اگر دخالت مستقیم رهبری نبود، بازداشتگاه کهریزک تعطیل نمیشد

ساختمان شش طبقه سازمان بازرسی کل کشور، در تقاطع دو نام مهم در مرکز پایتخت (خیابانهای شهید سپهبد قرنی و آیتالله طالقانی) حالا شش هفت ماهی است که دستخوش تغییراتی شده تا بر بالای آن طبقاتی تازه ساخته شود؛ صدای پتکها و چکشها، مانع از انجام مصاحبه در دفتر کار مصطفی پورمحمدی، وزیر کشور سابق و رئیس فعلی بازرسی کل است و او میگوید: «این صدا روزی دو سه ساعتی هست؛ چون میخواهیم سریعتر کار ساختمان تمام شود، تا به دیگران بگوییم میشود کارها را زودتر هم انجام داد.»
نام پورمحمدی اگر چه تا قبل از انتخاب شدنش بهعنوان وزیر کشور دولت اول محمود احمدینژاد، چندان برای عموم شناخته شده نبود، اما جانشینی وزارت اطلاعات (پستی که او پس از روی کار آمدن دولت دوم خرداد از آن استعفا کرد) و فعال شدنش در کسوت یکی از چهرههای موثر بر شکلگیری اصلیترین ساز و کار تشکیلاتی درون جبهه اصولگرایان (یعنی شورای هماهنگی نیروهای انقلاب)، وی را به چهرهای شناخته شده در میان اهل سیاست مبدل کرد؛ جبهههایی که احمدینژاد را با فعالیت منظم در انتخابات شوراها و تشکیل آبادگران، به شهرداری تهران و پس از آن ریاستجمهوری ایران رساند؛ هر چند که بعدها برخی میثاقهای نوشته شده و توافقهای انجام شده، نادیده گرفته شد.
پورمحمدی گرچه ترجیح میدهد تا درباره این ماجراهای قدیمی و انتخابات اخیر سخن نگوید، اما به ناگزیر در طی مسیر سوالات، نکاتی تازه را درباره رویدادهای سیاسی یک دهه اخیر ایران بازگو کرده است.
آنچه میخوانید ماحصل بیش از دو ساعت گفتوگوی خواندنی با یکی از جوانترین اعضای شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز است. گفتوگویی که در آن تحولات بعد از دوم خرداد و ماجرای قتلهای زنجیرهای، نحوه تشکیل شورای هماهنگی نیروهای انقلاب، انتخابات سال 84 و رقابتهای سیاسی فشرده پیش از آن، رویدادهای وزارت کشور دولت نهم، موضع جامعه روحانیت در انتخابات اخیر و گزارش سازمان بازرسی درباره بازداشتگاه کهریزک بازخوانی شدهاند.
آقای پورمحمدی، نخستینباری که نام شما در فضای سیاسی کشور مطرح شد، مربوط به زمانی میشود که بعد از دوم خرداد عمادالدین باقی و مجموعهای که با وی همراه بودند، شروع به فضاسازی علیه مدیران وزارت اطلاعات کردند و کسی تا آن موقع شما را به صورت آشکار نمیشناخت. با توجه به اینکه در آن برهه در متن قضایا بودید، فکر میکنید چه اتفاقاتی در فضای سیاسی آن روز در حال رخ دادن بود؟
متأسفانه در فضای سیاسی کشور ما، جریانی در آن زمان با طرح شعارهای مبهم، ایجاد جنجال، فضاسازی روانی و تبلیغی در پی این بود که سیاستهای خود را به پیش ببرد و به نظرم این بدترین حرکتی بود که در آن زمان جریان دوم خرداد از خود بروز داد. به این معنا که جریان چپ در فضای سیاسی کشور براساس جوسازی و تقویت فضای احساسی، طرح ایراد اتهامات، فضاسازی و مظلومنمایی جایگاه خود را در نزد افکار عمومی بالا برد و سبب بهوجود آمدن حادثه دوم خرداد شد. بعد هم توانست پیروز انتخابات شود و هنرش هم فضاسازی رسانهای و روانی بود و برجستگی دیگری از قبیل طراحی و برنامهریزی توسعهای در کشور نداشت. دیدیم که به سرعت این تفکر در حوزههای گوناگون خود را نشان داد و برای هر مسألهای پروندهای تبلیغاتی، روانی و جنجالی ایجاد میکرد تا از این طریق بتوانند رقبای خود را از میدان خارج کند. بهطور طبیعی هدف یکی از این پروندهها، بنده و دوستانمان بودیم و چون تلقیشان این بود که ما در وزارت اطلاعات هستیم و تیم حاکم را قبول نداریم و با آنان همفکر نیستیم، پس بنابراین باید با ما برخورد شود. زیرا بخشی از افرادی که در دایره قدرت سیاسی حضور یافته بودند، دارای سوابق امنیتی بودند و از قبل نسبت به همدیگر شناخت داشتیم و همین موضوع سبب میشد که آنان ما را به عنوان رقیب خود محسوب کنند.
در آن زمان حوزه فعالیت شما در وزارت اطلاعات بخش خارجی بود و طبیعتا این حوزه کاری نباید زیاد برای شما در فضای سیاسی آن زمان مشکل ایجاد میکرد؛ لطفا کمی در این باره توضیح دهید؟
در آن مقطع زمانی بنده در حوزه خارجی مشغول فعالیت بودم و همزمان سمت جانشینی وزیر اطلاعات را نیز داشتم و خواه ناخواه بهعنوان یک مدیر ارشد وزارت اطلاعات مطرح بودم و طبیعی بود که آنان میخواستند بدنه اجتماعی و مدیریتی را که گرایش حزباللهی و انقلابی داشت را بزنند و بخشی از این بدنه در سپاه، وزارت اطلاعات، نهادهای انقلابی و رسانهها حضور داشتند و جریان دوم خرداد این فکر انقلابی را معارض جدی و رقیب خود میدانست و در سالهای بعد نیز این جریان انقلابی به اصولگرایان معروف شدند.
