قلم

سیاسی/اجتماعی/فرهنگی

قلم

سیاسی/اجتماعی/فرهنگی

دکتر سروش، حامی ما بود

 

اختلاف‌نظر در حلقه کیان
جرقه اولیه انتشار روزنامه جامعه در جلسات چهارشنبه‌های ماهنامه کیان زده شد. در این جلسات تعدادی از مولدان اندیشه دینی دور هم جمع می‌شدند و بحث می‌کردند. تا جایی که به یاد دارم آرش نراقی، ابراهیم سلطانی (که بعد از رفتن من به جامعه سردبیر کیان شد)، حجاریان، دکتر سروش، محسن کدیور، هادی سمتی، مصطفی تاج‌زاده، اکبر گنجی، حسین قاضیان، علیرضا علوی‌تبار، حمیدرضا جلایی‌پور، رضا تهرانی و گاهی هم محسن سازگارا اعضای حلقه کیان بودند. به این جلسات میهمان هم دعوت می‌کردیم کسانی مثل مجتهدشبستری، ملکیان، احمد و محمود صدری وقتی به ایران می‌آمدند و خانم مهرانگیزکار و سایر نخبگان میهمان مباحث ما بودند.

پاییز سال 1375 تازه زمزمه ورود آقای خاتمی به عرصه انتخابات شنیده می‌شد و هنوز حضور ایشان به صورت قطعی مطرح نشده بود. در جلسات پاییز حلقه کیان، مساله امکان حضور یک جریان جدید اصلاح‌طلب در عرصه سیاست به بحث گذاشته می‌شد اما بخش قابل توجهی از اعضا نسبت به ورود حلقه کیان به عرصه فعالیت مستقیم سیاسی و جریان‌های سیاسی تردیدهای جدی داشتند و صریحاً مخالف بودند.

در این فضا، آقای سازگارا جرقه راه‌اندازی یک روزنامه را زدند ولی از آنجایی که بخش قابل توجهی از دوستان حلقه کیان مخالف انتشار یک روزنامه بودند، آرام‌آرام مباحث مربوط به ورود به عرصه روزنامه‌نگاری عمومی در خارج از حلقه کیان دنبال شد. این جلسات در دفتری در خیابان کریم‌خان‌زند با حضور دکتر سروش، جلایی‌پور، من و سازگارا برگزار شد تا فضای دموکراتیک جلسات حلقه کیان حفظ شود و این مساله گسست‌هایی را دامن نزدند. بدین‌ترتیب قبل از دوم خرداد، برای انتشار یک روزنامه تصمیم‌گیری شده بود اگرچه دوستان زیادی قایل به این بودند که اگر جریان مولد و نواندیشی دینی به سرعت خودش را آلوده مسایل سیاسی بکند، ممکن است که پیامدها و تبعات این حرکت به کل جریان روشنفکری‌ دینی آسیب برساند.

طرف دیگر هم البته معتقد بود که باید آمادگی‌ها و تئوری‌هایی خاص براساس نیاز هر مرحله مطرح شود و اگر حرکت روشنفکری دینی که در آغاز به صورت حلقه‌های حاشیه‌ای روشنفکری فعالیت کرده، توانایی دنبال کردن گزاره‌ها و آرمان‌های خود را نداشته باشد ناشی از ضعف و ناتوانی پیکره روشنفکری دینی است. با همه اینها نتیجه این شد که بحث مربوط به روزنامه‌نگاری به خارج از حلقه کیان کشیده شد. جالب این بود که تعدادی از دوستان حلقه کیان هم به جلسات ما می‌آمدند تا از سرانجام این مباحث مطلع شوند.

قطعه‌ جاافتاده پازل پیدا شد
راه‌اندازی یک روزنامه، پروژه سنگین و بزرگی است. روزنامه‌ای که ما در پی راه‌اندازی آن بودیم قصد داشت بار سنگین نخستین روزنامه جامعه مدنی را بر دوش بکشد. عنوان «جامعه» را من انتخاب کردم، آقای جلایی‌پور به ارشاد تقاضای مجوز روزنامه داده بود و در آستانه اعطای مجوز نام آن را به «جامعه» تغییر داد. البته این تغییر نام در جلسه ما تصویب شد. انتشار روزنامه جامعه یک شکاف هرچند کوچک را در بدنه روشنفکری دینی ایجاد کرد که بعدها هم در حلقه کیان انعکاس پیدا کرد و هم در روزنامه جامعه.

تعدادی از دوستان متعلق به جریان روشنفکری دینی به آمادگی حضور این جریان در عرصه مطبوعات عمومی معتقد نبودند و معتقد بودند که یا باید مجله کیان را ارتقا دهیم یا یک مجله تخصصی‌تر و سیاسی‌تر تأسیس کنیم و خود را وارد یک مدل آزمون نشده ژورنالیسم سیاسی نکنیم. در رأس این گروه آقای‌گنجی صحنه گردان و محرک اصلی بود و آقای‌نراقی، تهرانی و تا حدودی کدیور نیز چنین تفکری داشتند.

آقای‌گنجی به علت پاره‌ای از مخالفت‌های پیشین با آقای‌سازگارا در مؤسسه فرهنگی صراط، او را عنصر شایسته‌ای برای ورود به این عرصه نمی‌دانست. چنین اختلافاتی به موضوع انتشار روزنامه جامعه هم منتقل شد. با تمام اینها و به‌رغم مخالفت اکثریت اعضای حلقه کیان روزنامه راه‌اندازی شد و من با حلقه کیان وداع کردم و یک سرمقاله نوشتم و گفتم که قلم خود را برمی‌دارم و از کیان به جامعه می‌روم و ژورنالیسم را در سطحی عمومی‌تر ادامه می‌دهم. برای این سرمقاله عنوان «آخرین نجوا» را انتخاب کردم که در مجله کیان منتشر شد، اما این اختلاف‌ها خللی در دوستی‌ها و روابط اعضای جامعه کیان ایجاد نکرد.


انگیزه من برای انتشار روزنامه از چند منشا سرچشمه می‌گرفت. با شناختی که از جامعه داشتم، در میان سازمان و نهادهایی که قرار بود بار اصلاحات را بر دوش بکشند یک قطعه پازل جاافتاده بود و این قطعه جاافتاده داشتن یک روزنامه و تریبون آزاد و مستقل و بیرون آمده از مقتضیات زمانه برای ارائه راهبردهای حرکت اصلاحات بود. من با این نگاه راه‌اندازی روزنامه را ضروری می‌دانستم و در این ضرورت یک مشوق خیلی بزرگ داشتم که بسیار برای او احترام قایل بودم: «دکتر عبدالکریم سروش». و یک مدیر آماده به کار و دارای سابقه مدیریتی به نام آقای سازگارا و یک جلایی‌پور فارغ‌التحصیل جامعه‌شناسی سیاسی از دانشگاه لندن که پای کار بود.

من این سه ضلع مهم را به عنوان روزنامه‌نگاری که در آرزوی انتشار روزنامه به سبک و مدلی آرمانی بود کامل کردم. پس شرایط برای انتشار روزنامه آماده بود و تنها اختلاف‌نظر حلقه کیان باقی مانده بود که ما سعی کردیم به صورت کاملا متمدنانه از کنار آن عبور کنیم و حرکت تازه‌ای را آغاز کنیم. شرکت جامعه روز را تاسیس کردیم و من بخش قابل توجهی از سهام این شرکت را بدون نام گرفتم تا بعداً در اختیار تحریریه روزنامه قرار بدهم تا در روزنامه خودشان شریک باشند. روزنامه جامعه با بودجه و اعتبار ناچیزی در مقایسه با بودجه آن زمان راه‌اندازی شد.

