قلم

سیاسی/اجتماعی/فرهنگی

قلم

سیاسی/اجتماعی/فرهنگی

آرایش رزم در محفل بزم !

آرایش رزم در محفل بزم ! 
 

یادداشت امروز در پی آن است که با استناد به شواهد و قرائن موجود، تصویری گویا از اردوگاه فروپاشیده فتنه گران ارائه دهد. در ترسیم تابلوی پیش روی از برخی اخبار موثق ولی ناگفته و منتشر نشده نیز استفاده شده است. اخباری که شماری از افراد نزدیک به اردوگاه فتنه با احساس مسئولیت دینی و ملی و به قید غلیظ و شدید برای مخفی ماندن نام خویش در اختیار نگارنده گذاشته اند. این تابلو که در پی ترسیم آن هستیم فقط چند صحنه از اردوگاه یاد شده را به نمایش می گذارد و شرح بیشتر به فرصتی یا فرصت های دیگر موکول می شود. ترسیم این تابلو، از آن روی اهمیت دارد که این روزها سران فتنه و رسانه های بیرونی حامی فتنه نعل وارونه می زنند و بعید نیست برخی از ساده اندیشان نیز «ردپا» را دیگرگونه تلقی کنند!
1- استاد دانشکده پزشکی در آزمون بالینی دانشجویان پزشکی از دانشجویی پرسید؛ فرض کنید بیمار شما به عمل جراحی نیاز دارد و باید او را با استفاده از داروی هوش بری کلروفرم بیهوش کنید، چه میزان از این دارو برای هوش بری او به کار می برید؟ و چگونه؟ دانشجو در پاسخ گفت؛ ابتدا 4 قاشق غذاخوری از محلول کلروفرم به او می خورانیم و بعد... استاد ابرو درهم کشید و دانشجو با نگاه به چهره استاد متوجه شد که جواب به خلاف داده و در خلاف گویی به گزاف هم رفته است، با عجله گفت؛ استاد! اجازه بدهید کمی فکر کنم و استاد شانه بالا انداخت و گفت؛ باید پیش از این فکر می کردی، متاسفانه بیمار شما با همان تجویز اولیه، فوت کرده و جان به جان آفرین داده است!
در اظهارنظر سران فتنه و مواضع آنان که این روزها و هر از چندگاه بر زبان می آورند و یا - به فرموده!- بر کاغذ می دوانند دقت کنید. تمامی آنها در یک نقطه اشتراک نظر دارند، اگرچه این نکته را به تلویح و نه تصریح ابراز می دارند. آن نکته این که می دانند پروژه فتنه در اولین فاز حرکت آن که تجویز مثلث بیرونی آمریکا، انگلیس و اسرائیل بود، مرده است و از آنجا که سران فتنه هویت خویش را آشکارا و بی پرده- و در توهم پیروزی- به مثلث یاد شده گره زده بودند، اکنون باور کرده اند با مرگ فتنه، آنها نیز مرده اند و یا اگر نمرده باشند، دستکم این که دچار مرگ مغزی شده اند و زندگی نباتی دارند! مدیریت بیرونی فتنه هم درباره سران فتنه دقیقاً به همین باور رسیده است. بعد از حماسه های بی نظیر 9 دی و 22بهمن 88 مدیران بیرونی فتنه که تا آن هنگام وانمود می کردند همه تخم مرغ های خود را در سبد سران فتنه نهاده اند، به یک چرخش یکصدو هشتاد درجه ای دست زدند که قطع امید کامل آنها از کارآمدی فتنه را اعلام می کرد. اوباما از ضرورت مذاکره با ایران سخن گفت، هیلاری کلینتون با عجله به منطقه سفر کرد و پروژه «ایران هراسی» را با جدیت بیشتری پی گرفت. ترساندن کشورهای همسایه از ایرانی که تا چند هفته قبل پایان اقتدار آن را فریاد می زدند. ضرورت تحریم ایران- این دفعه نه به گفته و خواسته شیرین عبادی برای حمایت از اصلاح طلبان بلکه- با هدف وادار کردن ایران مقتدر به مذاکره با 1+5 پیش کشیده شد. نتانیاهو در اعلام شکست فتنه تردیدی به خود راه نداد. شبکه فاکس نیوز-ارگان پنتاگون- در اقدامی بی سابقه از حضور جمعیت چند میلیونی به حمایت از جمهوری اسلامی ایران و محکومیت فتنه گران در راهپیمایی 22بهمن خبر داد. واشنگتن پست اوباما و متحدانش را به اتهام سرمایه گذاری بی نتیجه و پرهزینه روی موسوی و خاتمی و کروبی، ملامت کرد. گروههای ضدانقلاب که تا آن هنگام در ائتلاف با سران فتنه بودند، درباره بی عرضگی آنها گفتند و نوشتند و...
در مصر باستان، غلامان و کنیزان فرعون را همراه با جسد او دفن می کردند و براین باور بودند که زندگی چاکران فرعون فقط در کنار او قابل تعریف است و پس از مرگ فرعون، آنها نیز مرده اند و باید در جوار او به خاک سپرده شوند. خدا بر درجات امام راحل ما بیفزاید که از آمریکا با عنوان فرعون جدید، یاد می کردند و در جایی دیگر خطاب به کسانی که با خیانت به ملت و برای کسب قدرت دست به دامان آمریکا شده اند، می فرمود «ابرقدرت ها، آن لحظه ای که منافعشان اقتضا کند، شما و قدیمی ترین وفاداران و دوستان خود را قربانی می کنند و پیش آنان دوستی و دشمنی و نوکری و صداقت ارزش و مفهومی ندارد» صحیفه امام(ره) جلد 20 ص .329
2- در این نوشته محدود، نوبت به موسوی و کروبی نمی رسد. پرداختن به شرایط کنونی آن دو را به فرصت دیگری موکول می کنیم. اما، به عنوان نمونه و فقط به عنوان نمونه در داستان زیر دقت کنید. داستانی عبرت آموز و ترحم برانگیز نسبت به پایان کار کسانی که در پایان کار خویش اندیشه نکردند. بعد از حضور عده ای در مقابل منزل آقای کروبی و اعتراض به اظهارات دشمن پسند وی که ظاهراً با پاشیدن رنگ به در و دیوار محل سکونت او نیز همراه بود، آقای موسوی در حالی که از شنیدن این خبر به شدت عصبانی شده و کنترل خود را از دست داده بود، خطاب به چند تن از اطرافیان می گوید؛ «این یک توطئه از قبل طراحی شده برای خراب کردن من است»! چرا...؟! آقای موسوی در ادامه می گوید «این عده با شعار دادن علیه آقای کروبی و رنگ پاشیدن به در خانه او قصد داشته اند که بگویند آقای کروبی مهم تر از من است(!!) اگر چنین قصدی نداشتند، چرا علیه من شعار ندادند و چرا به در و دیوار خانه من رنگ نپاشیدند»؟!
این ماجرا که فقط یک نمونه از دهها و شاید صدها نمونه مشابه دیگر است، و با چند دست به ما رسیده است - و در صحت آن تردیدی نداریم- به وضوح نشان می دهد که آقایان از کجا به کجا رسیده اند؟ و چی فکر می کردند و چی شده است؟! به اظهارنظرهای آقایان موسوی و کروبی در این روزها توجه کنید. ناسزاگویی ها و پرده دری های آنان علیه نظام، قبل از آن که با هدف به قول خودشان «مبارزه در بستر -به اصطلاح- جنبش سبز»! باشد، رقابت با یکدیگر برای ابراز وجود است و هر یک از آنها با ناسزاگویی بیشتر علیه نظام اسلامی و ارزش های دینی و برجان نشسته مردم تلاش می کنند حساسیت بیشتری برانگیخته و شعارهای بیشتری علیه خود کسب کنند! تا از این طریق بر دیگری فخر بفروشند که اگر من- همان من که امام(ره) می فرمود شیطان است- از تو مهم تر نبودم، شعارها بر ضد من- باز هم همان من- بیشتر از تو نبود! آیا نمی بینید که علی رغم بی محلی مردم، هر روز بر غلظت ناسزاها می افزایند؟! شما را به خدا کسب و کار جدید آقایان را ملاحظه بفرمائید!
3- آقای خاتمی اما، بعد از شکست فتنه و رسوایی حاصل از همراهی آشکار با مثلث بیرونی آمریکا، انگلیس و اسرائیل، راه دیگری را برگزیده است. در اظهارات اخیر وی دقت کنید؛
«ما قانون اساسی را قبول داریم»، «ما خواهان براندازی نظام نیستیم و خواست ما حفظ نظام است»! «اصرار ما این بوده و هست که باید در چارچوب قانون عمل کنیم»! «حرف ما اصلاح طلبان بازگشت به کل قانون اساسی و پذیرش داوری آن است»!
این سخنان از کسی است که در جریان فتنه، همراه و همصدا با سایر سران فتنه و با پیروی از فرمول جرج سوروس صهیونیست- بعد از دوبار ملاقات با وی- و نسخه مایکل لدین و جین شارپ و ریچارد دورتی عمر نظام اسلامی را پایان یافته می دانست، از پاره کردن عکس حضرت امام(ره)، اهانت به عاشورای حسینی(ع) حمایت می کرد، برای «جمهوری ایرانی» به جای «جمهوری اسلامی ایران» سینه چاک می کرد، به پیروی آشکار از دستور دیکته شده آمریکا و انگلیس و اسرائیل، در شیپور فریب و مضحک ادعای «تقلب 11 میلیونی در انتخابات»! می دمید، با منافقین، بهایی ها، سلطنت طلب ها، مارکسیست ها و تمامی گروههای ضد انقلاب و دشمنان اسلام و امام(ره) در ائتلاف بود و... حالا چه شده و غیر از شکست رسوایی برانگیز فتنه آمریکایی، انگلیسی و اسرائیلی چه اتفاق- از نظر آقای خاتمی- غیر منتظره ای رخ داده است که ایشان به یاد قانون اساسی و نظام و جمهوری اسلامی و امام(ره) و... افتاده است؟!
خاتمی در پی آن است که دست های خود را بالا ببرد، بی آن که هزینه خیانت خود را بپردازد و مجازات وطن فروشی خویش را تحمل کند! طرفه آن که می خواهد «نیاز» خود را به عنوان «امتیاز» بفروشد.آیا نظام و مردم می پذیرند؟ معلوم است که پاسخ منفی است. کسی مانع توبه او نیست، چرا که توبه مجرمان و خیانت کاران -اگر موفق به توبه شوند- از بار گناه آنان نزد خدای رحیم و رحمان می کاهد، اما خیانت- مخصوصاً خیانت به اسلام و مردم مسلمان، آنهم در همراهی با بیگانگان- نمی تواند بی مجازات و مکافات باقی بماند، چرا که کمترین آثار سوء آن، تجری به خیانت از سوی افراد مشابه در حال یا آینده و تلقی کم هزینه بودن توطئه از سوی دشمنان است. خیانت کار بعد از مکافات می تواند در میان مردم به زندگی عادی خود ادامه دهد، ولی بدیهی است که مجرمان را پیشنماز نمی کنند و به امور حساس نمی گمارند.
4- اما، دست بالا بردن و تسلیم خاتمی- ولو به ظاهر- برای یکی دیگر از دست اندرکاران ناخوشایند است، او به خاتمی هشدار می دهد که اگر دست های خود را بالا ببری، در یک بازی «باخت- باخت» وارد شده ای، چیزی به دست نمی آوری و همه چیزت را هم از دست می دهی! این در حالی است که شخص هشداردهنده، خود مدتی است دست ها را به صورت «نیمه بالا» درآورده است. یکی به نعل می زند و یکی به میخ. او می داند که فریب اولیه مردم به بهانه تقلب در انتخابات کارگر نبوده است، کف خیابان را به دلیل هوشیاری کسانی که با خوشبینی فریب خورده بودند، از دست داده اند. فتنه با شکست قطعی روبرو شده است. حامیان بیرونی حاضر به سرمایه گذاری روی ورشکستگان نیستند. موسوی و کروبی از مصرف افتاده اند، این دو در حلقه تنگ ضد انقلاب تابلودار قابل تعریف هستند و... پس چرا خاتمی را زینهار می دهد که مبادا دست های خود را بالا ببرد؟! این حکایت دیگری دارد که به آن خواهیم پرداخت. ان شاءالله.
5- و بالاخره، سخنی هم با برخی از دوستان- فقط شمار اندکی از آنان- در میان است که به هوش باشند و خدای نخواسته در زمین دشمن بازی نکنند. فتنه و سران فتنه از نفس افتاده اند و این روزها در محافل بزمی خود پز رزمی می دهند و مثلا درباره تجمع اعتراض آمیز در فلان روز و فلان محل خبر می دهند. نه این که مردم و مسئولان مربوطه، هوشیار و پی گیر نباشند، بلکه سخن آن است که این ترفندها فقط برای ابراز وجود است. باید مراقب شکل های دیگری از توطئه بود.
حسین شریعتمداری 