آنان در آن زمان جریانسازی و فضاسازی علیه جریان انقلابی را به جد تعقیب میکردند و پس از آن نیز داستان قتلهای زنجیرهای مطرح شد و چون اساسا این مسأله به مصلحت کشور نبود، ما درباره آن سکوت کردیم. زیرا فکر میکردیم که ورود به این مسأله به نوعی بازی کردن در زمین دشمن است و هر چقدر درخصوص آن بیشتر صحبت کنیم، به نفع دشمن میشود و در این راستا نیز شاید برخی از مسائل که مربوط به دفاع از حقوق شخصی ما نیز میشد، به سبب جلوگیری از ایجاد تنش و اختلاف، در آن باره سکوت کردیم. واقع مطلب این بود که در قتلهای زنجیرهای اغلب عوامل اصلی در آن از لحاظ ذهنی طرفدار جریان دوم خرداد بودند و در آن مقطع نیز این موضوع مطرح شد.
به هر حال پرونده قتلهای زنجیرهای، پروندهای پیچیده و سخت بود و اینکه ما بگوییم این پرونده متهم اصلیاش جریان دوم خرداد بوده و طرف دیگر مسأله دیگری را طرح کند و اختلافات تشدید شود به نفع دشمنان نظام بود و اساسا دشمنان دوست دارند که به آن بپردازند.
به هر حال موضوعی بود که مخالف همه ارزشها، اعتقادات و اصول دینی و قانون اتفاق افتاده بود و باید با قدرت با آن مبارزه میشد که دیگر تکرار هم نشود، اما نباید تبدیل به یک جنجال و مسألهای تضعیف کننده و ضد امنیت ملی تبدیل میشد که از این جهت بنده خیلی دقت کردم تا وارد این بازیها نشوم.
در آن برهه چه اتهاماتی علیه شما از سوی آنان طرح شد؟
با وجود این، اتهامات زیادی نیز علیه بنده طرح شد و خودشان نیز میدانستند تخلفات صورت گرفته در حوزه کاریم نبوده و اساسا در این جهت بنده دخیل و مطلع نبودهام. ولی آنها قصد داشتند بنده را در حواشی این موضوع وارد کنند و با اتهامزنی، یک حادثه شخصی و خیلی ناگوار را که در خانواده ما بهوقوع پیوسته بود و خانم عفیف و نجیبی به شدیدترین شکل به قتل رسیده بود را سوژه خوبی برای اهداف خود یافتند و این موضوع را بردند جزو پرونده قتلهای زنجیرهای و پس از مدتی بنده را هم شریک این پرونده کردند و این خود جزو هنرمندیهای ژورنالیستی و جنگ روانیای بود که در آن زمان از سوی جریان دوم خرداد اجرا شد و باید گفت که آنقدر قضیه لوث و رسوا بود که آقای خاتمی نیز در نامهای اعلام کرد که اتهاماتی که به فلانی نسبت دادهاند، ناروا و محکوم است.
پس با این اوصاف در آن مقطع فشار روانی زیادی روی شما بوده است؟
بله، جنگ روانی علیه بنده و دیگر نیروهای ارزشی فوقالعاده بود و برای بیان این مسأله، آن را باید درک کرد. هرکسی در آن زمان اگر کلمهای میگفت، مورد هجوم رسانههای دوم خردادی و همپیالههای آنان قرار میگرفت که هنوز هم این روابط بین آنان وجود دارد، اینکه برخی از دوم خردادیها ادعای این را دارند که از جهت مبانی نظری با همپیالههای خود همگرا نیستند، باید گفت که تاکنون آنها با هم بودهاند و این یکی از مشکلاتی است که فضای سیاسی جامعه را به نحوی آلوده کرده و هنوز نیز این واقعیت تلخ نه فقط وجود دارد، بلکه تشدید هم شده است، ولی در ظاهر ادعاهایی مطرح میکنند که با رفتار آنان تطبیق ندارد.
تقریبا میتوان گفت که جنگ عناصر اطلاعاتی بوده است؟
خیر، جنگ اطلاعاتی نبوده. البته در این حوزه عناصر اطلاعاتی بودند، ولی بخش بزرگی از آنها در فضای سیاسی و رسانهای فعال شده بودند و دولت را نیز در اختیار داشتند که به هر حال فضای حاکم در آن زمان اینچنین بود.
بعد از طرح اتهامات علیه شما، چه شد که در دادگاه طرح شکایت کردید؟
وقتی که اتهامات علیه بنده با کدهای ریز و شبههبرانگیز طرح شد، دیدم که دیگر جای سکوت نیست و باید نسبت به آن واکنش نشان دهم. از اینرو علیه آقای گنجی و باقی شکایت کردم و در دادگاه نیز شخصا شرکت کردم و وکیل هم نگرفتم و درنهایت هر دو نفر در دادگاه محکوم شدند. البته بنده اصلا تمایل ندارم کشمکشها و مسائل شخصی را مطرح و تعقیب کنم، ولی در این قضیه دیدم که این موضوع، شخصی نیست و درواقع ترور شخصیت و اتهامزنی ناروا برای مقاصد پلید و غیرانسانی است که در جامعه دارد اتفاق میافتد و اگر در اینجا کوتاهی شود، این موضوع تبدیل به فرهنگ و سنت میشود و به هر دلیلی کسی را که بخواهند از صحنه حذف کنند، از این روش استفاده خواهند کرد. به همین علت در دادگاه طرح دعوا کردم.