روزنامه جامعه با نقدینگی حیرت‌آور 27میلیون تومان آغاز به کار کرد در حالی‌که روزنامه‌هایی که همزمان با جامعه منتشر شدند 300 میلیون تومان نقدینگی و اعتبار در اختیار داشتند. این تفاوت نقدینگی در درجه اول ناشی از اعتبار گردانندگان روزنامه جامعه نزد چاپخانه‌ها و فروشندگان کاغذ بود. سابقه کارهای موفق ما در کیهان فرهنگی و کیان باعث شده بود که به ما برای شش ماه کاغذ بفروشند و توزیع ارزان‌ترین قیمت را از ما بگیرد.


بدین‌ترتیب طبق گفته هیأت‌مدیره من لوکوموتیوران این قطار شدم و آقای سازگارا مسوولیت ساختارسازی آن را برعهده گرفت و آقای جلایی‌پور مدیریت مسوول و صاحب امتیاز آن شد و در رأس همه اینها دکتر سروش تئوری‌پرداز این مجموعه شد. شمارش معکوس که آغاز شد به دکتر سروش گفتم خیلی نگران واکنش‌های احتمالی دوستان روشنفکری دینی هستم و اگر مصالحه‌ای صورت گیرد تا ما از آن پتانسیل‌ها در روزنامه جامعه استفاده کنیم، راه این حرکت جدید هموارتر می‌شود و گام‌ها با اطمینان بیشتر برداشته خواهد شد اما دکتر سروش تنها یک جمله به من پاسخ دادند و گفتند: «بعدها دوستان به دنبال موفقیت‌های روزنامه جامعه به این قافله خواهند پیوست و نگران نباشید.» اما من خیلی نگران بودم.

دکتر سروش حامی ما بود
بخشی از جریان روشنفکری دینی انتشار روزنامه جامعه و ورود عرصه جامعه را حرکتی سیاسی تلقی می‌کرد. گروه ما این حرکت را سیاسی نمی‌دانست بلکه یک حرکت حرفه‌ای می‌دانست و مبتنی بر این دیدگاه بود که وقتی روزنامه جامعه منتشر شد ردپایی از روشنفکری دینی در آن دیده نمی‌شد. جامعه یک روزنامه تمام حرفه‌ای بود که به‌لحاظ سیاسی تمامی طیف‌ها را پوشش می‌داد.


در این شرایط آقای‌گنجی مصاحبه‌ای با دکتر سروش انجام دادند و سئوال محوری این مصاحبه از دکتر سروش این بود که آیا مقتضای «روشنفکر دینی» بودن، باقی ماندن در محدوده تولید معرفت است یا در صورت نیاز اجتماعی یک روشنفکر می‌تواند به عرصه‌های دیگر هم سر بکشد و این عرصه‌ها را مدیریت بکند. آقای‌دکتر سروش اما پا را فراتر گذاشت و گفت که روشنفکری دینی می‌تواند عرصه‌های دیگر را هم مدیریت کند و لازم است تا ایده‌ها تبدیل به نسخه عملی شوند و مردم و افکار عمومی را نسبت به برتری این ایده مجاب کند.


بدین‌ترتیب این مصاحبه همسو با نظریات دوستان ما نبود و جالب این بود که به محض انتشار روزنامه جامعه دوستانی که مخالف ورود جریان روشنفکری دینی به عرصه جامعه بودند به چند دسته تقسیم شدند. هم راه نو را منتشر کردند و هم بعدها صبح‌امروز. جناح چپ آنها صبح‌امروز را منتشر کرد و جناح میانه راه نو را. لذا با انتشار راه نو و بعد صبح‌امروز، بار مسوولیت اخلاقی ما در مقابل آن دوستان به شدت کاهش یافت. البته در تغییر نگرش دوستان یک عامل نقش حیاتی ایفا کرد و آن هم موفقیت زودرس و غیرقابل انتظار روزنامه جامعه بود.


روزنامه جامعه با تیراژ صدهزار آغاز کرد و برنامه این بود که تیراژ روزنامه جامعه بعد از 30 شماره به 200 هزار تا برسد اما بعد از 30 شماره به سیصد هزار نسخه رسیدیم که فوق توقع ما بود. این موفقیت فضا را برای احراز موفقیت‌های بیشتر در حوزه‌های مختلف روشنفکری به خصوص روشنفکری دینی مهیا می‌کرد. روزنامه جامعه در حوزه ژورنالیسم حرفه‌ای هم موفق بود. من اصول دهگانه کار روزنامه جامعه را نوشتم و در جمع آقایان جلایی‌پور و سازگارا تصویب شد و نخستین شماره روزنامه در 16 بهمن 1376 منتشر شد.

ائتلاف روشنفکری دینی به سرانجام نرسید
روزنامه جامعه پس از انتشار به مارک اصلی جنبش اصلاحات و جنبش مدنی ایران تبدیل شد. اما اینکه چرا نام موسع جامعه به عنوان روزنامه جامعه مدنی را انتخاب کردیم باید گفت که ما در آن زمان تجربه روزنامه‌ای متعلق به جامعه مدنی را نداشتیم. «جامعه» از درون خود تا بیرون سازوکار جامعه مدنی را دنبال می‌کرد و شاید به همین دلیل بود که پاره‌ای از روزنامه‌نگاران قدیمی و اساتید این رشته روزنامه جامعه را حدفاصل تاریخ معاصر مطبوعات ایران می‌دانستند و این تاریخ را به قبل و بعد از روزنامه جامعه تقسیم می‌کردند.


من پس از 30 شماره از انتشار جامعه یک پیام بسیار محبت‌آمیز از آقای خاتمی دریافت کردم و یک پیام از عطاءالله مهاجرانی در ستایش این حرکت تازه. حتی آقای مهاجرانی در مقام وزیر ارشاد یک شب به دفتر روزنامه آمد و بدین‌ترتیب روزنامه جان گرفت و بدون تبدیل شدن به ارگان روشنفکری دینی به کار خود ادامه داد. هدف این بود که تلقی این که میراث روشنفکری دینی منحصراً به جامعه منتقل شده به وجود نیاید و چنین هم نشد.


ایده ائتلاف روشنفکران دینی ایران هم که در همان زمان شنیده شد نه در روزنامه جامعه که در حلقه کیان و در همان جلسات روزهای چهارشنبه مطرح شد. ما، اصحاب جامعه پس از آغاز انتشار روزنامه همچنان به جلسات حلقه کیان می‌رفتیم و من حتی آخرین سرمقاله خود در کیان را بعد از انتشار روزنامه جامعه نوشتم و با کیان خداحافظی کردم و مسوولیت را به رضا تهرانی سپردم. لذا بحث‌های مربوط به ائتلاف روشنفکری‌دینی در جلسات حلقه کیان مطرح شد و تعدادی دوستان همچون سیدمصطفی شبیری، محمدجواد مظفر و سازگارا بر آن تاکید می‌کردند. از طرف این دوستان اقداماتی برای ثبت این ائتلاف در وزارت کشور انجام شد و دکتر سروش هم موافق این حرکت بودند.


اما من مخالف شکل‌گیری چنین ائتلافی بودم. از این جهت مخالف بودم که خودم را در درجه اول روزنامه‌نگار می‌دانستم و ورود روزنامه‌نگار به جریان‌های حزبی را مجاز نمی‌دانستم. لذا شرط کردم که در صورت سردبیری روزنامه جامعه از هرگونه فعالیت در هرگونه جریان سیاسی مربوط به جریان روشنفکری دینی خودداری خواهم کرد. با این شرط اما آرام آرام مساله تشکیل ائتلاف روشنفکری دینی فراموش شد. البته دوستان پیگیری‌های لازم را کردند و حتی آقای سازگارا یک مصاحبه کرد و گفت که به زودی این ائتلاف شکل خواهد گرفت، اما چنین نشد.