http://kayhannews.ir/890206/2.htm#other201

گسترش طیف غیرخودی روزی دامن اصولگرایان را هم خواهد گرفت

سلامتی در گفت‌وگو با ایلنا:
گسترش طیف غیرخودی روزی دامن اصولگرایان را هم خواهد گرفت

محدود کردن طیف خودی و گسترش کسانی که در طیف حاضران در قدرت نمی‌گنجند با شیوه‌های رایج در دنیا سازگاری ندارد و قابل تداوم نیست.


ایلنا:عضو شورای هماهنگی جبهه اصلاحات تاکید کرد: محدود کردن طیف خودی و گسترش کسانی که در طیف حاضر در قدرت نمی‌گنجند قابل تداوم نیست.
محمد سلامتی در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا در مورد امکان جایگزینی گروه‌های معتدل اصولگرا به جای اصلاح‌طلبان در فضای سیاسی جامعه با تاکید بر اینکه حذف گروه‌های سیاسی در هر جامعه‌ای امکان‌پذیر نیست اظهار داشت: گروه‌های سیاسی فقط متشکل از اعضای یک تشکیلات نیستند بلکه قشر وسیعی از مردم را شامل می‌شوند که حرف‌های آنها از طریق این گروه‌ها در عرصه سیاسی اجتماعی انعکاس می‌یابد.
وی ادامه داد: اینکه جناح حاضر در قدرت محدودیت‌هایی را برای فعالیت جناح مقابل خود فراهم می‌کند مبین این مساله است که رفتار این طیف همواره اینگونه بوده و خواهد بود و اصولا اعتقادی به قانون ندارد.
سلامتی خاطرنشان کرد: در چند سال اخیر شاهد کاهش دایره خودی‌ها توسط جریان حاکم بوده‌ایم و اینکه نمی‌خواهند اصلاح‌طلبان در عرصه سیاسی حضور داشته و کسانی باشند که با جناح اصولگرا رقابت کنند، زمانی دامن خود آنها را خواهد گرفت.
عضو شورای هماهنگی جبهه اصلاحات در تشریح این گفته خود ادامه داد: امروز شاهد هستیم اکثر کسانی که در قدرت هستند با اصولگرایان متحد قبلی خود برخوردهای حذفی دارند و این نوع برخوردها روزبه‌روز گسترش می‌یابد.
سلامتی تاکید کرد: محدود کردن طیف خودی و گسترش کسانی که در طیف حاضران در قدرت نمی‌گنجند با شیوه‌های رایج در دنیا سازگاری ندارد و قابل تداوم نیست. 