در آن سالها نیروهای ارزشی و انقلابی تشکلی به نام شورای هماهنگی نیروهای انقلاب را تشکیل دادند و حضرتعالی نیز در آن حضوری فعال داشتید. لطفا کمی درخصوص روند تشکیل این شورا توضیح دهید؟
بعد از داستان دوم خرداد، شوک جدی به نیروهای حزباللهی و کسانی که روی مسائل انقلابی و ارزشی حساسیت و تأکید ویژه داشتند، وارد شد و آنان را بیش از یک سال زمینگیر کرد. بنده نیز تا یک سال پس از جریان دوم خرداد در وزارت اطلاعات بودم و امکان فعالیت سیاسی برایم وجود نداشت. پس از یک سال و نیم و عزل از مسئولیتم، از آنجا استعفا دادم و وقتی که بیرون آمدم با توجه به شرایط و موقعیتها ترجیح دادم که بیشتر، فعالیتهای فرهنگی ـ سیاسی انجام دهم و به مباحث علمی و کارهای حوزوی روی آوردم. پس از مشورت با دوستان به این نتیجه رسیدیم که کار مشترکی را به صورت جمعی باید تعقیب کنیم تا بتوانیم از این مرحله عبور کنیم و تقریبا در تشکیل این شورا همه فعالان عرصه سیاسی حضور داشتند. عدهای از تشکلها مانند جبهه پیروان خط امام و رهبری و برخی از شخصیتها مانند آقایان ناطق نوری و لاریجانی و دوستان دیگر حضور داشتند و همه همفکر بودند و البته در آن مقطع بنده برای کارهای تشکیلاتی خاص کمی فعال شدم و یک مقدار هم جلو رفتم.
یعنی قصد تأسیس حزب داشتید؟
بله، حزب یا شبهحزب. ولی به دلایلی ادامه پیدا نکرد تا بحث شورای هماهنگی نیروهای انقلاب پا گرفت و بنده شورای هماهنگی نیروهای انقلاب را بهترین و مناسبترین مدل برای آن لحظه تاریخی جریان ارزشی و انقلابی دیدم، برای همین نیز همه در این جهت بسیج شدند و بنده نیز چون فراغت بیشتری داشتم، در شهرهای مختلف سخنرانی میکردم و تقریبا از اواسط سال ١٣٧٨ شورای هماهنگی بهصورت جدی کار خود را آغاز کرد.
بعد از حادثه ١٨ تیر 1378 و گروه وفاق، شورای هماهنگی فعال شد؟
گروه وفاق تحرک زیادی نداشت، ولی تشکیل شورای هماهنگی با یک فاصله انجام شد و نخستین تجربه کاری این شورا نیز در انتخابات شوراهای شهر و روستا بود.
نسبت شما با ایده آبادگران چه بود؟
آبادگران عنوانی بود که در شورای هماهنگی برای تیم شورای شهر تهران در نظر گرفته شد و هویتی مستقل نداشت.
چگونه شد که آبادگران دارای هویت مستقل شد؟
در آن مقطع آقای احمدینژاد از سوی شورای هماهنگی نیروهای انقلاب، مسئول کار ساماندهی در تهران برای انتخابات شوراها بود و ما نیز در انتخابات شوراهای مابقی استانها فعالیت میکردیم. گروه تهران به نام آبادگران آمد و تابلوی تبلیغاتی آنها به این نام بود و عملا آبادگران هویت مستقل نداشت. البته بعد از پیروزی دوستان، عدهای تصمیم گرفتند آن را به عنوان هویت سیاسی مطرح کنند که میشود گفت بهرهبرداری برخی از این آقایان از موقعیت پیش آمده بود، در حالیکه آن مجموعهای از شورای هماهنگی بود که برای انتخابات شورای شهر تهران شکل گرفته بود.
بعد از انتخابات شوراها، آیا در انتخابات مجلس و ریاستجمهوری نیز همچنان در شورای هماهنگی نیروهای انقلاب فعالیت میکردید؟
بله، تا آخر فعالیت میکردم.
در انتخابات ریاستجمهوری بحث میثاق و تعهد آقایان در میان بود و در آن زمان کدامیک از آقایان برخلاف قول خود که به نظرسنجی وفادار باشد، درنهایت وفادار نماند؟
به نظر بنده در آن مرحله تجربه خوبی را در شورای هماهنگی نداشتیم، زیرا نتوانستیم به یک حرکت مشترک برسیم، چون دوستان دیدگاههای متفاوتی داشتند و برخی از کاندیداها نیز اصرار جدی بر حضور و بقا داشتند و درنهایت این مسائل سبب شد که مجموعه نیروهای شورای هماهنگی به جمعبندی نهایی نرسند و عملا شورای هماهنگی نیروهای انقلاب نتوانست ظرفیت جریان اصولگرا را روی کاندیدای واحد متمرکز کند.
آن میثاق و ایده نظرسنجی به چه علت موفق نشد؟
چون افرادی که کاندیدا بودند، خود را نسبت به آن ملتزم ندانستند.
مگر وعده و امضا نکرده بودند؟
چرا، ولی دلیل میآوردند که فلان کس موردی را نقض کرده یا فلان کس چنین حرفی را زده و همین مسائل سبب شد به آن عمل نکنند.
به نظر شما چرا فردیت افراد توانست این تجربه گروهی را متلاشی کند؟
ما در کشور تجربه کار تشکیلاتی قدرتمند و موفق نداریم و دوستانی که بیشترین بهرهبرداری را از فضای سیاسی و مجموعه شورای هماهنگی کردند، بعد آمدند و خود، تئوری ضدتشکیلاتی و حزبی را در کشور تبلیغ کردند و یکی از آنها آقای احمدینژاد است که خیلی با رفتار تشکیلاتی و سازمانیافته سیاسی، دست کم در حال حاضر موافق نیست و آن را نمیپسندد. ولی ایشان تمام مسیر رشد خود را به این وسیله طی کرده است. ظاهرا ایشان با کار تشکیلاتی تا جایی همراهی داشت که به آن باور داشت و جایی که با عقیدهاش متعارض بود، آن را رها کرد. چون التزام قانونی و یا تشکیلاتی قوی به این موضوع وجود ندارد، از این جهت شورای هماهنگی نیز که متشکل از افراد حقیقی و مستقل بود نمیتوانست برای اعمال نظر اعضا را تحت فشار قرار دهد.
