مسوول بسیج دانشگاه امام صادق در گفت و گو با ضمیمه اعتماد عنوان کرد |
انتقاد از حرکت های رادیکالی بسیج |
با آذرپیک-حنانه نیک پنجه«تعجب» نخستین واکنش رحمان یاسی مسوول بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع) به درخواست «اعتماد» برای گفت وگو است؛ واکنشی که شاید سوال مخاطبان و خوانندگان نیز باشد. اما هم دانشگاه امام صادق(ع) و هم بسیج دانشجویی اش، ویژگی هایی دارد که این دانشگاه و این نهاد دانشجویی را از بقیه دانشگاه ها و بسیج دانشجویی ها جدا می کند. نخست اینکه دانشگاه امام صادق(ع) دانشگاه تحت مدیریت آیت الله مهدوی کنی دبیرکل جامعه روحانیت مبارز است که در چند ماه اخیر هرازچندگاهی بحث هایی درباره حکمیت و پادرمیانی او برای فیصله دادن به رویدادهای پس از انتخابات و آشتی بین گروه ها مطرح می شود. از سوی دیگر از دیرباز چنین مطرح شده که دانشگاه تحت امر وی نقش پررنگی در تربیت «رجال سیاسی» داشته است. اما نکته اصلی درباره بسیج این دانشگاه دو اظهارنظر متفاوت بود؛ اظهارنظر نخست اینکه دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) هنگام تجمع های اعتراضی دانشجویان در دانشگاه های مختلف به عنوان یار کمکی به کمک بسیج دانشگاه ها می روند و حرف بعدی این بود که بسیجیان دانشگاه امام صادق(ع) برخلاف شایعات اول به تندروی انتقاد دارند و این انتقاد شامل نهاد بسیج دانشجویی دیگر دانشگاه ها نیز می شود. تمام این حرف و حدیث ها را با مسوول بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق(ع) که شاید بهترین مرجع برای پاسخگویی به این پرسش ها باشد در میان گذاشتیم که بی هیچ توضیحی متن گفت وگو و پاسخ وی به این پرسش ها را در ذیل می آوریم. روزنامه اعتماد ۴/۱۱/۸۸ |
دیدار کروبی و خاتمی با خانواده بهشتی ؛ «مهدی کروبی» و «سیدمحمد خاتمی» به دیدار خانواده علیرضا بهشتی رفتند و از آنها دلجویی کردند. به گزارش سحام نیوز، کروبی روز پنجشنبه به منزل علیرضا بهشتی رفت که محمدرضا بهشتی برادر وی نیز حضور داشت. گفته می شود داماد محمدرضا بهشتی نیز در بازداشت به سر می برد. در ابتدای این دیدار همسر علیرضا بهشتی به روند دستگیری وی و انتقالش به دادگاه انقلاب پرداخت. وی گفت؛ این خانواده برای نظام هزینه سنگینی داده و فرزندان شهید بهشتی در مسیر عمل و دانش قرار گرفتند و هیچ مسوولیتی در این نظام مطالبه نکردند. کروبی نیز به نقش ارزنده شهید آیت الله بهشتی در انقلاب اسلامی اشاره کرد و گفت ؛ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی همگان شاهد ذکاوت و درایت آن شهید در روند تدوین قانون اساسی که اتفاقاً این روزها بخش اعظم آن در عمل به فراموشی سپرده شده است، بودند. بنا بر این گزارش مهدی کروبی سپس به جایگاه رفیع شهید آیت الله بهشتی نزد امام (ره) اشاره کرد و از وی به عنوان نخستین رئیس دستگاه قضایی که سعی در ارتقای جایگاه قضا مبتنی بر عدالت علوی و حاکمیت قانون در نظام اسلامی داشتند، یاد کرد. کروبی همچنین از روند دستگیری علیرضا بهشتی و داماد دکتر محمدرضا بهشتی اظهار تاسف کرد. مهدی کروبی همچنین جمعه شب به دیدار مهندس محسن صفایی فراهانی نماینده دوره ششم مجلس شورای اسلامی رفت.
-رامین آقازاده چهارمین قربانی کهریزک؛ عبدالحسین روح الامینی پدر محسن روح الامینی از قربانیان بازداشتگاه کهریزک از قربانی چهارم این بازداشتگاه خبر داد. روح الامینی در گفت وگویی با هفته نامه پنجره اعلام کرد رامین آقازاده قهرمانی چهارمین قربانی وقایع بازداشتگاه کهریزک است. روح الامینی همچنین گفته این فرد پس از آزادی از بازداشتگاه کهریزک بر اثر شدت جراحات وارده جان باخته است و گزارش آن به دلیل آنکه ممکن بود وجدان عمومی جامعه جریحه دار شود، از سوی مسوولان منتشر نشد.
