 3

او بر این باور است قاجاریه را بیگانه‌ها به قدرت رساندند؛

روایت ولایتی از تحقیر انگلیسی‌ها توسط صفویه
وی همچنین به تأثیر و نقش مردم و علمای فارس و مردم جنوب ایران در ایستادگی در برابر تجاوزهای انگلیسی‌های در آغاز قرن بیستم اشاره داشت و گفت: رئیس‌علی دلواری نیز با توطئه انگلیسی‌ها در بوشهر ترور داخلی شد که این مطلب نیز از مطالب جدیدی بود که در تاریخ معاصر ایران به آن پرداخته می‌شود...
دکتر علی ‌اکبر ولایتی در ادامه مباحث تاریخی و فرهنگی خود در برنامه پرمخاطب دو قدم مانده به صبح، به همراه دکتر پورحسین، مجری مناظره‌های انتخابات ریاست جمهوری و صالح اعلا، مجری برنامه دو قدم مانده به صبح، بار دیگر خبرساز شدند و از دریچه تاریخ ـ که یکی از مباحث مهم تاریخ معاصر ایران یعنی چگونی ورود انگلیس به میدان سیاسی ایران و توطئه‌های آنان بود ـ اشاره کرد.

به گزارش «تابناک»، دکتر ولایتی در بخشی از برنامه شب گذشته خود، گفت: انگلیس از زمان صفویه به ورود به ایران علاقه نشان می‌داد. وی با اشاره به شکست استعمار پرتغال در جنوب ایران در زمان شاه عباس صفوی و به دست امامقلی خان، سردار بزرگ ایرانی که با همراهی مردم غیور فارس و بنادر همراه بود، گفت: انگلیسی‌ها در زمان صفوی یک بار برای ورود به ایران و ارتباط با کشورمان از دولت صفوی اجازه خواستند که مقامات دولت صفوی با درخواست آنان مخالفت کردند و سپس با میانجیگری دیوان مخوف، تزار روس، مقامات ایرانی حاضر شدند نماینده انگلیس را به حضور بپذیرند.

وی در ادامه اظهار داشت: هنگام ورود نماینده انگلیس به دربار شاه طهماسب صفوی در قزوین، هر کجا که نماینده انگلیس گام برمی‌داشت، یک نفر پشت سر او مشتی خاک بر جای پای فرستاده انگلیسی می‌ریخت تا به وی اطلاق شود ما برای روابط با انگلیس ارزشی قایل نیستیم و به این وسیله، انگلیسی‌ها تحقیر شدند.

دکتر ولایتی در اوج مطالب خود با اشاره به آغاز نفوذ انگلیسی‌ها در ایران گفت: حاج ابراهیم کلانتر با اشاره انگلیسی‌ها، دروازه‌های شیراز را بر روی لطفعلی خان زند، از جانشینان کریم خان زند بست تا زمینه به قدرت رسیدن قاجار را در ایران فراهم آورد و با اشاره انگلیسی‌ها بود که ابراهیم کلانتر که ارتباط با انگلیسی‌ها داشت، به اردوگاه آقامحمدخان قاجار پیوست.

دکتر ولایتی گفت: انگلیسی‌ها پس از این که فتحعلی‌شاه نسبت به خاندان کلانتر بدگمان شد و بسیاری از آنان را کشت، به برادرزاده او میرزا ابوالحسن خان ایلچی در هندوستان پناه داده و سپس با نفوذ در دولت قاجار در سال‌های بعد، او را به سمت وزیر خارجه منصوب کردند.

وی در این برنامه همچنین به تأثیر و نقش مردم و علمای فارس و مردم جنوب ایران در ایستادگی در برابر تجاوزهای انگلیسی‌های در آغاز قرن بیستم اشاره داشت و گفت: رئیس‌علی دلواری نیز با توطئه انگلیسی‌ها در بوشهر ترور داخلی شد که این مطلب نیز از مطالب جدیدی بود که در تاریخ معاصر ایران به آن پرداخته می‌شود.

وی که پیش از این درباره نقش مثبت پادشاهان هخامنشی و آثار و تأثیرات آنان در تاریخ ایران سخن گفته بود و همچنین از پرداخت نادرست به شعر و ادبیات فارسی در سیستم آموزشی کشور انتقاد کرده بود، شب گذشته، فصل جدید دیگری را در زوایای تاریخ معاصر ایران گشود و اعلام کرد، قاجاریه با بسترسازی انگلیس به قدرت رسیده‌اند؛ هرچند آقامحمد خان قاجار که در جوانی به دست عوامل کریم‌خان زند مقطوع‌النسل شده بود، کارنامه بهتری را در حفظ مرزهای ایران نسبت به دیگر پادشاهان قاجار از خود نشان داده بود.