آیا پیش از انتخابات ١٣٨٤ شایعهای مربوط به اینکه آقای لاریجانی قصد کنارهگیری دارد، مطرح بود؟
بله، حتی مرحلهای پیشنهاد شد که با وجود تفرقهای که ایجاد شده، آقای لاریجانی ادامه ندهد. ولی برخی از دوستان و آقای لاریجانی گفتند که خیلیها به اتکای ما وارد صحنه شدند و این خود بدعهدی و بدقولی است که در این زمان انصراف دهیم و درنهایت تا آخر ادامه دادند.
بعد از انتخابات ریاستجمهوری نهم، شما و آقای جهرمی تنها کسانی بودید که از شورای هماهنگی نیروهای انقلاب وارد مجموعه دولت به عنوان وزیر شدید، این موضوع به چه علت بود؟
خیر، ما تنها نبودیم؛ افراد متعددی در دولت حضور داشتند.
بقیه افرادی که در دولت حضور پیدا کردند، افرادی را شامل میشدند که در ستاد آقای احمدینژاد کار کردند و یا از ایثارگران جدا شده و به ستاد ایشان رفته بودند، اما بهطور مشخص شما و آقای جهرمی در ستاد آقای لاریجانی کار کردید و بهعنوان وزیر در کابینه حضور یافتید.
این بخش از افراد بین هفته اول و دوم و تقریبا در فاصله بین دو هفته جابهجا شدند و اتفاقا آقای جهرمی با آقای احمدینژاد همفکری میکرد و مشورت میداد. زیرا آقای جهرمی ارزیابیشان این بود که احمدینژاد میتواند موفقیت پیدا کند، ولی در آن زمان نظرسنجیهایی که در اختیار ما بود این موضوع را نشان نمیداد. از این جهت آقای جهرمی به آقای احمدینژاد نیز کمک میکرد و بنده نیز طبق روال شورای هماهنگی به علت فکر تشکیلاتیام، مشغول فعالیت بودم و آقای احمدینژاد نیز بعد از اینکه رأی آورد اظهار داشت که از همه نیروهای اصولگرا استفاده خواهد کرد که تا حدودی این موضوع انجام شد.
لطفا یک مقدار راجع به نحوه ورودتان به دولت توضیح دهید؟
بنده در این قضایا داستان دیگری داشتم، که از این قرار بود؛ عدهای از افراد برای وزارت اطلاعات پیشنهاد شده بودند و آقای احمدینژاد با آن دوستان صحبت کرده بود و همه آنها آدرس بنده را داده بودند. این موضوع سبب شد که آقای احمدینژاد با بنده نیز صحبت کند. در ابتدا من استنکاف کردم، اما ایشان گفت که برنامهای برای این وزارتخانه تهیه کنید تا هرکسی میخواهد مسئولیت آن را برعهده بگیرد، استفاده کند. پس از چند روز آقای احمدینژاد بنده را دوباره خواست و گفت که موضوع وزارت شما را با مقام معظم رهبری در میان گذاشتم و ایشان نظر موافق داشتند و بنده نیز گفتم اگر نظر ایشان است، حرفی ندارم و این سبب شد که وارد کابینه شوم.
این موضوع برای زمانی است که گزینه وزارت اطلاعات بودید؟
بله، بنده و آقای صفارهرندی اولین کاندیدای دو وزارتخانهای بودیم که توسط آقای احمدینژاد انتخاب شدیم و ایشان در جلسهای به ما دو نفر گفت که شما بهعنوان وزیر قطعی شدهاید و بعد ایشان به بنده، آقای جهرمی و آقای صفارهرندی گفتند که شما با کاندیداهای پیشنهادی مصاحبه کنید که مسئولیت مصاحبه با اعضای سیاسی، امنیتی و فرهنگی کابینه با ما بود.
آقایان الهام، رهبر و دانشجعفری هم ظاهرا کار مصاحبه از اعضای کابینه را انجام دادند؟
بله، آقایان رهبر و دانشجعفری با وزرای اقتصادی مصاحبه میکردند. چند روز بعد از آن نیز آقای رهبر و دانشجعفری حضورشان در کابینه قطعی شد و فقط جایشان مشخص نبود که وزیر اقتصاد یا معاونت رییسجمهور شوند.
به چه صورت کاندیدای وزارت کشور شدید؟
نهایتا برای وزارت کشور هم چند نفر کاندیدا شدند و کمیته ما پس از مصاحبه با آنها گزارش آن را به آقای احمدینژاد داد که مورد قبولشان واقع نشد.
چه کسانی بودند؟
حالا دیگر از این موضوع گذشته و بازگو کردن نام آنها لزومی ندارد.
مرحوم کردان هم مطرح بودند؟خیر.
آقای سیدمهدی هاشمی چطور؟
خیر، ایشان هم مطرح نبودند.
یعنی وزرایی که بعد از شما در وزارت کشور آمدند، اصلا در ابتدا مطرح نبودند؟
خیر، هیچکدام از آنها در ابتدا مطرح نبودند.