- شرط رضایی برای مناظره؛ در پی تحقیقی که خبرنگار «تابناک» انجام داد، مشخص شد اصلاً برای برنامه شب گذشته مناظره یی در کار نبوده و توافق صدا و سیما با آن دو، گفت وگو پیرامون «آداب مناظره» بوده است و قرار بر این بوده که عنوان گفت وگو را هم «آداب مناظرات» بگذارند. البته آقای ولایتی (به نقل از آقای ضرغامی) گفته بود خوب است درباره مسائل خارجی و امنیت ملی هم بحث شود که محسن رضایی هم پذیرفته بود، ولی ماجرا به همین جا پایان نمی یابد. هنگامی که زیرنویس های صدا و سیما آغاز شد که مناظره شب جمعه بین ولایتی و محسن رضایی است، محسن رضایی به مسوولان صدا و سیما اعلام کرد اگر قرار به مناظره است، طرف من یکی از سران معترضان باشد. مثلاً موسوی بیاید مناظره کنیم و اگر گفت وگو هست، من با ولایتی موافقم ولی خبر صدا و سیما را اصلاح کنید. بعد که به محسن رضایی گفتند ولایتی توافق خود را لغو کرده و به برنامه نمی آید، وی گفت با آقای «ح ع» هم که پیشنهاد دوم صدا و سیما بوده، موافقم و وقتی گفتند او بیمار است، محسن رضایی گفت، چون قرار شما گفت وگو بوده به تنهایی هم آماده هستم که به برنامه بیایم. برای مناظره هم مشروط به همان شرط که از اصلاح طلبان باشد و آن هم از سران آنها موافقم که صدا و سیما گفته بود هر دو وضعیت ممکن نیست.
- ادامه تغییرات در قوه قضائیه؛ گفته می شود دفتر نظارت و پیگیری قوه قضائیه با دستور رئیس این قوه به زودی منحل خواهد شد. به گزارش تابناک در این تغییر و تحول، نزدیک به 20 نفر از قضات باسابقه دیوان عالی کشور بازنشسته شده و جمعی دیگر نیز تصمیم به کناره گیری از این رکن مهم قوه قضائیه دارند.
- فرصت برای آخرین دفاع؛ کلمه نوشت؛ «حمزه غالبی» مشاور میرحسین موسوی و رئیس کمیته جوانان و دانشجویان ستاد انتخاباتی وی، برای آخرین دفاعیات به دادگاه احضار شد. به گزارش کلمه، این احضاریه توسط دادسرای انقلاب شعبه هفتم صادر شده است و به وی پنج روز برای حضور در دادگاه فرصت دادند.
-تهدید صفار هرندی؛ سایت حقیقت نیوز از سایت های حامی دولت در مطلبی محمدحسین صفارهرندی وزیر ارشاد دولت نهم را به افشاگری تهدید کرد. حقیقت نیوز ضمن اشاره به فعالیت پایگاه خبری فاش نیوز با حمایت صفارهرندی نوشت؛ مسوولان این سایت در راستای تخریب چهره دولت دهم فعالیت می کنند و در صورتی که این روند استمرار یابد عقبه فکری عناصری راکه شب و روزشان با رویای قرار گرفتن در مسند کاندیداتوری یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری سپری می شود و به واسطه کم کاری و عدم همکاری با سیاست های فرهنگی دولت دهم شاهد حضورشان در جمع دولتمردان نیستیم، بیان خواهیم کرد.
- نگرانی از وضعیت خانجانی ؛ همسر جهانبخش خانجانی از مساعد نبودن وضعیت جسمانی وی پس از انتقالش به بند 240 زندان اوین خبر داد. خانجانی که از عارضه کمردرد رنج می برد تاکنون تحت فیزیوتراپی بوده اما خانواده وی از قطع شدن ادامه درمانش خبر دادند. خانواده خانجانی خواستار تعیین تکلیف پرونده وی شدند.
- ملاقات دو هنرپیشه با مشایی ؛مهناز افشار و مهتاب کرامتی دو بازیگر مشهور سینما روز چهارشنبه در نهاد ریاست جمهوری با اسفندیار رحیم مشایی دیدار کردند. به گزارش الف، این دیدارها به صورت جداگانه برگزار شده و از محتوای آن هنوز اطلاعاتی منتشر نشده است.