چرا مهاجرانی تغییر مشی داد؟
آقای مهاجرانی در مقام وزیر ارشاد بسیار از انتشار روزنامه جامعه پشتیبانی می‌کرد و شبی که به روزنامه جامعه آمد بسیار از روزنامه ستایش کرد و حتی در جلسه‌ای که در ساختمان مشاوران رئیس‌جمهور در خیابان جردن و با حضور خانم کدیور و من و جلایی‌پور و سازگارا و ... برگزار شد، مهاجرانی به‌عنوان وزیر ارشاد و سخنگوی دولت از روزنامه ستایش کرد و گفت که هر کاری درباره روزنامه جامعه دارید مستقیما با شخص من مطرح کنید.


احساس ما این بود که در روحیه آقای مهاجرانی آمادگی برای تکفل ریاست‌جمهوری بعد از خاتمی وجود دارد و ایشان تلاش دارد تا به صورت غیرمستقیم از حرکت روزنامه جامعه به مثابه جریان ایده‌آل خودش حمایت کند. اما با ورود مجلس پنجم به عرصه انتقاد از مطبوعات و استیضاح مهاجرانی، روابط وزارت ارشاد و شخص مهاجرانی با روزنامه جامعه تغییر کرد. اتهام مهاجرانی پشتیبانی یارانه‌ای کاغذ از روزنامه جامعه بود اما روزنامه جامعه، 300 میلیون تومان به‌دلیل عدم عمل‌کردن وزارت ارشاد به تعهدات خود مبنی بر تخصیص بودجه‌های سوبسیدی ضرر کرد.


ما اولین روزنامه جامعه مدنی بودیم که روزنامه را با کاغذ ایرانی چاپ کردیم. ما اولین روزنامه‌ای بودیم که با کاغذ آزمایشی کارخانه تولید کاغذ مازندران روزنامه چاپ کردیم و با یک تا خوردن روزنامه می‌شکست و خوانندگان از این قضیه گلایه داشتند. در ضمن ما در آن زمان گران‌ترین روزنامه را منتشر کردیم. آن زمان ما جامعه را 50 تومان می‌فروختیم در حالی‌که کیهان و همشهری 5 تومان بودند.

در این فضا بخشی زیادی از ارکان حکومت مخالفت روزنامه جامعه شدند و مهاجرانی دل در گرو حرکت روزنامه جامعه بسته بود اما رکاب در توسن قدرت می‌زد و ما میان این دو گرایش نمی‌دانستیم که کدامیک سرنوشت ما را مشخص خواهد کرد. در نهایت هم پای گذاشتن ایشان در مسیر قدرت، سرنوشت ما را رقم زد و روزنامه جامعه و توس را به‌سمت تعطیلی و محاکمه کشید.


ایشان در لبنان پس از دستگیری ما در مقابل سئوالات روزنامه‌نگاران درباره چرایی دستگیری شمس‌الواعظین و دیگران گفت: «اگر من هم جای دادگاه انقلاب بودم همان کار را می‌کردم.» ما در آن شرایط با لحاظ کردن مقتضیات حوزه قدرت به آقای مهاجرانی حق می‌دادیم اما از طرف دیگر یک تناقض میان این عمل و وعده‌هایی که او داده بود می‌دیدیم. بنابراین خود را به تقدیر سپرده بودیم.

پیمان «وانا» میان رخ‌صفت، تهرانی و من
بخش‌های مخالف راه‌اندازی روزنامه جامعه در میان اعضای حلقه کیان و روشنفکری دینی زمانی به ضرورت انتشار مطبوعات عمومی رسیدند که ما به زندان افتاده بودیم و آنها احساس کرده بودند که ظلمی مضاعف به بخشی از پیکره‌شان شده است و از موضع پرکردن خلاء که این قافله بی‌پرچم نماند، به سرعت برای انتشار روزنامه‌های جایگزین اقدام کردند.


انگیزه آنها کاملا صادقانه و دوستانه بود. مخالفت‌های اولیه آنها البته کسب موفقیت زودهنگام را ناممکن کرد و تا مدت‌ها به‌رغم به زندان افتادن ما و جایگزینی توس و نشاط و عصرآزادگان هنوز این روزنامه‌ها در صدر بود. مضاف بر اینکه روزنامه صبح‌امروز در بستری خاص تعریف شد و به قول آقای عبدی به‌عنوان «توپخانه اصلاح‌طلبان» شناخته می‌شد.

تاسیس صبح‌امروز البته من را به یاد «پیمان وانا» انداخت. قبل از تاسیس روزنامه جامعه، ماهنامه کیان با سه عنصر شناخته می‌شد. مصطفی رخ‌صفت، رضا تهرانی و من. هرکدام در کیان یک مسوولیت برعهده گرفتیم. رخ‌صفت صاحب امتیاز بود، تهرانی مدیرمسوول و من هم سردبیر بودم. با بروز اختلافات ما سه نفر به یکی از ویلاهای دوستان در شمال ایران و در منطقه «وانا» رفتیم و یک پروتکل را امضا کردیم که برمبنای آن چگونه می‌توان روزنامه جامعه را راه‌اندازی کرد بدون اینکه میراث جریان روشنفکری‌دینی به آن روزنامه منتقل شود.


در تمام دوران هم از مفاد این پیمان عدول نکردیم و «جامعه» هیچگاه میراث‌دار روشنفکری دینی شناخته نشد. بر همین اساس نه روزنامه جامعه، نه کیان و نه حتی صبح‌امروز مسایلی که در پیکره جریان روشنفکری دینی اتفاق افتاده را با افکار عمومی در میان نگذاشت و آنها را درونی نگاه داشت. براین اساس پس از زندان اول بدنه مخالف روزنامه جامعه در میان روشنفکران دینی از بدنه روزنامه دفاع کردند و این اتفاقی تاریخی بود و آنان از حجاریان و گنجی تا سایر دوستان با ورود جانانه و پشتیبانی محکم، همگی همراهی خود را با این حرکت نشان دادند.

سعید امامی بازجوی من و جلایی‌پور بود
من و آقای جلایی‌پور وقتی در زندان بودیم توسط یک بازجو به نام مصطفوی بازجویی می‌شدیم. این بازجو فردی تحصیلکرده بود و در بازجویی‌ها با ما وارد بحث می‌شد و البته رفتار مودبانه و متینی هم داشت. بعد از آزادی از زندان یک روز آقای جلایی‌پور تماس گرفت و گفت که عکس سعید امامی را در روزنامه‌ها دیده‌ای؟ گفتم آره. گفت چیزی را به‌یادت نمی‌آورد؟ گفتم این که مصطفوی خودمان است! پس بازجوی ما سعید امامی بوده. جلایی‌پور گفت این عکس کمی لاغرتر از بازجوی ماست که گویی مربوط به قدیم‌ترها بوده است. جلایی‌پور گفت که این مساله را اعلام کنیم و من هم گفتم که هرجور صلاح میدانی عمل کن.