داشتید در مورد کاندیدا شدن خودتان در وزارت کشور توضیح میدادید؟
بله، در روزهای آخر یکی دو بار آقای احمدینژاد به دوستانی که در جلسه لیست افراد را تهیه میکردند، گفت که اسم آقای پورمحمدی را هم برای وزارت کشور بنویسید. بنده هم به شوخی به آقای احمدینژاد گفتم که نه آقا، حالا که قرار شده ما به شما کمک بدهیم، ما را از این قضیه محروم نکنید و همان وزارت اطلاعات برای ما بس است، چون دو تا پست که بخواهید به ما بدهید، در نهایت از ده مانده و از شهر رانده میشویم. قرار بود روز یکشنبه اعضای کابینه به مجلس معرفی شوند که بنده جمعه قبل از آن در مسافرت بودم و ساعت ١١ شب ظاهرا آقای زریبافان تماس گرفتند و گفتند که آقای احمدینژاد شما را برای وزارت کشور در نظر گرفته و برنامهتان را برای این وزارتخانه تهیه کنید. بنده گفتم که در این شرایط آمادگی برای تهیه برنامه ندارم که آقای زریبافان گفت که به هر حال آقای احمدینژاد تصمیم خود را گرفته است و خدمت مقام معظم رهبری نیز مطرح شده و مورد موافقت ایشان نیز قرار گرفته است. در آن مقطع با وزارت کشور آشنا نبودم. فردا صبح سریعا به تهران آمدم و با وزارتخانه تماس گرفتم و برنامههای وزرای سابق را درخواست کردم که برایم بفرستند. همان روز با آقای محسنیاژهای برای وزارت اطلاعات صحبت شده بود که ظاهرا ایشان تردیدی داشتند که خدمت مقام معظم رهبری میرسند و با تأکیدی که رهبری میکنند، همان روز یعنی شنبه آقای محسنیاژهای برای وزارت اطلاعات و بنده برای وزارت کشور قطعی شدیم و البته برنامهام را روز سهشنبه ارایه کردم.
شما زمانی که برای کسب رأی اعتماد به مجلس رفتید، جزو وزرایی بودید که مخالفین زیادی داشتند. ولی بعد از سه سال که از وزارت کشور میخواستید کنار بروید، برخی از آن افرادی که جزو مخالفین شما بودند، تبدیل به موافق شده و نسبت به کنارهگیریتان از وزارت کشور مخالفت میکردند، علت مخالفتهای اولیه و موافقتهای بعدی را چه میدانید؟
جریان چپ در مجلس با بنده مخالف بود و بعد از آن چند نفر از آنها میگفتند که ما به تو رأی دادیم، ولی بنده این قضیه را باور نداشتم، چون ٩٠ رأی مخالف و ٤٠ رأی ممتنع داشتم که تقریبا جزو سنگینترین رأیهای منفی بود. تمام دوم خردادیهای مجلس به بنده رأی منفی دادند و یک جمع متشکل از جریان اصولگرا نیز به بنده رأی منفی دادند و حرف این دوستان نیز این بود که پورمحمدی چهرهای امنیتی است و اگر در وزارت کشور حضور یابد، این وزارتخانه را امنیتی میکند که برای کشور مناسب نیست. بنده نیز در جواب این شبهه گفتم که وقتی یک طلبه با لباس روحانیت وارد دستگاهی امنیتی میشود، نشان از این دارد که براساس تکلیف و نه میل خود بوده، چون طلبه اساسا لباسش گویای این موضوع است که عنصری فرهنگی است و بهدنبال کار فکری بوده است. در مجلس گفتم که در وزارت اطلاعات هم بیشتر کارهای غیرامنیتی انجام دادهام.
پس از رأی اعتماد و وقتی که در وزارت کشور حضور یافتم، مجال عملی برای بروز آنچه که حرفش را زده بودم فراهم شد و در مدت ٣٣ ماه حضورم در وزارت کشور، شاید قویترین کارکردهای سیاسی و اجتماعی و حتی عمرانی را داشتم و به بیانی، به دلیل تجربههای مختلف و ازجمله امنیتی، علاوه بر موفقیت در بخش امنیت، در سایر بخشها نیز طبق اظهار بسیاری از افراد مطلع موفق بودیم که خداوند را بینهایت شاکرم.
یکی از موارد جدی در وزارت کشور شما که سبب اعتراض نمایندگان مجلس شد، بحث تغییر استاندارها بود. در این خصوص مقداری توضیح دهید؟
خیر، به این شکل نبود. وقتی دولتی جدید روی کار میآید و مردم با انتخاب تمایلات خود را بروز میدهند، طبعا کابینه حالتی جدید پیدا میکند و استانداران نیز جزو مقامات بالای هر دولتی هستند و تغییر استانداران کاری طبیعی است.
منظورم تغییراتی بود که در حین کار دادید؟
ما در جابهجایی اول استانداران تا جایی که امکان داشت، نظرات نمایندگان را گرفتیم و تعامل قابل قبولی نیز بین وزارت کشور و نمایندگان ایجاد شد و در باره دیگر تغییرات نیز دو ـ سه تغییر بیشتر در زمان بنده صورت نگرفت. ولیکن بنا بود تغییراتی ایجاد شود که بنده با آن موافق نبودم و علت هم این بود که اعتقاد داشتم نظام اجرایی و مدیریتی کشور متزلزل میشود و به مصلحت نیست و تغییرات سبب لطمه به کشور میشود، زیرا در هر استان ٧٠ اداره کل و سازمان و مؤسسه وجود دارد که تغییر یک استاندار، سبب تغییر مسئولان ادارات کل، فرمانداران و بخشداران میشود که پیامدهایی بهدنبال خود دارد. این خود یکی از موضوعاتی بود که سبب اختلاف دیدگاههای بنده با آقای احمدینژاد شد. در وزارت کشور سعی کردم افرادی همگرا و همفکر با دولت انتخاب شوند و نتیجه آن را تقریبا میشد در انتخابات مجلس و بعد از آن در انتخابات ریاستجمهوری دهم دید و اگر اساسا تیم همکار بنده ناموفق بودند، نباید آقای احمدینژاد این مقدار رأی میآورد و رأی ایشان محصول تلاش مجموعه بزرگ اجرایی کشور بود که بار سنگین آن بر دوش وزارت کشور است.