روزنامه اعتماد ۴/۱۱/۸۸
پس از 30 سال فاش شد |
سفیر کانادا در دوران گروگانگیری مامور CIA شد |
ماجرای خروج شش امریکایی و طرح نقشه حمله کماندویی از زبان کن تایلور سفیر وقت کانادا در تهران گروه سیاسی؛ پس از 30 سال دیروز فاش شد «کن تایلور» دیپلمات کانادایی که به عنوان سفیر کانادا در تهران فعالیت می کرد و شش تن از دیپلمات های امریکایی را با کارت شناسایی کانادا به امریکا بازگرداند و برای حمله طبس چراغ سبز داد، برای سازمان سی آی ای جاسوسی می کرد. کن تایلور که از سال 1977 تا 1980 سفیر کانادا در تهران بود، بعد از گروگانگیری اعضای سفارت امریکا در تهران در سال 79 به صورت دو فاکتو جانشین رئیس ایستگاه جاسوسی امریکا در تهران شد چراکه چهار مامور سی آی ای در تهران دستگیر شده بودند. تایلور در گفت وگویی با نشریه گلوب اند میل گفت ماجرای جاسوسی او بر اساس موافقتنامه امریکا و کانادا برای 30 سال مخفی نگه داشته شده است و حتی خبر خروج شش دیپلمات امریکایی با گذرنامه کانادایی قرار نبوده منتشر شود ولی انتشار آن سر و صدای زیادی به پا کرد. رابرت رایت تاریخ نویس دانشگاه ترنت در کتاب مامور ما در تهران در این باره نوشته است؛ جو کلارک نخست وزیر کانادا در آن زمان اصرار زیادی می کرد که ماجرای جاسوسی سفیر کانادا در تهران فاش نشود، چراکه بسیار نگران بازتاب های آن در تهران بود و البته نگران افکار عمومی کانادا نیز بود. تایلور خود گفته است او هیچ گاه میل نداشت این ماجرا فاش شود چراکه برای 30 سال جزء اسرار بود و قرار بود برای 30 سال دیگر نیز مخفی بماند و انتظار نداشته که فاش شود. ماجرای جاسوس شدن آقای تایلور زمانی شکل گرفت که جیمی کارتر رئیس جمهور وقت امریکا با جو کلارک نخست وزیر کانادا تلفنی تماس گرفت و این اتفاق در سی ام نوامبر 1979 زمانی افتاد که آقای نخست وزیر با پیشنهاد امریکا موافقت کرد و به وزیر خارجه خود فلورا مک دونالد گفت دنباله ماجرا و تماس با آقای تایلور را پیگیری کند. تایلور می گوید؛ وقتی با من تماس گرفته شد من درگیر ماجرا بودم و می خواستم کاری کنم که مشکلات امریکا یی ها مرتفع شود. به همین دلیل آماده اجرا شده و با سرپرستی جاسوسی سی آی ای موافقت کردم. وی سپس می گوید؛ اطلاعات روزانه را به اتاوا می فرستادم که به وسیله دو تن از مقامات جاسوسی کانادا خوانده و آماده می شد و سپس آنان، آن را برای آقای نخست وزیر و وزیر خارجه می فرستادند و آنان نیز آن را در اختیار سفیر امریکا در کانادا می گذاشتند و سفیر آقای کنت کریتس همه را به واشنگتن ارسال می کرد. بر اساس گفته های آقای تایلور نخستین ماموری را که امریکایی ها پس از آغاز ماجرا به تهران فرستادند، او بازگردانده و گفته بود که مناسب نیست ولی نفر دوم با نام مستعار باب مورد موافقت قرار گرفت و در سفارت کانادا مشغول کار شد. با آمدن باب اطلاعات جمع آوری شده او از طریق آقای تایلور غیرمستقیم برای مقر سی آی ای در لانگلی ویرجینیا ارسال می شد. نفر دیگری در سفارت کانادا در آن زمان آقای جیم ادوارد مسوول سازمان جاسوسی کانادا در سفارت تهران بود که او نیز مخیر شده بود با سی آی ای همکاری کند و بلافاصله پذیرفته و دست به کار شده بود و به این ترتیب آن جمع مامور بررسی شدند تا تشخیص دهند آیا می توان با یک حمله هلی کوپتری امریکاییان را بازگرداند. برای این ماموریت افراد بررسی می کردند که هلی کوپترهای امریکایی در کجای تهران می توانند فرود بیایند و بررسی می کردند که گاراژی برای توقف کامیون ها در تهران بیابند تا همه چیز برای یک حمله کماندویی آماده شود تا امریکاییان را