نگاهی به تجاوز آمریکا به صحرای طبس شکست پنجه عقاب

نگاهی به تجاوز آمریکا به صحرای طبس شکست پنجه عقاب
امیر فتحی
واشنگتن دی سی، 11آوریل 1980 (22فروردین 1359)، ظهر
جلسه با سخنان جیمی کارتر آغاز شد : «آقایان ، مایلم بدانید که من به طور جدی پیگیر نجات گروگان ها هستم».
همیلتون جردن ، رئیس ستاد کارکنان کاخ سفید ، بلافاصله فهمید رئیس جمهور تصمیم خود را گرفته است. برنامه ریزی و تمرین برای عملیات نجات، پنج ماه کاملاً مخفی نگه داشته شده بود اما تا به حال همیشه به عنوان آخرین گزینه مد نظر بود. از زمان تسخیر سفارت در 4 نوامبر، کاخ سفید از هیچ تلاشی دریغ نکرده بود. همانطور که رئیس جمهور لیستی از سئوالات در مورد جزئیات چگونگی انجام عملیات را مطرح می کرد، دستیارانش دانستند وی در ذهن خود از خط قرمز عبور کرده است.
محبوبیت او در ماه نخست بحران، دو برابر شده بود. اما در ماه های آینده از خویشتنداری او بوی ضعف و بی تصمیمی به مشام می رسید. در پنج ماه گذشته سه دور مذاکره در محل های مخفی با مقامات ایرانی انجام شده بود که باعث شد هر بار حکومت آمریکا ابله تر بنظر برسد. محبوبیت دولت سقوطی شیرجه وار پیدا کرد و حتی دوستان سینه چاک دولت هم خواستار اقدامی فوری شدند.
دانیل کرین، نماینده کنگره گفته بود: «من به کارتر اصرار کرده ام که ناو هواپیمابر آمریکایی را به خلیج فارس بفرستد تا نشان دهد عمو سام جدی است.»
جان کانالی، نامزد ریاست جمهوری حزب جمهوری خواه:«اشغال سفارت باید با عکس العمل شدید دولت آمریکا روبرو شود حتی اگر به تحریم نفتی ایران منجر شود. ما باید هر چه زودتر تصمیم بگیریم... واشنگتن نباید اجازه دهد مورد مسخره و استهزاء قرار بگیرد.»
کاسه صبر جیمی کارتر لبریز شده بود. او رسماً به ایران و تمام دنیا اعلام کرده بود: مهمانی تمام شده است!
طرح پنجه عقاب
ماموریت که در ابتدا کاملاً نامعقول بنظر می رسید به تدریج عملی جلوه کرد. این عملیات دو روزه با جابجایی بسیار زیاد یگان ها و یک اتاق فوق العاده کوچک برای فرماندهی، یکی از ماجراجویانه ترین عملیات ها در تاریخ نظامی آمریکا بود.
«پنجه عقاب»، این نام عملیات نجات بود. سه هواپیمای ام سی-130 حامل نیروها و سه هواپیمای
ئی سی-130 حامل سوخت، جزیره مصیره در سواحل شیخ نشین عمان را ترک می کنند و به سوی ایران پرواز خواهند کرد. در محلی در صحرای طبس که «کویر یک» نامیده می شود فرود می آیند و در آنجا منتظر هشت هلی کوپتر
آر-اچ53 دی می مانند.
هلی کوپتر ها از عرشه ناو اتمی نیمیتز که در دریای عمان لنگر انداخته، در چهار دسته دوتایی و با مسیرهای متفاوت پرواز می کنند و تقریباً 30 دقیقه پس از فرود آخرین هواپیما وارد کویر می شوند.
هلیکوپترها به محض فرود، سوختگیری می کنند و نیروی یورش 118 نفری را سوار خواهند کرد. حداقل هلی کوپتر مورد نیاز شش تاست. هواپیماها به مصیره بازمی گردند و هلی کوپترها عازم مخفیگاه بعدی می شوند. آنها باید یک ساعت قبل از روشن شدن هوا در محل مورد نظر باشند. این محل جایی در نزدیکی شهر گرمسار است. آنجا دو مامور وزارت دفاع که از قبل به تهران رفته اند، نیروها را به مخفیگاه خود (هاید سایت) می رسانند. نیروهای دلتا به فرماندهی سرهنگ چارلی بکویث، تمام روز را در این مخفیگاه سرمی کنند. با تاریک شدن هوا، آنها به انباری در نزدیکی تهران منتقل می شوند. نیروها به سه دسته قرمز، آبی و سفید تقسیم بندی شده اند. شش کامیون در ساعت بیست و سی دقیقه، آنها را به داخل تهران خواهد برد. در پاسگاه شریف آباد همیشه یک ایست و بازرسی هست. چنانچه مشکلی پیش بیاید، دلتا باید مامورین ایرانی را دستگیر کرده و با خود ببرد.
یک تیم یورش 13 نفره سوار بر یک فولکس واگن استیشن، مأموریت دارد به ساختمان وزارت خارجه حمله کرده و سه گروگانی را که آنجا نگهداری می شوند، آزاد کند. ساعت 11 و نیم یک تیم، با اسلحه کالیبر22 مجهز به صداخفه کن، باید نگهبانان خیابان روزولت را از پادرآورده و دو پست نگهبانی واقع در این خیابان را تصرف کنند. در این زمان کامیونها خود را به خیابان روزولت رسانده و نیروها بی سر و صدا از دیوار سفارت بالا می روند و وارد محوطه آن می شوند.
قرمزها که 40 نفرند، باید بخش غربی محوطه را تصرف کنند، نگهبان ها را از پای دربیاورند و هر گروگانی را که در محل سکونت کارمندان و معاون سفیر است، آزاد کنند. وظیفه کشتن نگهبان های محل پارکینگ و مرکز برق هم با قرمزهاست.
آبی ها هم 40 نفر هستند. شرق سفارت با آنهاست. آنها باید گروگانهای مستقر در محل اقامت سفیر، انبار و دفتر سفیر را آزاد کنند. سفیدها با 13 نفر مسئول تامین امنیت خیابان روزولت و ایجاد پوشش آتش برای عقب نشینی قرمزها و آبی ها به سوی ورزشگاه امجدیه که در مجاورت سفارت است، می باشند. این عملیات از زمان ورود به سفارت 45 دقیقه طول می کشد.
در این زمان هلی کوپترهای مخفی شده در تپه های اطراف گرمسار، خود را به محل می رسانند. نگهبانان برای جلوگیری از فرود هلی کوپتر در محوطه سفارت، تیرک هایی نصب کرده اند. این تیرک ها باید سریعاً برداشته شوند. اگر این کار با موفقیت انجام شود، هلی کوپترها در همین محل نیروها و گروگان ها را سوار خواهند کرد. در غیر اینصورت گروگان ها به استادیوم برده شده و آنجا سوار خواهند شد.
البته بدون شک گروگان ها نمی توانند از دیوار مرتفع سفارت بالا بروند. ماموریت بهترین نیروی تخریب دلتا، انفجار دیوار است.