بنا بر این گزارش، موج ضدانگلیسی برخاسته در کشور که از پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری شدت گرفته است، در حالی با این گفته‌های دکتر ولایتی ابعاد تازه‌ای پیدا می‌کند که در برنامه تاریخی پلی به گذشته که توسط خسرو معتضد هر شب از شبکه دوم سیما پخش می‌شود نیز به نقش مخرب و ویرانگر انگلیس در چپاول منابع و ثروت‌های ملی ایران، بیش از پیش اشاره می‌شود.

گفتنی است، گذشته از این برنامه‌ها و اظهار نظرها، هم‌اکنون کمیسیون سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی، پرونده قطع روابط سیاسی با بریتانیا را در دستور کار خود دارد.

نگاهی کوتاه به کودتای 28 مرداد 1332 تا 16 اذر ۱۳۳۲

از کودتای 28 مرداد 1332 شروع میکنم . کودتایی که باعث سرنگونی دولت مصدق شد . با پیروزی کودتای 28 مرداد تمام مراکز سیاسی ، روزنامه های آزاد و غیر دولتی همه تعطیل و مراکز احزاب اعم از ملی و یا توده ای تاراج شدند. خفقان، فشار و سرکوب سیاسی بعد از کودتا، با هدف از بین بردن تمامی دستاوردهای سیاسی 12 ساله زندگی باز سیاسی، موقعیت و وضعیت دانشگاه و جنبش دانشجویی را نیز به شدت تحت تاثیر خود قرار داد.

در هنگام پیروزی کودتای 28 مرداد 1332 دانشگاه تهران و دبیرستان ها تعطیل بودند.

بعد از استقرار دولت کودتا ،تعدادی از استادان دانشگاه تهران بازداشت شدند، جمعی از استادان دانشگاه تهران با ارسال نامه ای سرگشاده در مهر ماه 1332 به نخست وزیر وقت به این بازداشت ها اعتراض نمودند.

پیرو این بیانیه استادان، دانشجویان نیز به اعتراض پرداختند. اولین تظاهرات گسترده ی دانشجویان علیه رژیم کودتا، و اعتراض به بازداشت دکتر مصدق و استادان دانشگاه در 16 مهر 1332 انجام گرفت.

در این روز، بازار، دبیرستان ها و دانشگاه تعطیل شده بود. شعار بازار (سکوت) بود. اما دانشجویان علاوه بر اعتصاب و تعطیل دانشگاه ، برنامه ای برای تظاهرات تدارک دیدند.هزاران دانشجو گرد هم آمدند. و با شعار های (مصدق پیروز است) و(یا مرگ یا مصدق) به تظاهرات پرداختند.در این زمان در تهران هنوز حکومت نظامی بود. پس از تمام شدن تظاهرات پلیس به دانشجویان حمله میکند و تعداد زیادی از دانشجویان مجروح و مضروب و دستگیر میکند.

محاکمه دکتر مصدق و اعتصاب و تظاهرات دانشجویان در 21 آبان 1332

دومین تظاهرات ، که به مراتب گسترده تر از اولی بود در 21 ابان ماه در سرتاسر تهران و شهرستان ها در اعتراض به محاکمه دکتر مصدق صورت گرفت. محاکمه مصدق در 16 ابان 1332 شروع شد. نهضت مقاومت ملی از مردم تهران و شهرستان ها دعوت کرد که دست به تظاهرات اعتراض امیز بزنند.

در آن هفته هزاران شبنامه در سرتاسر تهران و شهرستان ها توزیع شد. از روز سه شنبه و چهار شنبه دانشگاه تهران تبدیل به یک پادگان نظامی گردید. در صحن دانشگاه و در داخل ساختمان دانشکده ها همه جا نیروهای مسلح دانشجویان را زیر نظز گرفتند. در روز چهار شنبه 20 ابان نیروهای مسلح به داخل دانشکده علوم رفته و به بازرسی بدنی و کیف دانشجویان و اتاق های درس و غیره پرداختند و تعدادی از دانشجویان را بازداشت کردند.