درباره نحوه کنار رفتن شما از وزارت کشور لطفا مقداری توضیح دهید؟
در هفته اول سال، بعد از تعطیلات چند روز اول، یعنی در هشتم فروردین ماه ٨٧ در جلسه شورایعالی امنیت ملی آقای احمدینژاد را دیدم و ایشان پرسید: «کجایید؟» گفتم: «هفته اول بعد از انتخابات، خسته و مریض بودم و مقداری استراحت کردم. اگر بشود دو ـ سه روزی را میخواهم به سفر بروم.» که آقای احمدینژاد گفت: «چه زمانی برمیگردید؟» در جواب ایشان گفتم که روز چهاردهم فروردین وقتی ادارات باز میشوند، برمیگردم. گفت: «در این روز شما را ببینم.» پس از آن جلسه، آقای لاریجانی گفت: «خبرهایی شنیدم که احتمال جابهجایی شما وجود دارد.» در روز سیزده فروردین از دفتر آقای رییسجمهور تماس گرفته شد که برای روز چهاردهم فروردین وقت ملاقاتی برای بنده گذاشته شده و بعد از یک ساعت دوباره از دفتر رئیسجمهور تماس گرفته شد و گفتند که وقت ملاقات نیم ساعت جابهجا شده. بنده که دیدم دفتر رئیسجمهور اینقدر نسبت به این دیدار حساس است، آقای لاریجانی نیز آن سخنان را در جلسه شورای امنیت به بنده گفته بود و آقای احمدینژاد هم خواستار دیدار با بنده است، فهمیدم که مسألهای درباره رفتنم از وزارت کشور مطرح شده.
در دیدار با آقای احمدینژاد چه گذشت؟
چهارشنبه، مصادف با چهاردهم فروردین پیش آقای احمدینژاد رفتم و ایشان گفت که میخواهد در وزارت کشور جابهجایی صورت دهد. بنده نیز گفتم که اختیار با شماست و از اینکه امکان خدمت در این مدت را به من دادهاید تشکر میکنم. ایشان گفت: «شما باید به جای دیگری بروید.» در پاسخ گفتم: «اینکه به کجا بروم مهم نیست، وزارت کشور مهم است.» همچنین به آقای احمدینژاد گفتم: «کسی را برای وزارت کشور در نظر دارید؟» ایشان گفت: «خیر.» گفتم: «اگر کسی را در نظر دارید عنوان کنید تا برایش در مجلس رأی بگیرم و اگر هم میخواهید سرپرست بگذارید، توجیهش کنم.» ایشان در این ملاقات اظهار داشت که موضوع خودتان مهم است که من باز هم گفتم که وزارت کشور مهمتر است و بعد از آن هم ٢٠ روز دیگر مرحله دوم انتخابات را داریم و شرایط خیلی سختی برای ماست. فردای آن روز، سمینار مشترک استانداران و وزرا بود و به آقای احمدینژاد گفتم: «میخواهید این موضوع را فردا اعلام کنیم؟» که ایشان در جواب گفتند: «هیچکس نفهمد.» در سمینار به علت اینکه ما میزبان بودیم در جلسه یک مقدار جدیتر کارها را پیگیری کردم تا کسی متوجه این موضوع نشود و حتی یکی ـ دو بار به آقای احمدینژاد انتقاد کردم و نظر دادم که آقای احمدینژاد نیز موضوع را فهمید که ایشان نیز یک مقدار جدیتر و گرمتر، مثل کسی که تا حالا هیچ مسألهای با هم ندارند برخورد کرد و بعد هم که خبرنگارها از سخنگوی دولت موضوع برکناری من را سوال کردند که ایشان گفت دروغ سیزده است، تحلیل من این بود که آقای الهام از گرمی رفتار بنده و آقای احمدینژاد اصلا فکر نمیکرد که قضیه کنار رفتن من از وزارت کشور جدی باشد. پس از این قضایا، یک بار آقای احمدینژاد در دولت به من گفت: «چه کار کردید؟» گفتم: «شما برای وزارت کشور چه کار کردید؟» و ایشان دو ـ سه پیشنهاد برای سفارت و فعالیتهای خارجی دادند که بنده گفتم: «تمایل به رفتن به خارج از کشور ندارم.»
علت طولانی شدن این موضوع چه بود؟
به آقای احمدینژاد گفتم که درخواستی از شما ندارم، ولی از شما یک مطلب را میخواهم که به آن فکر کنید و آن این است که ٢٠ روز بیشتر به انتخابات مرحله دوم مجلس هشتم نمانده است و شاید جابهجایی من مشکلی برای این موضوع پیش بیاورد. تودیع بعد از مرحله دوم باشد بهتر است که یکی از دوستان درنهایت به من گفت که آقای احمدینژاد گفته که برنامه جابهجایی بعد از مرحله دوم انتخابات صورت میگیرد که ما نیز کارها را جدی دنبال کردیم و پس از مدتی که از انتخابات گذشت، شنیدیم که مقام معظم رهبری با آقای احمدینژاد صحبتی داشته و گفتهاند که خوب است گزارش انتخابات را وزیر کشور به مجلس ارائه کند و ما نیز در حال تهیه گزارش انتخابات بودیم که در روزهای آخر اردیبهشت و 10 روز قبل از تشکیل مجلس، حکم پایان مسئولیت من صادر شد.
آیا مقام معظم رهبری با جابهجایی شما موافقت کردند؟
در مورد جابهجایی بنده نیز ظاهرا نظر رهبری گرفته نشده بود و چون قضیه علنی شده بود، حضرت آقا نیز در این رابطه اظهار نظری نکردند.
در مورد انتخاب سرپرست یا وزیر بعدی با شما مشورتی شد؟
خیر، بنده رفته بودم برای افتتاح حسابداری عملیاتی یکی از مناطق شهرداری تهران و سخنرانی در آنجا، بعد هم در مسیر رفتن به اجلاس دادستانهای سراسر کشور در سالن کنفرانس اسلامی بودم که در بین راه از دفتر رئیسجمهور تماس گرفتند و گفتند نامهای حاوی تقدیر و تشکر و معرفی سرپرست وزارتخانه برای شما ارسال شده که در آنجا به آیتالله هاشمی شاهرودی گفتم که این آخرین نطق بنده بهعنوان وزیر کشور است.