تمام بازجویی‌های سعید امامی به صورت غیر مستقیم و از طریق خواندن یک روایت و داستان‌آفرینی و نظرخواهی از من انجام می‌شد. او عمدتا به دنبال فهم این مساله بود که آیا ورود جریان روشنفکری دینی به عرصه سیاست با هدف کسب قدرت سیاسی است و تا چه میزان با خاتمی ارتباط ارگانیک دارد. من همیشه به سعید امامی پاسخ می‌دادم که ما مولدان فرآورده‌های معرفتی هستیم نه مولد فرآورده‌های قدرت و امثال خاتمی مصرف‌کنندگان این فرآورده‌های معرفتی هستند.

مریم شبانی: بازخوانی خاطرات روزهای تأسیس و راه‌اندازی روزنامه «جامعه» ذهن را به 12 سال قبل هدایت می‌کند. به روزهایی که اصلاحات جوانه زد و هر روز آن خبری بود و خاطره‌ای. ماشاءالله شمس‌الواعظین در یکی از اتاق‌های قدیمی مرکز مطالعات خاورمیانه ذهن را به سال‌های قبل برده بود و هرچه به یاد می‌آورد با ما می‌گفت.

از جرقه زدن ایده انتشار روزنامه و مخالفت‌های اکثریت اعضای حلقه کیان با این تصمیم از حمایت‌های دکتر سروش و جدیت‌های محسن سازگارا و نهایت، تأسیس اولین روزنامه جامعه مدنی ایران. روایت شمس‌الواعظین در مقام سردبیر روزنامه جامعه از آن روزها و آن اتفاقات در نوع خود جالب و شنیدنی بود و جالب‌تر شد وقتی در انتهای سخن به یاد آورد که این ذکر خاطره را با این خبر که سعید امامی بازجوی او و حمیدرضا جلایی‌پور در زندان بود به پایان رساند.

 

 

شمس الواعظین خاطرات خود از راه‌اندازی روزنامه جامعه و مخالفت برخی دوستان

 را می‌گوید

نواب صفوی در برابر استعمار آمریکا به شهادت رسید

حضور ناوهای آمریکایی در سرتاسر دنیا برای حفظ سرمایه‌ها و منافع آمریکا در تمام مناطق دنیا است/ نواب به من گفت «عبده‌خدایی چنان می‌میرم که از هر قطره خونم یک نواب تربیت شود».


ایلنا: دبیرکل جمعیت فدائیان انقلاب اسلامی گفت: نواب صفوی در برابر استعمار آمریکا به شهادت رسید.
به گزارش خبرنگار ایلنا، محمدمهدی عبده‌خدایی در نطق پیش از خطبه‌های نمازجمعه این هفته تهران طی سخنانی با اشاره به مبارزات انقلابی نواب صفوی و همرزمان وی، از پیمان ناتو که به منظور تحت محاصره قرار دادن اطراف چین و شوروی صورت می‌گرفت یاد کرد و در تشریح موضع نواب‌صفوی در این خصوص اظهار داشت: شهید نواب گفت که ما غیرمتعهدیم و غیرمتعهد بودن با بی‌طرفی فرق می‌کند، وی در همین راستا اعلامیه‌ای صادر و اعلام کرد که ما نمی‌خواهیم جوان‌های ما به خاطر واشنگتن در برابر موشک‌های روسی قرار بگیرند یا به خاطر استالین و سیاستمداران همراهش، در برابر موشک‌های آمریکا بایستند.
وی با اشاره به سوابق زندان خود در دهه 30 و همچنین دیدارهایش با نواب صفوی به برخی از روشنگری‌های شهید نواب صفوی اشاره کرد و گفت: من در آن زمان 19 ساله بودم که شهید نواب نسبت به آغاز هجمه و هجوم به مردم مسلمان ایران هشدار داد و گفت آمریکا می‌آید تا دختران ما را بی‌آبرو کند و همچنین می‌آید تا کشاورزی ما را کوبیده و سلاح‌های خود را بفروشد.
دبیرکل جمعیت فدائیان انقلاب اسلامی با اشاره به برخی اقدامات استعماری آمریکا از قبیل ورود بذر گندم و ملکه زنبور آمریکایی و دیگر اقلام اقتصادی به ایران در راستای استعمار اقتصادی، حضور ناوهای آمریکایی در سرتاسر دنیا برای حفظ سرمایه‌ها و منافع آمریکا در تمام مناطق دنیا دانست و اظهار داشت: به همین جهت است که آمریکا دشمن درجه یک امت ماست، به قول یک متفکر که گفته بود چنانچه خیلی قوی شوید از اسب قوی‌تر نخواهید شد که سوارتان می‌شوند و اگر خیلی بزرگ شوید از گاو بزرگ‌تر نخواهید شد که شما خواهند دوشید، اما اگر فهمیده شوید بر علیه شما توطئه می‌کنند.
وی همچنین با اشاره به سخنان شهید نواب صفوی خطاب به سپهبد تیمور بختیار اظهار داشت: شهید نواب در دیداری در 54 سال قبل و در زمان انعقاد پیمان نظامی بغداد به تیمور بختیار گفت:«متاسفم که امروز جوانان باید پیرها را نصیحت کنندرضاخان نتوانست با دین مبارزه کند به محمدرضا هم بگویید که نمی‌تواند با دین مبارزه کند؛ ما پیمان نظامی نمی‌خواهیم.»
عبده‌خدایی در ادامه با اشاره به واقعه کفن‌‌پوش شدن مظفر ذوالقدر از سوی نواب صفوی اظهار داشت: شهید نواب بر قسمتی از کفنی که به تن مظفر ذوالقدر نمود نوشت؛ قطع ایادی اجانب و سرکوبی دشمنان ایران اعم از روس و آمریکا و در دیگر سوی آن نوشت اجرای صحیح احکام اسلام و به او اسلحه‌ای دادند و گفتند برو در راه خدا شهید شو.
وی با اشاره به عبارت “اجرای صحیح احکام اسلام” که بر روی کفن مظفر ذوالقدر نوشته شده بود اظهار داشت: والله روزی که می‌گفتیم اجرای احکام اسلام می‌خندیدند، حزب‌الله لبنان و مقاومت غزه نیز نبودند؛ مگر می‌شد در برابر قول آمریکا ایستاد.
دبیرکل جمعیت فدائیان انقلاب اسلامی در ادامه با اشاره به دیگر مبارزات انقلابی خود به همراه انقلابیون دیگری همچون واعظی و خلیل طهماسبی و دیدارش با شهید نواب صفوی پیش از شهادت ایشان اظهار داشت: نواب به من گفت عبده‌خدایی چنان می‌میرم که از هر قطره خونم یک نواب تربیت شود.
وی در تشریح لحظات شهادت نواب صفوی اظهار داشت: این شهید الله‌اکبر گویان به محل شهادتش رفت و حتی از بستن چشمش جلوگیری کرد، پیش از شهادتش تکبیر الله‌اکبر سر داد و با بلند شدن صدای گلوله صدای این شهید خاموش شد.
عبده‌خدایی در پایان شهید نواب صفوی را مردی که در راه استعمار آمریکا و امپریالیست آمریکا به شهادت رسید نامید.

چه به آتش آزادی، چه به آتش غیرت

چه به آتش آزادی، چه به آتش غیرت

عبدالکریم سروش

 

ظالم آن قومی که چشمان دوختند
وز سخن ها عالمی را سوختند

حق آزادی بیان گویا امروزه تکلیفی شده است تا با نام محمد گستاخی و دلیری کنند.