اعتراض به ورود نیکسون و برقراری روابط با انگلیس

تظاهرات 14-16 اذر ماه 1332

سومین برنامه وسیع دانشجویان در نیمه دوم آذر 1332 به اجرا گذاشته شد. دولت دکتر مصدقروابط دیپلماسی ایران را با انگلستان در مهر 1331 قطع کرده بود. بعد از کودتا در اذر ماه اعلام شد که روابط دیپلماتیک میان دو دولت برقرار شده است و دنیس رایت به عنوان سرکنسول انگلیس به ایران می اید . همزمان اعلام شد که ریچارد نیکسون معاون آیزنهاور رئیس جمهور وقت امریکا به ایران می اید.

نهضت مقاومت ملی چندین اطلاعیه اعتراض آمیز صادر کرد و کمیته دانشگاه در چارچوب این بیانیه ها تصمیم گرفت که تظاهرات اعتراض امیزی برگزار نموده به اجرا بگذارد.

بر اساس این برنامه از روز شنبه 14 اذر ماه دانشجویان شروع کردند به تظاهرات و شعار دادن . این تظاهرات در 14 و 15 اذر ماه در دانشکده های حقوق ،فنی ، معماری و داروسازی و دندانپزشکی و پزشکی صورت گرفت.

روز دوشنبه 16 اذر نظامیان در دانشکده فنی ، برای دستگیری دانشجویان هجوم بردند و درگیری هایی بوجود امد که منجر به تیر اندازی به طرف دانشجویان و کشته شدن سه تن از دانشجویان و زخمی شدن تعداد قابل توجهی از دانشجویان گردید. در این جا یاد اوری مطلبی لازم است که دانشگاه تهران قبل از هر چیز به یک سربازخانه بیشتر شباهت داشت.

منبع: کتاب جنبش دانشجویی در دو دهه ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰

نگاه مهندسی به مقوله فرهنگ

زمانی که دولت محمود احمدی‌نژاد (در تابستان 84) بر سر کار آمد، این پندار در ذهن بسیاری ایجاد شد که او می‌خواهد همان شعارهای عدالت‌طلبانه دوران انتخابات‌اش را در همه حوزه‌ها، از جمله فرهنگ به کرسی عمل بنشاند و این امیدواری بیش‌تر از آن رو رخ می‌نمود که وی از همان ابتدا درگیر جدالی بی‌‌انتها با جریان فن‌سالار شده بود که تقریبا همه گلوگاه‌های اصلی فرهنگ و سیاست و اقتصاد را در دستان خود داشت. این گمانه در مسیر عمل به سرعت رنگ باخت و امیدواران از این میدان سرخورده به‌درآمدند.

بخشی از این ناامیدی، سرنوشتی بود که حسین صفارهرندی بدان دچار شد؛ او از سویی در تار و پودهای تنیده شده بر ساختار ساختمان بهارستان و ناهمرهی اهالی فرهنگ و هنر گرفتار شد و از دیگر رو، دست به‌گریبان ساختارشکنان درون کابینه. از سویی دیگر و در نگاهی کلان‌تر، احمدی‌نژاد شورای عالی انقلاب فرهنگی را به عنوان بازویی برای پیش‌برد برنامه‌های فرهنگی‌اش به‌کار گرفته بود، هر چند که شیوه مدیریت عملیاتی او در شورا چندان کارساز نبود و با وجود به‌انفعال کشاندن برخی از اعضا، نمی‌توانست منویات خود را سریعا اجرایی کند؛ نمونه بارز این نوع رفتار گرایش او به سر و سامان دادن یک‌شبه اساسنامه دانشگاه آزاد اسلامی بود که در دولت نهم محقق نشد.

اما اکنون باید گفت که به‌نظر می‌رسد ضرب‌آهنگ تصمیم‌گیری‌های متعدد و فراگیر در حوزه فرهنگ، طی ماه‌های اخیر شیب صعودی پیدا کرده و احمدی‌نژاد بر آن است تا با اتکا به‌همان روش‌هایی که در حوزه سیاست خارجی، اقتصاد و... در چهارساله گذشته به‌‌کار گرفته، اوضاع فرهنگ را نیز به‌سامان کند! نگاه مهندسی‌وار به مقوله فرهنگ، شگردی قدیمی در برخورد با مجموعه پدیده‌های فرهنگی- اجتماعی به‌شمار می‌رود و از آن رو این نگاه تقویت شده و جریان می‌یابد که برخی بر این باورند با دست‌کاری‌های مدیریت‌شده در مسیر فرهنگ، می‌توان رشد و تعالی جامعه را دگرگون ساخت؛ شیوه‌ای وارداتی ماخوذ از برخی تئوری‌های توسعه که جامعه پیش‌رفته را می توان با تغییر ساختارهای سنتی، متجدد کرد.