بعد از این ماجراها، میرسیم به انتخابات امسال؛ شما عضو جامعه روحانیت مبارز هستید، چرا جامعه روحانیت مبارز برای حمایت از نامزد واحد در انتخابات به توافق نرسید؟
در جامعه روحانیت بحثهای زیادی مطرح شد. شاخصهایی در آنجا مطرح بود و آقایان براساس آن شاخصها که از کاندیدا مطرح میکردند، یک سری انتقاداتی نیز داشتند. بهخاطر این قضایا این سوال مطرح شد که آیا جامعه روحانیت باید در انتخابات کاندیدایی معرفی کند یا اینکه تنها دعوت به مشارکت و انتخاب اصلح کند؟ بحث بر سر این مسأله بود که کاندیدایی اگر بخواهد معرفی شود، فقط آقای احمدینژاد است و نه کاندیدای دیگر؛ از طرفی خود آقای احمدینژاد نیز بیان میکرد که وابسته به هیچ تشکیلاتی نیست و حالا اگر دوستانی میخواهند از وی حمایت کنند، معنی این را نمیدهد که کسی که وی را تأیید کند، فردا اگر دیدگاهی داشته باشد، ایشان ملتزم به اجرای آن هستند و از طرفی هم جامعه روحانیت، جایگاه آقای احمدینژاد را خیلی متزلزل نمیدید که احتیاج به حمایت جدی داشته باشد.
ولی افرادی مانند آقای ناطق در جلسه جامعه روحانیت ظاهرا نظرشان روی آقای موسوی بوده؟
در جلسه جامعه روحانیت به این عنوان که از آقای موسوی برای کاندیداتوری حمایت شود، صحبتی نشد. ولی مثلا برای دفاع از آقای احمدینژاد الزاما باید علیه آقای موسوی موضع بگیرند، مورد مخالفت برخی از افراد قرار گرفت و ضرورت آن را رد کردند و این موضوع به این معنا نبود که از موسوی حمایت کنند.
یعنی این شائبه که جامعه روحانیت بعضی از اعضایش از موسوی حمایت میکردند، درست نبود؟
یکی- دو نفر نظرشان به آقای موسوی بود و در برخی جاها هم اعلام کرده بودند، ولی هیچ ظهور و بروزی در جلسات نبود و تنها کاندیدای مطرح در جامعه روحانیت، احمدینژاد بود و برای وی نیز رأیگیری شد و تعداد آرای آقای احمدینژاد، دو - سه نفر بیشتر از عدمرأی بود، اما به حد نصاب نرسید و اگر رأیها به حد نصاب میرسید، جامعه روحانیت ایشان را معرفی میکرد و این عدم حد نصاب سبب سکوت جامعه روحانیت در این خصوص شد.
آیا با تصوری که آن موقع از آقای موسوی داشتید، اصلا فکر میکردید که ایشان بعد از انتخابات چنین فضایی را بهوجود بیاورند؟
خیر، یکی از ابهامات و نقاط کور ذهنی ما در آن موقع این بود که اصلا چنین تلقیای نداشتیم و در این راستا باید گفت که ادعایی که آقای موسوی درباره خود دارد، در زمان دوم خرداد علیه کاندیدای اصولگرا به بدترین شکل انجام شد و اصولگرایان سکوت کردند و به رأی مردم احترام گذاشتند. سوال خیلی بزرگ اینجاست که چطور آنها به رأی مردم احترام نمیگذارند و چنین غیرمدنی برخورد میکنند؟
شما با آقای موسوی دیداری هم داشتید؟
فقط پارسال در مجمع تشخیص مصلحت نظام، زمانی که برای قانون انتخابات یکی ـ دو بار رفته بودم با آقای موسوی دیدار داشتم، ولی قبل از انتخابات با برخی افراد که مرتبط با آقای موسوی بودند، صحبت و به سوالات آنها درباره نظارت سازمان بازرسی پاسخ گفته بودم، همچنین در آن زمان به آنها این توصیه را نیز کرده بودم که آقای موسوی دارای سوابق انقلابی است، ولی برخی از افرادی که از ایشان حمایت میکنند خطشان با آقای موسوی نمیخواند و آقای موسوی نیز دو ـ سه بار پیغام یا تلفنی راجع به شرایط انتخابات سوال کرده بودند که بنده گفتم نظارتها برابر قانون و روند انتخابات صورت میگیرد.
آیا پس از انتخابات با آقای موسوی صحبتی هم داشتید؟
بله، روز بیست و چهارم خرداد زمانی که آقای احمدینژاد در میدان ولیعصر برنامه داشت، زمانی که جمعیت از میدان ولیعصر بازمیگشت و بنده نیز از ساختمان سازمان بازرسی در خیابان طالقانی جمعیت را نظاره میکردم، دیدم که از دور دود آتش بلند شده است.
در این رابطه از همکارانم سوال کردم که گفتند بین طرفداران آقای موسوی و پلیس درگیری شده و چند اتوبوس آتش گرفته است، در دو - سه نقطه دیگر تهران نیز اتفاقاتی رخ داده و در چند نقطه دیگر کشور نیز این اتفاقات بهوقوع پیوسته است. در این زمان بنده تلفنی با آقای موسوی صحبت کردم و به ایشان گفتم که در حال حاضر بنده دود آتش را در خیابان میبینم و این علائم خطر است و اتفاقاتی در کشور در حال رخ دادن است که به نام شما خواهد بود و شما نمیتوانید خود را مبرا کنید.