از این خصمانه تر چنگ در خون آزادی نمی توان برد. مسلمانان از این کار رائحه توطئه و تخریب می شنوند و در آن رسم تطاول می بینند و تبانی و تلاقی سکولاریسم و بنیادگرایی را می خوانند. باید به خدا و خرد پناه برد از اینکه فوندامنتالیسم سکولار هیزم بر آتش فوندامنتالیسم دینی [که گاه به هوس نام غیرت دینی بر خود می نهد] بریزد و آشوب و اشتلم برانگیزد.[*]

نیکخواهانی که در پی تحکیم ستون های دیالوگ هستند، از اینکه گردش گزاف قلمی همه جهد و جهاد آنان را غرقه سیلاب خشونت و خصومت کند، چرا اندوهگین نباشند؟

ناشران نافرهیخته آن نقوش نازیبا [در رسانه های دانمارک و نروژ و سوئد و اسپانیا...] باید اینک شرمنده و پوزش خواه دل های بریان و چشم های گریان و جان های بی تاب و روح های مجروحی باشند که از نهیب آسیب آن بی حرمتی بر خود پیچیده اند و لرزیده اند.

آزادی بیان محترم است، چون آزادی آدمی محترم است و آزادی آدمی محترم است چون آدمی خود محترم است و اگر تیغ آزادی جامه حرمت آدمی را چاک کند چه جای تیز کردن آن تیغ برهنه است؟ آزادی بیان نه یگانه حق آدمی است و نه برترین حقوق او. و اگر با دیگر حقوق آدمیان موزون و مقید نشود، قامت حقوق را ناساز و بی اندام خواهد کرد. آزادی نه یک مرکب شخصی بل یک مسابقه جمعی است و آنکه با نقض قواعد این بازی چراغ رقابت خردورزانه را خاموش می کند، از خرد و آزادی چه بر جای خواهد گذاشت؟

ادب بیان ادب خاموشی هم هست و آنکه از حق آزادی بیان بهره می جوید اما حق خاموشی را نمی گذارد، فقط به نیمی از حقیقت دست یافته است. حکیمان مگر نگفته اند:

دو چیز طیره عقل است، دم فرو بستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی

و که گفت که آزادی بیان جواز آزادی عمل هم هست؟ و مگر جای انکار است که تخفیف و تحریک دو عمل اند نه دو سخن؟

امروزه به تقریب، ربع ساکنان ربع مسکون مسلمانانند که نام نامیرای محمد را هر روز در ماذنه ها به بلندی بانگ می کنند و در نمازها با درود و ستایش بر زبان می آورند. این نام، ناموس مسلمانی است. سرمایه و ثروت قدسی امت احمدی است. پرچم خجسته غرور و شعور و آرمان و اندیشه و آبروی عالم اسلامی است. نماینده و نماد همه ارواح مکرم و پاکان دو عالم است. "نام احمد نام جمله انبیاست".

خوار داشت این نام، خوارداشت تمدن کلانی است که بر صورت صاحب آن نام ساخته شده است، خوار داشت هزاران هزار جان شیفته ای است که از او هویت می گیرند و معنویت می آموزند، خوار داشت صدها عالم و عارفی است که از سفره او قوت و قوت گرفته اند و می گیرند. خوارداشت غرور و شعور و عشق و ایمان پاره بزرگی از بشریت است.

باکی نیست. سوزاندن این عود چه به آتش "آزادی" و چه به آتش "غیرت"، عالم را عطرآگین خواهد کرد. اما آتش افروزی آیا ادب آزادی و دینداری است؟

قصد کرده ستند این گلپاره ها
که بپوشانند خورشید تو را
در دل که لعل ها دلال توست
باغ ها از خنده مالامال توست

 

  • این قطعه را می نوشتم که اخبار دل آزار آتش زدن سفارت خانه ها در دمشق و بیروت و تهران رسید. دانستم که این تندروها در برانگیختن آن تندروها نیک کامیاب شده اند. این کامیابی را، که عین ناکامی اعتدال و مداراست، باید به جهان اسلام تسلیت گفت. محمد [ص] که خود آموزگار آزادی و غیرت بود اینک قربانی جفای آزادی درایان و غیرت فروشانی می شود که خاک در دیده حریت می زنند و چاک در دامن دیانت.

لاریجانی در جمع روحانیون استان مرکزی:

رهبری از رفتارهای جریان افراطی که به نام ایشان موجب افزایش خشونت و فتنه انگیزی می‌شود ناراضی هستند/امروزه در کشور شاهد انحرافاتی در مسائل دینی هستیم/ فضای فعلی بحرانی نیست ، بلکه حساس شده است.