این نگاه مهندسی‌وار، شورای عالی انقلاب فرهنگی (و دیگر نهادهای فرهنگی تعریف شده در دولت) را وادار می‌کند تا سریع‌تر حرکت کنند و تصمیم بگیرند و برنامه‌ها را به اجرا گذارند (فراموش نشود که انتقاد به دیوان‌سالاری پیچیده موجود در این نهادها اصلا به معنای اتخاذ تصمیم‌های روزمره نباید تلقی شود). در اولین نمونه از این روش تازه، قانون نحوه اداره فرهنگستان‌ها تغییر کرد؛ فرهنگستان‌ها اصلی‌ترین موتور محرکه تولید علم و اندیشه به‌شمار می‌روند و بخشی از آفات مترتب به‌جامعه علمی کشور ناشی از باندبازی حاکم بر تعدادی از فرهنگستان‌ها بوده و هست و اشکالی بر اصلاح قوانین اداره آن‌ها (از این منظر) وارد نیست، اما سوق دادن همه خواسته‌ها به چند مساله سیاسی، ضمن کور کردن گره کار فرهنگستان‌ها، اصل حرف را نیز مخدوش و ناخوشایند می‌کند. بهره‌برداری سیاسی از امکانات موجود در این مجموعه‌های فرهنگی، حتما می‌بایست محدود و کنترل می‌شد،‌ لیکن فرصت تاریخی اصلاح قانون فرهنگستان‌ها نباید به آسانی از دست رفته و حرف درست گسستن دور فروبسته مدیریت این مجموعه‌های عالی علمی،‌ در جامه نحیف چند تغییر خرد نادیده گرفته شود. ضمن آن‎که در عمل نیز تغییرات فرهنگستان‎ها به‎شدت جلوه‎ای ظاهری یافته و معلوم نیست به تغییری در مختصات تولید فکر و فرهنگ بیانجامد.

نمونه دوم اصلاح اساس‌نامه دانشگاه آزاد اسلامی بود؛ داستان تحقق این وعده احمدی‌نژاد، کمی به‌درازا کشید و در این سیر 4 ساله کار به‌جایی رسید که تقریبا حفظ وضعیت موجود دانشگاه آزاد هیچ حامی جدی‌ای نداشت (جز اکبر هاشمی‌رفسنجانی که با طرح ایده وقف هم نتوانست مسیر اصلاح اساس‌نامه را تغییر دهد)، اما بر خلاف انتظار تغییرات اعمال شده در اساس‌نامه دانشگاه آزاد نتوانست بازخورد مناسبی در افکار عمومی بیابد و واکنش مورد نظر بانیان این تدابیر را ایجاد کند. البته بخشی از این ناکامی (کم‌بازتاب بودن اقدامات انجام‌شده) ناشی از فضای کلی حاکم بر کشور بوده و هست، ولی نمی‌توان بر این مساله سرپوش گذارد که عملکرد غیرمرسوم رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی در این پی‌آمد دخیل نبوده است.

و آخرین مساله که گویا هنوز در مراحل تصویب و نهایی شدن است، تصمیم شورای عالی انقلاب فرهنگی برای اصلاح قوانین حوزه چاپ و نشر است؛ باز هم اقدامی اصولی و مورد نیاز که به همان آفت همیشگی رفتارهای دولت مبتلا شده، یعنی حرفی درست که به‌نامناسب‌ترین شکل ممکن اجرایی می‌شود. قوانینی که با حکم‌فرما شدن نگاه مهندسی‌وار پیش‌گفته به نحوی غیرقابل پذیرش، یک‌سویه و ناشکیبایانه نوشته شده‌اند و اگر به‌تصویب و اجرا برسند، تهدیدهایی جدی را در راه تولید و توزیع اندیشه در کشور پدید خواهند آورد.

عجله دولت برای نشان دادن عزم‌اش در اصلاح امورات فرهنگی، منجر به تصمیماتی پرهزینه و کم‌فایده شده است؛ حکم‌فرما شدن منطق صفر و یکی بر مسائل فرهنگ، آسیب‌هایی بسیار عمیق برای جامعه به‌بار خواهد آورد، منطق ریاضی‌واری که می‌خواهد راه صدساله را یک‌شبه بپماید و همه چیز را عاجلا اصلاح کند. فرهنگ (و هنر) کشور نیازمند انقلابی عقلایی و همه‌جانبه است و نه جنبشی بی سامان و موجد هرج و مرج که حتی تعادل نیم‌بند فعلی را هم بر هم زند.

منبع: تابناک