بنده هم چون تجربه امنیتی دارم، فوقالعاده نگران هستم و بهتر این است که این صحنه را تغییر دهید، زیرا با این روش به جایی نمیرسید، همچنین به آقای موسوی توصیه کردم اگر موردی است از طریق مجاری قانونی پیگیری و شکایت کند. که متأسفانه در درگیری فردای آن روز نیز چند نفر کشته شدند که بنده روز پنجشنبه نامهای برای ایشان نوشتم و در آن نامه این نکته را نیز دوباره یادآوری کردم.
در زمان انتخابات سازمان بازرسی به صدا و سیما تذکر داد و تذکر سازمان بازرسی این شائبه را ایجاد کرد که سازمان از کاندیدایی خاص حمایت میکند، در این خصوص نظرتان چیست؟
کسی که در رأس قدرت اجرایی قرار دارد، طبیعی است که از امکانات بیشتری میتواند استفاده کند و در این جهت مخاطب تذکرات ما دستگاههای دولتی بود و البته از سوی دیگر به سایتهای جناح مقابل که رعایت نمیکردند نیز تذکراتی دادیم.
نامه شما حاوی نکتهای بود که اگر آقای موسوی شکایتی دارد باید به قوه قضاییه مراجعه کند، چرا آنها از هیچکدام از این روشها استفاده نکردند؟
یک تلقی اشتباهی برای آنها ایجاد شد و آن تلقی هر روز بزرگتر میشد. دشمنان هم بر آن دمیدند و عدهای نیز با فتنهگری سبب گسترش آن شدند. به نظرم این آقایان در دام فتنهها گرفتار شدند و فضا را در اختیار فتنهگران گذاشتند و در مواردی نیز با آنان همراهی کردند.
دلایل سکوتتان در ماههای گذشته چه بود؟
چون بنده در گذشته مسئولیت برگزاری انتخابات کشور را داشتم، اگر میخواستم در این زمینه اظهار نظری کنم، آسیبزا بود، زیرا اگر در سخنان خود ١٠ نکته مثبت را بیان و نکتهای منفی را نیز طرح میکردم، شاید عدهای با برجستهسازی نکته منفی، سبب ایجاد ابهام در جامعه میشدند؛ از این رو سکوت کردم.
ولی اینکه آقای احمدینژاد رأی اکثریت قاطع را آورده، واقعیتی انکارناپذیر است و واقعا طرح مسأله تقلب در انتخابات اتهامی ناروا بود که در این رابطه چندین مرتبه سخنرانی کردم ولی وارد جزییات نشدم و از طرفی به دلیل مسئولیت در سازمان بازرسی و حیثیت قضایی، ناچار از رعایت و احتیاط بیشتر از اظهار نظرها و قضاوتها هستم.
سازمان بازرسی کل کشور گزارشی درباره بازداشتگاه کهریزک تهیه کرده بود، لطفا کمی هم در این زمینه توضیح دهید؟
سازمان بازرسی از دو سال قبل نسبت به رفتاری که در بازداشتگاه کهریزک صورت میگرفت، گزارشهایی را دریافت کرده بود، نسبت به این موضوع حساسیت خود را هم نشان داده بود و قصد بازرسی از آن را داشت که با موانعی از جانب مسئولین مربوطه رو به رو شده بود. به هر حال، این موضوع به تعویق افتاد تا اینکه در حوادث بعد از انتخابات، برخی اخبار به دست ما رسید و در جلساتی که ما در قوه قضاییه داشتیم و بنده، دادستان کل کشور و معاون اول رئیس قوه قضاییه نیز حضور داشتیم، دو خبر در مورد برخی بازداشتیهایی که به کهریزک برده شدهاند را طرح کردیم و آقای محسنیاژهای، وزیر اطلاعات وقت از مسئولان خواهش کرد که با توجه به سوابق بازداشتگاه کهریزک، لطفا کسی به آنجا اعزام نشود.
آقای مرتضوی هم در جلسه حضور داشت؟
آقای مرتضوی یکی، دو جلسه حضور داشت، ولی در آن جلسه در خاطرم نیست که حضور داشته باشند. ولی در دو، سه جلسهای که حضور داشت، به ایشان تأکید کردیم که پروندهها زودتر تشکیل و کسانی که میتوانند آزاد شوند، زودتر آزاد شوند و تعیین تکلیف متهمین نیز در اسرع وقت صورت گیرد. بعد از این قضایا ما مصر شدیم که از بازداشتگاه کهریزک بازرسی کنیم و چون خبر فوت یکی از بازداشتیها به ما رسیده بود، با حضور در پزشکی قانونی، مشخص شد فردی فوت کرده است. از این رو از آیتالله هاشمی شاهرودی درخواست بازرسی ویژه کردیم و سرانجام رفتیم و گزارشی از اتفاقات آنجا تهیه کردیم.
در این بازداشتگاه گاه حتی با بازداشتیهای مواد مخدر و اراذل و اوباش نیز برخوردهای بدی صورت گرفته بود. هیأتی که از شورای عالی امنیت ملی گزارشی را به مقام معظم رهبری ارایه کرد، سبب شد که ایشان سریع دستور تعطیلی بازداشتگاه را صادر کنند و اگر اقدام حضرت آقا نبود، دیگر تحرکات موجب تعطیلی بازداشتگاه نمیشد، چون به هر حال برخی میگفتند این بازداشتگاه برای اشرار نیاز است و ما در پایان گزارش خود را به دادسرای انتظامی قضات و سازمان قضایی نیروهای مسلح ارسال کردیم.
اطلاعاتی از روند رسیدگی به دو پرونده فوق دارید؟
هر دو پرونده در حال پیگیری است و شعب مربوطه فعال هستند و ظاهرا پرونده سازمان قضایی نیروهای مسلح جلوتر از پرونده دادسرای انتظامی قضات است.
گفتوگو از: فرشاد مهدیپور ـ مرتضی بیات
منبع: هفته نامه پنجره
http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=87714