درست هم زمان با آغاز عملیات در سفارت، سفیدها هم در وزارت خارجه وارد عمل می شوند. آنها باید از پنجره های طبقه سوم وارد ساختمان شده، تمام نگهبانان را از بین برده و سه گروگان مورد نظر را آزاد کنند. یک هلی کوپتر در محلی اطراف ساختمان که شبیه پارک است، آنها را سوار خواهد کرد.
در حالیکه نیروهای دلتا در تهران مشغول عملیات برق آسای خود هستند، یک گروه رنجر با هواپیما در فرودگاه منظریه - بین تهران و قم- فرود می آیند و کنترل فرودگاه را در دست می گیرند. مقصد همه هلی کوپترها منظریه است. البته هلی کوپترهایی که در سفارت عمل می کنند، قبل از ترک محل باید با موشک های خود تمام ساختمان های سفارت را با خاک یکسان کنند. این شاید آسان ترین مرحله عملیات باشد.
در منظریه تمام نیروها اعم از راننده ها، مترجمین، خلبان های هلی کوپتر، خدمه، مامورین وزارت دفاع، تیم های یورش و البته گروگان ها سوار هواپیماهای استارلیفتر سی141 شده و ایران را ترک می کنند. رنجرها هم پس از نابودی منظریه ایران را ترک خواهند کرد.
البته این طرح اصلی عملیات پنجه عقاب است. سناریوهای موازی برای مواجهه با موقعیت های مختلف هم پیش بینی شده است. کارتر و برژینسکی لبخند رضایت آمیزی می زنند. مو لای درز این طرح نمی رود.
چارلی و دلتا
چارلی بکویث، از آنهایی نبود که پشت میزش نشسته باشد و درجه هایش را برایش آورده باشند. او در ویتنام جنگیده بود و برای هر ترفیع کلی ویتنامی را راهی آن دنیا کرده بود. یک بار هم خودش تا آستانه مرگ رفت ولی گویا تقدیر او را برای چنین روزهایی نگاه داشته بود. تجربه ویتنام به بکویث نشان داد، ارتش آمریکا ضعف های زیادی دارد.چارلی یک سال در نیروهای ویژه هوابرد انگلیس آموزش دید و فهمید آموزش های ویژه ارتش کشورش چقدر بچگانه بوده اند، چرا که او با تمام تجربیاتش در آنجا مثل یک نیروی عادی بود. او طرح تشکیل نیروی دلتا را ارائه کرد و سال ها برای آن دوید و جنگید تا بالاخره موفق شد.
نیروهای دلتا زبده ترین نظامیان بودند. در هر فراخوان شاید کمتر از 10 نفر انتخاب می شدند. آموزش ها وحشتناک بود. خیلی ها جا می زدند. فرد متقاضی ورود به دلتا باید از خوان های زیادی عبور می کرد. فقط آمادگی بدنی مهم و تخصص های ویژه مهم نبود. ذهن شاید مهم تر بود. سوال های عجیب و غریب طرح می شد. سوال هایی که هیچکس جواب آنها را نمی دانست. فقط می خواستند واکنش فرد را ارزیابی کنند. همیشه آخرین سوال این بود « خب! حالا بگو چه کارهایی را نمی توانی انجام دهی؟!» اگر جواب این بود که چنین کاری وجود ندارد، فرد مذکور جایی در دلتا نداشت.
چهارم نوامبر 1979 (13 آبان 1358)؛ چارلی و نیروهایش در پایگاه استوارت مشغول استراحت هستند. چند روز بود که استراحت نکرده بودند. صبح زود بود که یکی از افسران دلتا، تلفنی خبر مهمی را به فرمانده اش داد؛ «رئیس فکر کردم که مایل به شنیدن این خبر باشی که سفارت آمریکا در ایران اشغال شده و تمام کارمندان آن گروگان گرفته شده اند.»
چارلی هیجان زده شد. این می توانست اولین عملیات دلتا و باعث افتخار او باشد. آیا او به قهرمان آمریکا تبدیل می شد؟ وقتی برای تشکیل دلتا آواره اتاق های ستاد ارتش و پنتاگون بود، عکس های زیادی از فرماندهان آمریکایی دیده بود که با افتخار در راهروها و اتاق فرماندهان نصب شده بودند. بنظرش رسید، در آینده نزدیک عکس او هم می تواند به این مجموعه اضافه شود.
تحقیر کارتر
تصرف سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام شوک عجیبی به کاخ سفید وارد کرد. آنها مثل مار زخم خورده بودند. در کوران جنگ سرد، این یک شکست واقعی بود. چه باید می کردند؟ اولین راه حل تهدید و تشویق بود؛ چماق و هویج.
برژینسکی، مشاور امنیتی کارتر، ژست آشتی جویانه گرفت و گفت: «کشور ایران با در نظر گرفتن موقعیت جغرافیایی و سیاسی آن از بسیاری جهات همیشه در معرض مخاطره است و به خاطر روابط نزدیک دوستانه آمریکا بوده است که ایران توانسته است استقلال و تمامیت ارضی خود را حفظ کند.»
کارتر فروردین 1359 در نامه ای محرمانه، خطاب به امام خمینی چنین نوشت:
«ما آماده پذیرش حقایق جدید که مولود انقلاب ایران است می باشیم. این امر همچنان هدف و آرزوی ما است، زیرا من تصور می کنم ما هدف واحدی را که صلح جهان و برقراری عدالت برای همه ملل است تعقیب می کنیم.»
البته همان زمان که کارتر نامه می نوشت و نمایندگانش با قطب زاده مشغول مذاکره بودند، نیروهای دلتا در پایگاه خود مشغول تمرینات سخت و فشرده بودند. سفارت در پایگاه استاکید شبیه سازی شده بود. آنقدر تمرین کرده بودند که دیگر چشم بسته هم می توانستند عملیات را انجام بدهند. آنها حداقل صد بار سفارت شبیه سازی شده را تسخیر کرده بودند. مهارتشان در تیراندازی شبانه، چند فرمانده بلند پایه ای را که از این طرح کاملاً سری مطلع بودند، متعجب کرده بود.
امام دستور علنی شدن نامه کارتر را داد. دیگر آبرویی برای کاخ سفید نمانده بود. تنها راه فرار از اتهام بزدلی، عملیات نجات بود. چشم امید کارتر به چارلی و نیروهایش بود. آنها در تمرینات عالی و بی نقص بودند. چیزی به روز موعود نمانده بود. کارتر کم کم به فکر متن سخنرانی فاتحانه خودش هم بود. این عملیات می تواند نام او را در ردیف رئیس جمهورانی مانند آبراهم لینکلن و جفرسون قرار دهد.
نفوذ در تهران