ایلنا: رییس مجلس شورای اسلامی گفت:بنا نیست هر کس که صدای بلندی داشته باشد تحت عنوان حمایت از رهبری هر اقدامی انجام دهد.
به گزارش خبرنگار اعزامی ایلنا، علی لاریجانی در جمع علما و روحانیون استان مرکزی در دفتر آیت الله دری نجف آبادی نماینده ولی فقیه در استان و امام جمعه اراک با اشاره به عدم تغییر در رفتار دولت امریکا اظهار داشت: شاید به تصور افراد خوش خیال رفتار امریکا تغییر یافته است ، اما به اعتقاد من هیچگونه تغییری در رفتار سیاسی از دولت امریکا مشاهده نمی شود.
وی با اشاره به شرایط موجود سیاسی جامعه نخبگان را به توجه بیشتر به مسائل جاری توصیه کرد.
رییس فراکسیون اصولگرایان مجلس شورای اسلامی فضای ایجاد شده پس از انتخابات را بحرانی توصیف نکرد و اظهار داشت: فضای فعلی بحران نیست ، بلکه حساس شده است و بسیار باید مورد توجه و اهتمام قرار بگیرد.
نماینده مردم قم در مجلس شورای اسلامی تصریح کرد: اگر به وقایع صورت گرفته اهمیت داده و به دقت بررسی شود موجب توانمندی سیاسی می‌شود و در غیر این صورت می‌تواند بستری برای ظهور جریان‌های منحرف سیاسی شود.
لاریجانی یادآور شد : در سیاست جدید بیگانگان و به ویژه امریکا فریبکاری ، پیچیدگی و پوشیده‌تر بودن فعالیت‌های سیاسی آنها در ارتباط با کشور ما و دیگر کشورها کاملا مشهود است.
وی با تعریف جدید از سیاست‌های جدید امریکا آن را به زرق و برق دیگر تشبیه کرد.
رییس مجلس هشتم به مسئله فلسطین، افغانستان و یمن اشاره کرد و گفت: در حال حاضر حرکت‌هایی در کشور عراق در مرحله شکل‌گیری است تا یک بار دیگر در آستانه انتخابات این کشور قصاب‌های قدیمی و بعثی بر سر کار بیایند.
نماینده مردم قم تاکید کرد: روش جدید امریکا در کشورعراق این است که با فریبکاری ظواهر را حفظ کرده اما در پوشش به فعالیت‌های خود ادامه می‌دهند.
رییس مجلس هشتم بار دیگر به حوادث پس از انتخابات در کشور اشاره کرد و گفت: به دلیل شرایط موجود طی 7 ماه گذشته آنچه که از داخل دریافت کرده‌اند ، ایجاد تصور خلاء در کشور است به همین دلیل تصور می‌کنند که می‌توانند از این طریق در فضای سیاسی کشور نفوذ کرده و به کارهای خود بپردازند.
البته رییس‌مجلس با صراحت موضوع گفته شده را فقط یک تصور غلط از سوی بیگانگان ذکر کرد .
وی برای اثبات تصور غلط بیگانگان ، موضوع هسته‌ای و سیاست چماق و هویج را به میان آورد که سال‌هاست هیچ کاری از آنها بر نیامده است.
رییس مجلس هشتم در ادامه تاکید کرد: لذا باید دراین زمینه با شناخت از ماهیت بیگانگان ، جریانات اخیر را به دقت کالبد شکافی کرد.
وی نمونه بارز سیاست‌های عوام فریبانه بیگانگان را در روشن کردن آتش دعوا بین سنی و شیعه دانست و گفت : هنگامی که یک عالم سلفی راجع به آیت الله سیستانی حرف‌هایی را بزند بیانگر تحرکات غیر‌طبیعی است.
لاریجانی افزود: امروز امریکا و دیگر همفکرانش از این که ایران با عراق روابط حسنه‌ای دارد و هر دو کشور دارای یک ریشه فکری هستند بسیار عصبانی و ناراضی هستند.
رییس مجلس هشتم به مقاله کارمند وزارت خارجه امریکا در رابطه با ایران در دوران ریاست جمهوری کلینتون اشاره کرد و گفت: در این مقاله به بوش توصیه شده بود که به عراق حمله نکند، چرا که این امر فرصت خوبی در اختیار ایران قرار می‌دهد تا با عراق روابط حسنه ایجاد کند و ایران پیروز این جنگ خواهد بود.
وی در ادامه به بخش دیگری از این مقاله پرداخت و بیان داشت: در این مقاله یادآوری شده است که باید رژیم تغییر کند، چرا که سازش و جنگ هیچگاه راه حل اساسی برای پیروزی بر ایران نیست.
به گفته لاریجانی ، در این مقاله ذکر شده است که سازش با ایران به دلیل محوریت رهبری و انطباق آن با روحانیت شیعه سخت است. و جنگ نیز اگر چه ابتدای آن با امریکا خواهد بود اما انتهای آن با این کشور نخواهد بود.
رییس قوه مقننه ادامه داد: دراین مقاله تنها راه برای تغییررژیم در کشور ایران طراحی اپوزیسیون‌ها ، گسترش رسانه‌های تصویری ماهواره، پرداختن به مسائلی همچون نقض حقوق بشر در کشور، ارائه اخبار دروغ و مخلوط کردن آن با اخبار واقعی ،آموزش‌های تک تیرانداز در حوادث و آشوب‌ها، ارائه تلفن‌های ماهواره، دوربین‌های دیجیتال تا با این وسائل و ابزارها منابع اطلاعاتی کشور را گیج و گمراه کرده، آنگاه شبیه جنبش لهستان تغییر رژیم صورت بگیرد.
لاریجانی تاکید کرد: در این که عملیات روانی درکشور از ابتدای پیروزی انقلاب بر ضد نظام انجام گرفته است تردیدی وجود ندارد ، ولی در حال حاضر این امر شدت یافته و باید نخبگان به آن توجه ویژه‌ای داشته باشند.
لاریجانی در بخش دیگری از سخنان خود اظهار داشت: متاسفانه در برنامه چهارم که باید کل هزینه‌های جاری از محل درآمدهای غیرنفتی تامین می‌شد، حاصل نشد و در مجموع درآمدهای غیرنفتی در مقایسه با بودجه جاری در حدود 40 درصد افزایش نشان می‌دهد.
به گفته لاریجانی این به معنای این است که هر سال دستگاه‌های اجرایی افزایش پیدا می‌کنند و نیاز به هزینه جاری دارند.
رئیس فراکسیون اصولگرایان مجلس با تاکید بر اینکه نقطه کلیدی در اجرای ناموفق برنامه چهارم عدم توازن در عملکرد برنامه و بودجه است ، گفت: با ایجاد صندوق توسعه مصوبه مجمع تشخیص مصلحت نظام این صندوق نیزمی‌تواند جایگاه واقعی خود را در این‌گونه مسائل پیدا کند.
رئیس قوه‌ مقننه تاکید کرد: کوچک‌ کردن دولت، فراهم کردن سرمایه‌گذاری داخلی و خارجی، اجرای سیاست‌های اصل 44 موارد مهمی است که باید رخ بدهند و مجلس قوانین آن را تدوین کرده است که در برنامه پنجم توسعه به شکل اجرایی‌تر و در بودجه سال جاری عملیاتی‌تر می‌شود.