از 25 تا 27 مارس - 5 تا 7 فروردین- آخرین تمرین بصورت کامل انجام شد. با پرواز در مسافت های واقعی، سوختگیری و تمام جزئیات. چهار روز بعد یک هواپیمای کوچک با دستور کاخ سفید راهی ایران شد. هواپیما در کویر یک فرود آمد. سه سرنشین آن اوضاع را بررسی کردند، تعداد زیادی عکس گرفتند و مقداری از خاک منطقه را هم با خود آوردند. میزان تحمل زمین منطقه آزمایش شد. مشکلی نبود. کویر طبس می توانست سنگینی هواپیماهای حامل سوخت را تحمل کند.
آنها چراغ های مخصوصی هم در منطقه کار گذاشتند. این چراغ ها کنترل از راه دور بودند. وقتی هواپیماها به چند کیلومتری محل می رسیدند، آنها با سیستمی که برایشان طراحی شده بود فعال می شدند و محل فرود را مشخص می کردند.
چهار نفر از بهترین نیروهای دلتا انتخاب و آموزش های ویژه دیدند. رسم و رسوم ایرانی ها، خیابا نهای تهران، کمی فارسی، سیستم پولی ایران، زندگی مخفیانه و هر چیز دیگری که لازم بود. بهترین مربی ها گردآمده بودند. کسانی که قبلاً زندگی در ایران را تجربه کرده بودند. یکی از آنها متولد تهران بود و فارسی را مانند زبان مادری اش حرف می زد. آنها راهی تهران شدند و به «باب» - اسم مستعار افسر سیا در تهران- پیوستند. کوچک ترین اتفاقات در تهران و اطراف سفارت بطور منظم گزارش می شد. سفارتخانه کشورهای دوست آمریکا نیز بیکار نبودند. آنها هم گزارش های خود را می فرستادند. گزارش ها هر روز تجمیع و تحلیل می شد. گزارش های تلویزیونی از تهران هم خیلی مفید بودند. تقریباً هر روز مقابل سفارت تظاهرات بود. تعداد نگهبان ها، اسلحه آنها، پراکندگی شان و... مشخص بود. جوان هایی با تفنگ هایی مثل ژ-3 و حداکثر مسلسل های یوزی، بنظر نمی رسید آنها حرفه ای باشند. همه چیز تحت نظر بود.
باب به آمریکا بازگشت. با بکویث دیدار کرد و آخرین بررسی ها انجام شد. او دوباره به تهران رفت.
حرکت
یکشنبه 20 آوریل (31 فروردین) نیروهای دلتا با پایگاه پاپ منتقل شدند. در آنجا دو تیمسار ایرانی که بعد از انقلاب فرار کرده بودند به آنها پیوستند. چارلی در توانایی آنها شک داشت اما ممکن بود در تهران بدردشان بخورند. چارلی به آنها دو کلت کمری مگنوم357 داد. نیروها از پاپ براه افتادند. شب هنگام، در فرانکفورت فرود آمدند. 13 نیروی ویژه آلمانی به آنها پیوستند. آنها همان نیروهای سفید بودند که باید به وزارت خارجه یورش می بردند. فرمانده آنها دوست چارلی بود. آلمانی ها هم با استفاده از ساختمانی مشابه، بارها تمرین کرده و کاملاً آماده بودند.
اکنون تیم 132 نفری کامل بود. دو تیمسار ایرانی، 12 راننده، 12 مترجم، تیم 13 نفره ضربت آلمان غربی و نیروهای دلتا. مقصد مصر بود. 12 نفر از ستاد فرماندهی عملیات در مصر می ماندند و 120 نفر راهی ایران می شدند.
دوشنبه نیروها وارد وادی قنا در مصر شدند. آن شب هم بیکار ننشستند و سلاح هایشان را آزمایش کردند. همان شب یک آشپز سفارت آزاد شد. او اطلاعات با ارزشی داشت. یک مامور سیا در هواپیما او را همراهی کرد و سئوالات لازم را پرسید. با اطلاعات جدید، عملیات تغییراتی جزئی کرد. بخت با دلتا یار بود.
پیش از عزیمت همه هیجان زده بودند. سرگرد اسنافی روی سکویی رفت و عباراتی از جلد یکم اسناعیل نبی را قرائت کرد: «در آنجا یک پهلوان ظاهر شد...به نام جالوت... نیزه اش همچون میل بافتنی بود... و داود گفت: خدایی که مرا از پنجه خرس نجات داد، از دست این دشمن فلسطینی هم نجات خواهد داد... سنگی برداشت و پرتاب کرد. سنگ بر پیشانی جالوت خورد و او با صورت به زمین افتاد.»
بعد باکشات - معاون چارلی- مشغول خواندن سرود «خدا آمریکا را حفظ کند» شد. همه همراهی کردند. صدایشان در سوله طنین انداخت. روانشناس گروه رو به چارلی کرد و گفت: روحیه آنها خیلی خوب است. بهتر از همیشه.
ساعت 14 هواپیماها در مصیره به زمین نشستند. کمتر از سه ساعت بعد نیروها آماده پرواز به ایران بودند. لباس های مخصوص را پوشیدند. شلوارهای لی وایز پوشیدند، کت های مشکی و پوتین هایی که واکس نداشت. روی شانه راست کت آنها یک پرچم آمریکا دوخته شده بود. فعلاً با نواری پنهان شده بود. باز رسیدن به سفارت نوراها کنده می شدند. افراد کلاهی سورمه ای رنگ هم بر سر داشتند. هیچکس درجه نداشت.
کویر یک
24 آوریل 1980 (4 اردیبهشت) ساعت 18 اولین هواپیمای ام سی-130 اوج گرفت. بکویث و نیروهای آبی سوار آن بودند. ارتفاع آنها بر فراز دریای عمان چند صد هزار پا بود. وقتی وارد حریم ایران شدند، ارتفاع به 400 پا رسید. هواپیما حرکت های مارپیچ می کرد تا راداری موفق به رهگیری آن نشود. پنج هواپیمای دیگر، یک ساعت بعد پرواز می کردند. هواپیما به نیمه راه رسیده بود که به چارلی خبر دادند، هلی کوپترها هم از ناو بلند شده اند. هلی کوپترها را رنگ قهوه ای زده و روی بدنه شان پرچم ایران را کشیده بودند.
اولین هواپیما قبل از ساعت 22 در کویر یک فرود آمد. نیروهای تامین بسرعت پیاده شدند و موضع گرفتند. چند دقیقه ای نگذشته بود که سر و کله یک اتوبوس پیدا شد. نیروها شروع به شلیک کردند. اتوبوس ایستاد و محاصره شد. مسافران پیاده و بدقت تفتیش شدند. اغلب پیر و بچه بودند. بشدت هراسان و متعجب بودند.
کمی بعد یک کامیون حمل سوخت هم سر رسید. یکی از نیروها با سلاح ضد تانک، آن را هدف گرفت و منفجرش کرد. تانکر در آتش می سوخت و کویر را روشن کرده بود.
دومین هواپیما هم رسید. باکشات و قرمزها در آن بودند. وقتی تانکر در حال سوختن را دید، قهقهه زد. چارلی گفت: به جنگ جهانی سوم خوش آمدید!
بقیه هواپیماها هم رسیدند. حالا نوبت هلی کوپترها بود. آنها باید 30 دقیقه بعد می آمدند.
چشم چارلی به یکی از تیمسارهای ایرانی افتاد. جلد کلتش خالی بود. چارلی سرش داد کشید که کلتت کجاست؟ تیمسار گفت؛ موقع پیاده شدن از هواپیما گمش کرده است. چارلی عصبانی بود. فهمید او با دیدن آتش در کویر ترسیده و اسلحه اش را پرت کرده. چارلی تا جایی که می توانست او را تحقیر کرد و به او گفت اندازه یک سرباز عادی هم لیاقت ندارد تا چه برسد به یک ژنرال! فرمانده دلتا تصمیم گرفت او را در ایران جا بگذارد چرا که بنظرش وجودش بی فایده بود.هلی کوپترها دیر کرده بودند. آنها با یک ساعت و نیم تاخیر رسیدند. دیگر چارلی مطمئن بود قبل از طلوع آفتاب به هاید سایت نمی رسند. هلی کوپترهای 5 و 6 هرگز نیامدند. آنها به توفان شن خورده بودند. خلبانان به چارلی توضیح دادند که از جهنم گذشته اند. عجیب بنظر می رسید چون ماه ها هواشناسی بطور دقیق روی اوضاع جوی منطقه کار کرده بود.وقت زیادی نبود. هلی کوپترها مشغول سوختگیری مجدد شدند. نیروها هم بترتیب وارد آنها می شدند. در همین اوضاع بود که به چارلی خبر رسید یک هلی کوپتر قابل پرواز نیست و مشکل پیدا کرده است. این دیگر برای دلتا کابوس بود. با پنج هلی کوپتر عملیات غیر ممکن بود. چارلی با خود فکر کرد 20 نفر را نمی برد و عملیات را ادامه می دهد. اما آیا ممکن بود؟
با مصر تماس گرفته شد. فرماندهی مصر می خواست عملیات انجام شود. چارلی درخواست آنها را رد کرد. او معتقد بود ادامه عملیات فاجعه آمیز است. عملیات شکست خورده بود. چارلی دستور عقب نشینی را صادر کرد.
ولوله ای برپا شده بود. هر کسی به سمتی می دوید. قرار شد نیروها با هواپیماها برگردند و هلی کوپترها منفجر شوند. گرد و غبار شدید حاصل از توفان و موتورهای هواپیماها و ملخ هلی کوپترها، منطقه را فرا گرفته بود و دید را محدود کرده بود. ناگهان انفجاری مهیب رخ داد. یکی از هلی کوپترها با هواپیمای حامل سوخت برخورد کرده و منفجر شد. اندکی بعد هواپیما هم در آتش غرق شد. همه به فکر نجات جان خودشان بودند.
ساعت تقریباً سه نیمه شب بود. نیروها سوار هواپیماها شدند و دلتا پس از 5 ساعت کویر یک را ترک کرد. هلی کوپترها جا مانده بودند و معلوم نبود چند نفر کشته شده اند.
همیلتون در رابطه با آنچه در لحظه دریافت خبر برخورد هلیکوپتر و هواپیما در طبس در کاخ سفید گذشت می گوید: «کارتر گوشی را برداشت و گفت: »دیوید (جونز) چه خبر؟» ما حرفهای جونز را نمی شنیدیم. ولی حالت چهره کارتر و پریدگی رنگ او نشان می داد که خبرهای بدی می شنود. کارتر لحظه ای چشمانش را بست و در حالیکه به زحمت آب دهانش را قورت می داد پرسید «آیا کسی هم مرده است؟» همه ما به دهان او زل زده بودیم. چند ثانیه بعد گفت: »می فهمم... می فهمم« و گوشی تلفن را گذاشت. هیچ کس سئوال نکرد تا اینکه خود کارتر پس از چند ثانیه سکوت گفت: »مصیبت تازه ای پیش آمده. یکی از هلیکوپترها به یک هواپیمای سی 130 خورده و آتش گرفته و احتمالاً چند نفری هم کشته شده اند.هامیلتون جوردن در کتاب خود -بحران- می نویسد: «تصور اینکه گروهی از داوطلبان نجات گروگانها، خود جان باخته و به خاک هلاکت افتاده اند، چون کابوسی بر فکر و روح من سنگینی می کرد. از اطاق کابینه بیرون آمدم تا کمی در هوای آزاد قسمت جنوبی کاخ قدم بزنم و افکار خود را منظم کنم، ولی هوای خفه و مرطوب بیرون بیشتر ناراحتم کرد. با حال تهوع به داخل کاخ برگشتم و به دستشویی خصوصی رئیس جمهور رفتم.هلیکوپترها، هلیکوپترهای لعنتی! چیزی که قرار است آمریکا بهترین سازنده اش باشد! بهترین وسیله مکانیکی ما چنین از آب درآمده است... برای من جای تعجب بود و معنی اش را نمی فهمیدم...»
آفتاب طلوع کرده بود که یگان دلتا به جزیره مصیره رسید. از حلقه گل خبری نبود. چارلی بیشتر مسیر بازگشت را گریه کرد. آنها باعث شرمساری و سرافکندگی آمریکا شده بودند.
در مصیره نیروها بارها شمارش شدند و مشخص شد، هشت نفر کشته شده اند. جا ماندن جنازه ها هم افتضاح کمی نبود. خیلی از نیروها هم وسایل و تجهیزات خود را از ترس جا گذاشته بودند. دلتا از آنجا راهی مصر و سپس آمریکا شد. کسی منتظر آنها نبود. هر کسی به گوشه ای خزید.
از فرماندهی ارتش با فرمانده عملیات پنجه عقاب تماس گرفتند. او باید خود را برای رویارویی با رسانه ها آماده می کرد. کارتر قربانی شماره یک این افتضاح تمام عیار بود و حالا بکویث را به مسلخ رسانه ها می فرستاد. کارتر می خواست کمی خودش را جمع و جور کند. دستور داد نسخه ای از سخنرانی کندی در زمان شکست خلیج خوکها را برایش بیاورند. او در سخرانی اش دوباره به ایران تاخت و هرگز نفهمید چرا پنجه عقاب در کویر شکست. گروگان ها تقسیم شده و به شهرهای مختلف فرستاده شدند و با این کار عملیاتی دیگر عملاً غیرممکن شد.
راز شکست عملیات پنجه عقاب را باید در این سخنان امام راحل جست: «روی حساب قدرت های مادی، قدرت های آنها میلیون ها برابر شما بود.
شما نباید روی حساب دنیایی، نباید شما غلبه کنید. آنها باید با یک یورش شما را از بین ببرند. لکن همه حسابهایی که حسابگرها می کردند، باطل شد. پیروزی موافق با هیچ حسابی نبود... این حساب معنوی است نه حساب مادی.»
این معیارها جایی در حساب و کتاب و طرح های دقیق کاخ سفید و دلتا نداشت.
ـــــــــــــــــــــــ
منابع:
1- افتضاح کویر یک، هفته نامه آتلانتیک، مارک بودن
2- نیروی دلتا، چارلی بکویث، ترجمه فاضل زرندی، نشر امیرکبیر
3- دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، نگرشی بر ماجرای طبس 