لاریجانی با بیان اینکه در آستانه برنامه پنجم باید از افزایش حجم دولت جلوگیری کرد، گفت: در این امر مجلس مصمم است که در بعد اقتصادی موارد ذکر شده را به نحو احسن تدوین و به تصویب برساند تا بستری فراهم شود که سیاست‌های اصل 44 در سال آینده به خوبی اجرا شود.
رئیس مجلس شورای اسلامی گفت: تعلقات احساسی در حوزه دین توسط رسانه‌ها کافی نیست و باید در شرایط پیچیده امروز بستری فراهم شود که معارف اصیل اسلامی به وسیله روحانیون از سطح به عمق رسوخ کند.
لاریجانی ادامه داد: وجود حوزه‌های علمیه و دینی در شهرها موجب جلوگیری از انحرافات در کشور می‌شود.
وی تصریح کرد: ما باید حوزه‌های علمیه را در تمامی شهرها و استان‌های کشور گسترش بدهیم تا فضای فرهنگی شهرها عوض شود.
به گفته لاریجانی طی سال‌های گذشته بودجه‌های زیادی در بخش‌های هنری و فرهنگی هزینه شده است، اما حوزه‌های علمیه متناسب با جمعیت کشور رشد نکرده است لذا یک عدم توازن در کشور به وجود آمده است.
رئیس مجلس اظهار داشت: در این 30 سال پس از انقلاب به دلیل یک آرمان خاص استقلال حوزه‌های علمیه همیشه حفظ شده است تا روحانیون بتوانند از مردم و کشور به درستی حمایت کنند،اما باید این را هم قبول کنیم که برای رشد و توسعه حوزه‌های علمیه باید تسهیلات ویژه‌ای اختصاص داد، اما تحت نظارت ولایت‌فقیه باشند تا همچنان استقلال خود را حفظ کنند.
وی با بیان اینکه امروزه در کشور شاهد انحرافاتی در مسائل دینی هستیم، گفت: انحرافات در کشور مثل اوایل انقلاب همانند گروه فرقان و آرمان مستضعفین باعث تزلزل جامعه می‌شوند.
وی گفت: در بودجه و برنامه پنج ساله برای رشد حوزه‌های علمیه تسهیلاتی اختصاص داده شده است.
رییس مجلس شورای اسلامی در بخش دیگری از سخنان خود با انتقاد از جریان افراطی که تحت عنوان حمایت از رهبری موجب افزایش خشونت و دشمن تراشی و فتنه‌انگیزی می‌شود گفت: قطعا رهبری با اقدامات این گروه مخالف و از رفتار آنها ناراضی است.
لاریجانی اظهار داشت: آنچه که در حال حاضر صحنه سیاسی کشور با آن مواجه است تحرکات ضد انقلاب و ضد دین است که در روز تشییع جنازه آیت الله منتظری و روز قدس و همچنین در روز عاشورا به وضوح مردم شاهد وقایع تلخی در این ایام بودند.
نماینده مردم قم اعتراض و هتک حرمت به ساحت ولایت فقیه در روزهای ذکر شده را یک توطئه توصیف کرد و آن را زمینه ساز بستری برای مخالفت با اصل نظام و ولایت فقیه اعلام کرد.
رییس فراکسیون اصولگرایان مجلس هشتم ولایت فقیه را عامل ضد دیکتاتوری ذکر کرد و خطاب به معترضین به نتایج انتخابات اخیر گفت: اگر شما به نحوه انتخابات معترض هستید، پس چرا به ساحت ولایت فقیه اهانت می‌کنید؟
به گفته لاریجانی ولایت فقیه، نقطه مقابل دیکتاتوری و معتقد به چرخش نیروها در همه ابعاد نظام است.
رییس مجلس فتنه اخیر در مجادلات سیاسی کشور را به نوعی انحرافی توصیف و به سخنان بنیانگذار انقلاب اسلامی در این زمینه استناد کرد و گفت: در زمان امام راحل فتنه‌های مختلفی به وقوع پیوست که امام همه این فتنه‌ها را انحراف در نهضت اعلام کردند.
وی تاکید کرد: در آن زمان به طور مثال فتنه بنی‌صدر به مجادلاتی در کشور تبدیل شد که امام با صراحت فرمودند که می‌خواهند نهضت را از طریق خودش منحرف کنند و مردم را سرگرم کنند ، اهانت به بعضی از احکام ،اهانت به من و اهانت به بعضی از امور همه به نوعی توطئه‌ای است که مردم را از مسیر درست منحرف می‌کنند.
رییس مجلس هشتم تاکید کرد: لذا باید مراقب بود و این را باور داشت که دشمنان و ضد انقلاب به دنبال انحراف در افکار جامعه هستند.
رییس مجلس شورای اسلامی در ادامه به جریان‌های موجود سیاسی در کشور پس از حوادثانتخابات اشاره کرد و گفت: جریان سیاسی ضد انقلاب کاملا یک جریانی سیاسی انحرافی است که مواضع خود را از مدت‌ها قبل مشخص کرده‌اند ، اما جریان دیگری که دارای سوابق انقلابی بوده و فعالیت‌های زیادی نیز برای نظام انجام داده‌اند،به انتخابات معترض بوده و در طی این 6 ، 7 ماه نیز همچنان معترض هستند باید راه خود را روشن کنند.
وی به فرمایشات رهبر انقلاب در چند روز گذشته اشاره کرد و گفت: این طیف سیاسی باید بر طبق گفته رهبری راه خود را روشن کنند.
رییس قوه مقننه معتقد است : فعالیت‌های طیف معترض به انتخابات با جریان‌های دیگر ضد انقلاب مخلوط شده و در صورت عدم تعیین راه خود، دچار عواقب دردناکی که به تعبیر خود او دود آن به چشم خودشان و دیگر مردم می‌رود می‌شوند.
وی بار دیگر تاکید کرد: این گروه سیاسی باید کاملا نگاه روشنی به مسائل کشور و جریانات ضد انقلاب داشته باشند.
نماینده مردم قم با انتقاد از جریان افراطی که تحت عنوان رهبری موجب افزایش خشونت و دشمن تراشی و فتنه انگیزی می‌شوند گفت: قطعا رهبری با اقدامات این گروه مخالف و از رفتار آنها ناراضی است.
وی با تاکید مجدد بر این که این گونه رفتارها باعث فتنه می شوند اظهار داشت: هر کس باید در حوزه ماموریت خود اقدام کند نه این که هر‌ازگاهی با علم کردن گفته‌هایی دوباره شرایط سیاسی جامعه را ملتهب کنند.
به گفته لاریجانی بنا نیست هر کس که صدای بلندی داشته باشد تحت عنوان حمایت از رهبری هر اقدامی انجام دهد ، چرا که در حقیقت این عمل به معنای اقدام ضد رهبری توصیف می‌شود.رهبری از رفتارهای جریان افراطی که به نام ایشان موجب افزایش خشونت می‌شود،ناراضی هستند.