http://kayhannews.ir/890205/12.htm#other1200

عدم مشارکت یک‌سوم نمایندگان مجلس در تصویب قوانین سرنوشت ساز کشور

عدم مشارکت یک‌سوم نمایندگان مجلس در تصویب قوانین سرنوشت ساز کشور

خبرگزاری فارس: یک سوم نمایندگان مردم در رای گیری‌ برای تصویب مهمترین قوانین کشور که به شکل مستقیم با سرنوشت مردم ارتباط دارد شرکت نکرده اند.

به گزارش خبرنگار پارلمانی خبرگزاری فارس، یکی از مشکلات قابل توجه در قوه مقننه که تقریبا از ابتدا نیز گریبانگیر این قوه بوده، بی نظمی‌های مکرر برخی نمایندگان برای حضور در صحن علنی و مشارکت در رای گیری‌های صورت گرفته است.
این موضوع از چنان اهمیتی برخوردار است که مقام معظم رهبری نیز در چند نوبت این مساله را تذکر داده اند که آخرین آن انتقاد ایشان از این وضعیت در دیدار مجمع روحانیون مجلس بود.
بر اساس آیین نامه داخلی مجلس شورای اسلامی حد نصاب تعداد نمایندگان برای رسمیت یافتن جلسات علنی مجلس 194 نفر است.
تذکرات و اخطارهای رئیس و اعضای هیئت رئیسه مجلس به نمایندگان در هنگام رأی گیری برای طرح ها و لوایح مختلف مبنی بر خارج نشدن آنها از صحن علنی، حاکی از آن است که گاهی بررسی و رای گیری طرح‌ها و لوایح مهم در مجلس با مشکل همراه است؛ این موضوع وقتی جدی‌تر می‌شود که طرح یا لایحه‌ای به خاطر مغایرت با قانون برنامه برای تصویب، به بیش از دوسوم آرای نمایندگان نیاز دارد.
گذری بر مصوبات مهم مجلس هشتم و ارتباط آن با سرنوشت مردم علی رغم عدم حضور همیشگی حدود 90 نفر از نمایندگان این امر را مشهود می‌سازد:

1- کلیات لایحه اصلاح قانون تنظیم خانواده و جمعیت، تعداد نمایندگان شرکت کننده در رای گیری 183 نفر.
2- کلیات لایحه مجازات اسلامی، تعداد نمایندگان شرکت کننده در رای گیری 205 نفر.
3- کلیات لایحه بودجه سال 88 کل کشور، تعداد نمایندگان شرکت کننده در رای گیری 186 نفر.
4- کلیات طرح نظام جامع دامپروری کشور، تعداد نمایندگان شرکت کننده در رای گیری 178 نفر.
5- تصویب کلیات قانون هدفمند کردن یارانه ها، تعداد نمایندگان شرکت کننده در رای گیری 239 نفر.
6- قانون بودجه 89 کل کشور، تعداد نمایندگان شرکت کننده در رای گیری 199 نفر.
7- فوریت طرح اصلاح قانون نظام وظیفه عمومی، تعداد نمایندگان شرکت کننده در رای گیری 176 نفر.
8- استخدام 60 هزار معلم حق‌التدریسی و آموزشیار نهضت سواد آموزی، تعداد نمایندگان شرکت کننده در رای گیری 185نفر.
9- فوریت طرح ارتقای کیفی تولید خودروی داخلی، تعداد نمایندگان شرکت کننده در رای گیری 222 نفر.
10- کلیات طرح ساماندهی و حمایت از مشاغل خانگی، تعداد نمایندگان شرکت کننده در رای گیری 221 نفر.

با نگاهی به تعداد آرا برای تصویب قوانین فوق مشخص می‌شود که بطور متوسط 199 نفر از نمایندگان مجلس (معادل یک سوم آنها) در رای گیری مهمترین مصوبات مجلس هشتم شرکت کرده‌اند.
با وجود اینکه تعداد نمایندگان غایب در هر جلسه علنی بر اساس اعلام هیئت رئیسه از تعداد انگشتان دست نیز تجاوز نمی‌کند؛ با این حال شاهد وجود چنین مشکلی در قوه مقننه هستیم که این مساله نیازمند در نظر گرفتن ساز و کاری در آیین نامه داخلی مجلس است. 

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8902020197

نگاهی به بازار مسکن و سیاست‌هایی که می‌خواهند همه را............

نگاهی به بازار مسکن و سیاست‌هایی که می‌خواهند همه را خانه‌دار کنند؛
خانه‌هایی روی آب


وجود مهندسان فراوان بیکار در کشور، انبوه‌سازانی که به حاشیه رانده شده‌اند و بیکاری گسترده در کنار فوج بزرگی از شهروندان که رویای خانه‌دار شدن را فراموش کرده‌اند بهترین تصویر برای نشان دادن اوضاع مسکن در اقتصاد ایران است.