ویژه شهدای فدائیان اسلام

رهبر معظم انقلاب: نخستین جرقه‌های انقلابی اسلامی به وسیله «نواب» در من به‌ وجود آمد

خبرگزاری فارس: رهبر معظم انقلاب درباره اولین دیدار خود با شهید نواب صفوی ، رهبر فدائیان اسلام می گوید: باید گفت که اولین جرقه های انگیزش انقلابی اسلامی به وسیله نواب در من به وجود آمد وهیچ شکی ندارم که اولین آتش را در دل ما نواب روشن کرد.

حضرت آیت الله خامنه ای درباره اولین دیدار خود با شهید نواب چنین می گوید:

نواب یک سفر آمد مشهد . برای اولین بار نواب را آنجا شناختیم و فکر می کنم که سال 31 یا 32 بود . ما شنیدیم که نواب صفوی و فداییان اسلام آمده اند مشهد و در مهدیه عابدزاده از اینها دعوت کرده بودند .
یک جاذ به پنها نی مرا به طرف نوا ب می کشا ند و بسیا ر علا قمند شدم که نواب را ببینم . خواستم بروم مهدیه ولی نتوانستم بروم چون مهدیه را بلد نبودم . یک روز خبر دادند که نواب می خواهد بیاید بازدید طلاب مدرسه سلیمان خان که ما هم جزو طلاب آن مدرسه بودیم. ما آن روز مدرسه را آب و جارو و مرتب کردیم . یادم نمی رود که آن روز جزو روزهای فرا موش نشدنی زند گی من بو د.
مر حوم نوا ب آمد . یک عده هم از فدا ییا ن اسلا م با او بودند که با کلاهشان مشخص می شدند. کلاههای پوستی بلندی سرشان می گذاشتند و با آن مشخص می شدند . اینها هم دور و برش را گرفته بودند و همراه با جمعیتی وارد مدرسه سلیمان خان شدند . راهنماییشان کردیم و آمدند در مدرس مدرسه که جای کوچکی بود نشستند . طلاب مدرسه هم جمع شدند . هوا هم گرم بود . تابستان بود ظاهرا یا پاییز ، درست یادم نیست . آفتاب گرمی بود . ایشان هم شروع به سخنرانی کردند .
سخنرانی نواب یک سخنرانی عادی نبود . بلند می شد ومی ایستاد وبا شعارکوبنده و با شعاری شروع به صحبت می کرد . من محو نواب شده بودم . خودم را از لابلای جمعیت به نزدیکش رسانده و جلوی نواب نشسته بودم . تمام وجودم مجذوب این مرد بود و به سخنانش گوش می دادم واو هم بنا کرد به شاه وبه دستگاههای انگلیس و اینها بدگویی کردن . اساس سخنانش این بود که اسلام باید زنده شود . اسلام باید حکومت کند واین کسانی که در راس کار هستند اینها دروغ می گویند . اینها مسلمان نیستند و من برای اولین بار این حرفها را از نوا ب صفوی شنیدم و آنچنان این حرفها درون من نفوذ کرد و جای گرفت که احساس می کردم دلم می خواهد همیشه با نواب باشم . این احساس را واقعا داشتم که دوست دارم همیشه با او باشم .
چنان که گفتم آن روز هوا خیلی گرم بود . عده ای که با خود نواب بودند شربت آبلیمو درست کردند ویک ظرف بزرگ ، یک قدحی شربت آبلیمو درست کردند و آوردند که ایشان و هر کس نشسته هست بخورد . یکی از دوروبریهای ایشان لیوان دستش گرفته بود وذره ذره از آن شربت به همه می دا د و هر کس دور وبر نواب بود ( شاید 100 نفر آدم آن دوروبرها بودند ) با یک شور و هیجانی به همه شربت می داد . اواخرشربت کم شد ، با قاشق به دهان هر کسی می گذاشتند . وقتی که به من می دا د ، گفت : بخوران شاء ا... هر کس این شربت را بخورد شهید می شود .
بعد گفتند که فردا هم نواب به مدرسه نواب می رود . من هم رفتم مدرسه نواب برای اینکه بار دیگر نواب را ببینم . مدرسه نواب مدرسه بزرگی است . برعکس مدرسه سلیمان خان که کوچک است ، مدرسه نواب جا و فضای وسیعی دارد . آن روز همه آن مدرسه را فرش کرده بودند و منتظر نواب بودند . گفتند که از مهدیه راه افتاده اند به این طرف . من راه افتادم و به استقبالش رفتم که هر چه زودتر او را ببینم . یک وقت دیدم از دور دارد می آید . یک نیم دایره ای در پیاده رو درست شده بود که وسط آن نیم دایره نواب قرار گرفته بود و دو طرفش همینطور صف مردمی بود که از پشت سر فشار می آوردند و می خواستند او را ببینند و پشت سرش جمعیت زیادی حرکت می کرد .
من هم وارد شدم . باز رفتم نزدیک نواب قرار گرفتم . جذب حرکات او شده بودم . نواب همین طوری که می رفت شعار هم می داد . نه این که خیال کنید همین طور عادی راه می رفت ، یک منبر در راه شروع کرده بود : ما باید اسلام را حاکم کنیم . برادر مسلمان ! برادر غیرتمند ! اسلام باید حکومت کند .
از این گونه حرفها و مرتبا در راه با صدای بلند شعار می داد . به افراد کراواتی که می رسید می گفت : این بند را اجانب به گردن ما انداخته اند، برادر بازکن . به کسانی که کلاه شاپو سرشان بود می گفت: این کلاه را اجانب سر ما گذاشته اند برادر بردار . و من دیدم کسانی را که به نواب می رسیدند و در شعاع صدای او و اشاره دست او قرار می گرفتند ، کلاه شاپو را بر می داشتند و مچاله می کردند در جیبشان می گذاشتند . اینقدر سخنش و کلامش نافذ بود. من واقعا به نفوذ نواب در مدت عمرم کمتر کسی را دیده ام . خیلی مرد عجیبی بود یک پارچه حرارت بود ، یک تکه آتش بود.
با همین حالت رسیدیم به مدرسه نواب و وارد مدرسه شدیم . جمعیت زیادی هم پشت سرش آمدند . البته مدرسه پر نشد ، اما حدود مسجد مدرسه جمعیت زیادی جمع شده بودند . باز من رفتم همان جلو نشستم و چهار چشمی نواب را می پاییدم . شروع به سخنرانی کرد . با همه وجودش حرف می زد . یعنی این جور نبود که فقط زبان و سر و دست کار کند ، بلکه زبان و سر و دست و پا و بدن و همه وجودش همینطور حرکت می کرد و حرف می زد و شعار می داد و مطلب می گفت . بعد هم که سخنرانیش تمام شد ظهر شده بود و پیشنهاد کردند که نماز جماعت بخوانیم . قبول کرد و اذان گفتتند . ایستاد جلو و یک نماز جماعت حسابی هم ما پشت سر نواب خواندیم . بعد نواب رفت و دیگر ما بی خبر بودیم و اطلاعی از نواب نداشتیم تا خبر شهادتش به مشهد رسید ، بعد از حدود تقریبا دو سال که از سفر نواب به مشهد می گذشت .
خبر شهادتش که رسید ما در مدرسه نواب بودیم . یادم هست که یک جمع طلبه آن چنان خشمگین و منقلب شده بودیم که علنا در مدرسه شعار می دادیم و به شاه دشنام می دادیم و خشم خودمان را به این صورت اظهار می کردیم و اینجا جای دارد که بگویم مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی روی همان آزادگی و بزرگ دلی که داشت ، تنها روحانی مشهد بود که در مقابل شهادت نواب عکس العمل نشان داد و آن عکس العمل در درس بود . سر درس به یک مناسبتی حرف را به نواب صفوی و یارانش برگرداند و انتقاد شدیدی از دستگاه کرد و تاثر شدیدی ابراز کرد و این جمله یادم است که فرمود : وضعیت مملکت ما به جایی رسیده است که حالا فرزند پیغمبر را به جرم گفتن حقایق می کشند . این را از مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی من به یاد دارم . هیچ کس دیگر متاسفانه عکس العمل نشان نداد و اظهاری نکرد .
باید گفت که اولین جرقه های انگیزش انقلابی اسلامی به وسیله نواب در من بوجود آمد وهیچ شکی ندارم که اولین آتش را در دل ما نواب روشن کرد. یک سال بعد از آن من دوستی پیدا کردم که از مریدان و نزدیکان نواب بود . این دوست معلم بود در تهران . الان هم هست . بعد از شهادت نواب در سال 35 بود که او آمده بود مشهد و خاطرات فراوانی از نواب نقل می کرد . خودش هم با نواب نزدیک بود . از زندگی شخصی نواب ، از زندگی مبارزاتی نواب ، از شعارهایش ، از بیانیه هایش ، از وضع خانوادگی ، خیلی چیزها برای من گفت و ما را بیشتر مجذوب و عاشق نواب کرد و این حالت و رنگ گیری از نواب شروع شد و موجب شد که ما در همان سال 35 اولین حرکات مبارزاتی خودمان را شروع کنیم و آن به این صورت بود که یک استانداری آمده بود مشهد به نام فرخ ، این شخصی بود که به مظاهر و ضوابط دینی هیچگونه احترامی نمی گذاشت . از جمله اینکه در ماه محرم و صفر 2 ماه در مشهد معمول بود سینماها تعطیل می شد . این شخص اعلام کرد که سینماها فقط تا بیستم محرم تعطیل است . اول گفت تا 14 محرم ، بعد یک قدری سر و صدا شد تا 20 محرم تمدید کرد . مانشستیم با همدیگر یک اعلامیه نوشتیم که اول اعلامیه هم این حدیث نهج البلاغه بود که : ما اعمال البر کلها والجهاد فی سبیل الله عندالامر بالمعروف ونهی عن المنکر الا کنفسه عند البحیه .
و شاید اول اعلامیه نبود . اواسط اعلامیه بود . اعلامیه هایی نوشتیم دست نویس . کپی می گذاشتیم . توی اطاق می نشستیم با همدیگر هر کداممان می نوشتیم . هر اعلامیه ای حساب کرده بودیم حدود سه ساعت طول می کشید نوشتنش و مضمونش تحریک مردم در امر به معروف و نهی از منکر در این که این شخص این استاندار آمده این کارها را کرده و ضوابط و ظواهر دینی را مورد بی اعتنایی قرار داده . مردم چرا ساکتید ؟ چرا امر به معروف نمی کنید ؟ چرا حقایق را نمی گویید ؟ و از این حرفها .
چند نفر بودیم که یکی من بودم یکی همان دوست معلممان بود. یکی همین آقای سید جعفر زنجانی بود که برای زیارت می آمدند مشهد ، یکی دو نفر دیگر هم بودند که چون نمی دانم کجا هستند و چه کار می کنند اسم هایشان را نمی خواهم بیاورم و نشستیم این اعلامیه ها را نوشتیم و اعلامیه ها را پاکت کردیم و فرستادیم این طرف وآن طرف یک تعدادش هم ماند که از عجائب این است که همین اواخر یکی دو سال پیش توی کاغذهای کهنه و قدیمی یکی از آن اعلامیه ها به خط خودم را پیدا کردم که آن اعلامیه چهار صفحه است که این حدیث هم وسط اعلامیه بود و اولش یک آیه دیگری بود ، حال یادم نیست و این حدیث هم این بود . لتامرون بالمعروف و لتنهون عن المنکر تا آخر راجع به امر به معروف و نهی از منکر بود و اولین حرکت سیاسی و مبارزاتی ما از این جا شروع شد.

*ویژه نامه شهید نواب صفوی و شهدای فدائیان اسلام/1