ایلنا: بارها شنیده‌ایم که مشاطه* آمد ابرو بر دارد چشم را کور کرد و یا خوانده‌ایم فردی می‌خواست راه رفتن را به فرد دیگری بیاموزد خودش نیز در راه رفتن دچار مشکل شد.
این سرنوشت محتوم قصه تمام نشدنی مسکن در ایران است! قصه‌ای که می‌تواند قصه روایت‌گران بازار مسکن در ایران باشد‎؛ یعنی جایی که در آن مسکن یا گرفتار گره کور تورم بوده است و یا از گره رکود رنج برده است و یا در گرداب ترکیبی از هر دو دست و پا زده است اما با این وجود روایت‌گران مسکن همواره برای ترمیم این بازار یا چشم را زخمی کرده‌‌اند و یا در راه بردن شاخص‌ها خود نیز راه رفتن را فراموش کرده‌اند.
کاهش قیمت مسکن و ثبات در آن، افزایش ساخت‌وساز در طرح مسکن مهر و اجرای مقررات ملی ساختمان در ساخت‌وسازها، همه این اقدامات تا چهار سال بر لبان سعیدی‌کیا، وزیر با سابقه دولت نهم جاری شد و او بعد از خداحافظی با دولت همه آنها را با جوانی از خطه اردبیل در میان گذاشت.
نیکزاد با سعیدی‌کیا کاملا هماهنگ بود. شاید نیکزاد وزیر مسکن دولت دهم تنها با سعیدی کیای در لحن و نحوه ارائه پردازش کارها باهم تفاوت داشته باشند و در غیر این صورت، او وارث همان سیاست‌گذاری‌های پیشین در دوران سعیدی‌کیا است.
8 ماه از صدارت نیکزاد بر وزارت مسکن می‌گذرد و در این مدت همه شهروندان شاهد مجموعه‌ای از تصمیمات شتابزده و تکراری در این وزارتخانه بوده‌اند و هنوز هیچ کس امیدی به تحقق وعده‌ها برای بازار مسکن ندارد.
شاید هیچگاه نیکزاد نیز در ذهنش تصور نمی‌کرد پس از گذشت 8 ماه از صدارتش باتلاق مسکن در اقتصاد ایران را به شدت تجربه کند و به اجبار تن به همان روش‌ها و سخنانی بدهد که سعیدی‌کیا نیز از آنها استفاده می‌کرد.
مثل صحبت‌هایی که بعد از سال جدید شدت گرفته و نیکزاد هر جایی می‌رود، دم از کاهش قیمت مسکن، کاهش نرخ اجاره‌بها، افزایش ساخت و ساز به خصوص در طرح مسکن مهر و... می‌زند. حال شواهد و قرائن از چیز دیگری حکایت می‌کنند.
این چنین است داستان روایت‌گر جوانی که بر مسند وزارت مسکن تکیه زده است و تلاش می‌کند که اقتصاد مسکن ایران را نجات دهد اما سیاست‌های تجربه شده این خاطره را ثبت کرده است که با وعده و سخنان بدون پشتوانه قوی کارشناسی نمی‌توان این گره را از بازار مسکن ایران باز کرد.
او مثل سعیدی‌کیا است
وزیر صریح الهجه و جوان مسکن دولت دهم در حالی که نزدیک به 8 ماه از شروع تصدی‌اش بر این وزارتخانه می‌گذرد، هر روز به عملکرد دوران دولت نهم و وزارت سعیدی‌کیا بر بخش مسکن نزدیک‌تر می‌شود.
دورانی که در آن فقط وعده‌ها و تصمیمات زودگذر و غیر قابل اجرا به چشم می‌خورد که در بعضی از موارد خود این سیاست‌های محدود و سلیقه‌ای به اغتشاش در بازار مسکن دامن می‌زد. در آن دوران کارشناسان همیشه نسبت به این وعده‌ها هشدار می‌دادند اما در نهایت نیز برنامه ریزان اقتصاد مسکن به کار خود ادامه می‌دادند.
مثلا سعیدی کیا هر از گاهی در جلو دوربین‌های تلویزیونی از کاهش نرخ اجاره‌بها و قیمت مسکن سخن به زبان می‌راند. اما همین خود موجب می‌شد که سرمایه گذاری در این بخش محدود و در عین حال بازار فروش و رونق را تا حدود زیادی پر تلاطم و نابسامان کند. در حال حاضر نیز نیکزاد باید برای جلوگیری از گرفتار شدن تلاشش در بن بست به تجربه دوران سعیدی‌کیا توجه کند در غیر این صورت دیر نخواهد بود که یک‌بار دیگر اقتصاد مسکن فقط پر از وعده‌ها و شعارهای دور از دسترس شود. این روزها نیکزاد جوان بارها از کاهش اجاره بها خبر داده است و با قاطعیت نیز از ادامه روند کاهش اجاره بها سخن می‌گوید در صورتی که کارشناسان به شدت این ادعا را تکذیب می‌کنند. وزیر مسکن به تازگی گفته است که نزخ اجاره‌بها در شروع سال جدید 5 تا 6 درصد کاهش را تجربه کرده است در حالی که آمارهای بانک مرکزی به افزایش نرخ اجاره بها در سال 88 به مقدار 4 درصد در تهران و 10 تا 15 درصد در شهرهای بزرگ اعتراف می‌کنند. همین مساله نشان می‌دهد که هنوز برنامه‌ریزی برای مسکن از پشتوانه کارشناسی برخوردار نیست.
کمال‌اطهاری در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا می‌گوید: با اجرای برنامه هدفمند کردن یارانه‌ها، تورم ناشی از آن، سهم هزینه‌ها را به ویژه در ملک افزایش داده و در نتیجه اجاره بها نه تنها نمی‌تواند کاهش یابد بلکه با نرخ بیشتری افزایش خواهد یافت.
به گفته اطهاری، حداقل نرخ تورمی براساس اعلام بانک مرکزی از 20 درصد پایین‌تر نیست و همچنین براساس گزارشات مرکز پژوهش‌های مجلس نرخ تورم 60 درصد پیش‌بینی شده است.
این کارشناس برجسته اقتصادی ادامه داد: هر چند ممکن است قیمت فروش مسکن به دلیل این‌که مازاد بسیار زیاد عرضه وجود دارد، ثابت بماند اما با کاهش درآمد خانوار و افزایش هزینه‌ها، به صورت کلی، نرخ اجاره بها در سال 89 با افزایش مواجه می‌شود.
مسکن مهر، کاهش قیمت را موجب نمی‌شود
علی‌عبدالعلی‌زاده نیز در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا در واکنش به این گونه از اظهارات مسئولان وقت وزارت مسکن و همچنین سیاست‌هایی نظیر مسکن مهر با اشاره به تداوم رکود سال گذشته بخش مسکن در سال جاری می‌گوید: توجه ویژه دولت به بخش مسکن مهر در مقابل حجم بسیار زیادی تقاضا در این بخش نمی‌تواند تضمین کننده کاهش قیمت مسکن و یا ثبات در این بخش شود.
به گفته وزیر مسکن دولت اصلاحات، تحقق ساخت مقدار اعلام شده مسکن مهر در سال جاری قابل قیاس با ارقام مورد نیاز مسکن نیست و در کاهش قیمت مسکن تاثیر گذار نخواهد بود.
شهر های جدید نماد آشفتگی بخش مسکن
جدال بی پایان با غول بی‌ثباتی بازار مسکن، ماجرای شهرهای جدید را نیز در دوره فعلی وزارت مسکن در بن بست قرار داده است. شهرهایی که به اظهار نظر کازرونی در دولت سازندگی ایجاد شدند اما هیچگاه به مقاصد خود دست نیافتند.
اجرای طرح مسکن مهر در شهر های جدید در حالی شروع شده است که سیاست‌های این گونه شهرها در جلب مردم و سوق دادن آنها به سوی خود ناموفق بوده است.
نیکزاد در حالی با قاطعیت ازساخت 250 هزار واحد در 21 شهر جدید خبر می‌دهد که تنها 14 شهر از این شهرها قابل سکونت هستند.
کمال اطهاری تأکید می‌کند که طرح مسکن مهر در شهرهای جدید به همان سرنوشت ساخت‌وساز در این شهرها دچار می‌شود. به عبارتی می‌توان گفت از هر طرفی که به اقتصاد مسکن نگاه می‌کنی وضعیت اکنونش تفاوتی با روزهای گذشته نکرده است و آنچنان نمی‌توان به شعارهای موجود دل بست. وجود مهندسان فراوان بیکار در کشور، انبوه‌سازانی که به حاشیه رانده شده‌اند و بیکاری گسترده در حوزه مسکن در کنار فوج بزرگی از شهروندان که رویای خانه‌دار شدن را فراموش کرده‌اند بهترین تصویر برای نشان دادن اوضاع مسکن در اقتصاد ایران است.
مثل این که اپیدمی واردات بی‌رویه کالا آن هم دست چندمی به بخش مسکن نیز گسیل شده است.
انگار روایت برنج‌های وارداتی و ورشکستگی شالیکاران یا اتفاقی که برای صنعت‌گران افتاد در بازار مسکن نیز در حال تکرار است. بدون شک اما به این سخنان نباید بر اساس همان سنت قدیمی نگاه کرد و مدعی شد که اینها سیاه نمایی است چون بازار مسکن را باید شفاف کرد و برالی نجات آن فارغ از وعده و شعار حرکت کرد.
بدون تعارف چالش‌های مسکن ادامه دارد و همبن بس است که باید گفت: حالا حالاها باید منتظر سقف بی‌آسمان شد، انتظاری که دیگر مردم به آن عادت کرده‌اند و یاد گرفته‌اند که رویای خانه‌دار شدن، رویای روی آب است و این واقعیت امروز اقتصاد مسکن در ایران است.
http://ilna.ir/newsText.aspx?ID=119069