از دست دانشجویان ایرانی بیرون بیاورند و بازگردانند. یکی مامور بود که تعداد نگهبانان سفارت امریکا را گزارش کند و اینکه چگونه مسلح می شوند و چه وقت شیفت عوض می کنند. رفت و آمد اتومبیل ها، ورود و خروج ها و حتی زمان ریختن زباله های سفارت امریکا در نقشه جمع آوری شده بود تا زمان حمله کماندویی فرابرسد. آقای تایلور گفته است حتی یک بار سرجوخه ادوارد که مسوول بررسی مسائل سفارت امریکا بود همراه دوست دختر ایرانی خود که با او همکاری می کرد، توسط پاسداران ایرانی دستگیر شدند و این موضوع نگرانی زیادی ایجاد کرد ولی پس از پنج ساعت بازجویی آنها را آزاد کردند. آقای تایلور سپس از تصمیم ها برای خارج کردن شش دیپلمات امریکایی می گوید؛ و حتی در ملاقات وزیران خارجه کانادا و امریکا بحث به اینجا می کشد که آنان را پشت الاغ سوار کنند و از مرز بگذرانند ولی بعداً برای آنان پاسپورت کانادایی آماده شد تا در 27 ژانویه 1980 با پروازی به زوریخ بروند. بعد از آن ماجرای جاسوسی ادامه یافت تا اینکه در بیستم ژانویه 1981 بعد از 444 روز به طریقی که همگان می دانند، بقیه امریکاییان به امریکا برگشتند. گفتنی است کن تایلور سفیر وقت کانادا در تهران که دیروز فاش شد ریاست ایستگاه سازمان سی آی ای در ایران را بر عهده داشت، بعد از آزادی شش دیپلمات امریکایی به چهره یی شناخته شده در امریکا تبدیل شد. او بعد از بازگشت مدال طلای کنگره امریکا را گرفت. روزنامه اعتماد ۴/۱۱/۸۸ |
اظهارات مهم سیدمحمدخاتمی : رضایت مبنای حکومت است صدا و سیما رفتاری غیرعادلانه دارد / موسوی برای حل بحران حرف همه را در قالب یک بیانیه راهگشا و دلسوزانه تنظیم کردند/ از منبرها به افراد تهمت میزنند و دروغ میگویند / مردم متوجه میشوند که بسیاری از معترضان بدخواه نیستند و اعتراض آنان به جا است ... نواندیش: رییس دولت اصلاحات با بیان اینکه شاهد بارقههایی از عقلانیت و تدبیر هستیم،تاکید کرد:عده قلیلی در هر دو جریان با شیطنت میخواهند جو را رادیکال کنند. سیدمحمّد خاتمی در دیدار با 50 تن از بازداشتشدگان و زندانیان سیاسی پس از انتخابات گفت:« بسیار علاقهمند بودم تا تعدادی دیگر از عزیزان نیز در این جمع حاضر بودند اما متاسفانه هنوز بسیاری از دوستان ما و چهرهها و نیروها و سرمایههای انسانی ارزشمند کشور از هر طیف و قشری در زندان هستند. وی با تاکید بر اینکه باید به زمینههای فکری و نظری مسائل توجه ویژه کرد، گفت:«در بحبوحه یکی از جنگهایی که امیرالمومنین (ع)داشتند یک نفر از ایشان در خصوص مسألهای متافیزیکی و عقیدتی سوال کرد و بعضی از اصحاب امام از این موضوع عصبانی شدند و به او نهیب زدند که اکنون زمان مناسبی برای مطرح کردن اینگونه صحبتها نیست، اما حضرت علی (ع) فرمودند که اتفاقا اکنون زمان اینگونه پرسشها است، چراکه ما برای همین اصول و معیارها میجنگیم. به همین دلیل ما نیز باید اینگونه باشیم و به مسایل تئوریک و نظری توجه بیشتری کنیم.» سید محمد خاتمی افزود:« البته دلایل دیگری نیز برای توجه به مسایل فکری و نظری وجود دارد. نخستین دلیل فقر و ضعف در مسایل تئوریک است و دلیل دوم تبلیغات و سخنان نادرستی است که این روزها مطرح میشود.» رئیس بنیاد باران تاکید کرد:«عدهای در تریبونهای رسمی، سیاه را سفید و سفید را سیاه نشان میدهند و از منبرها به افراد تهمت میزنند و دروغ میگویند.» به گزارش ایلنا ، وی یادآور شد:«البته این تهمتها و افتراها و سخنان ناصواب از آنجاییکه پایه محکمی ندارد گرچه بر افرادی که بنیان فکر محکمی ندارند تاثیر میگذارد اما توده مردم و متدینین که میتوانند صحبتها را از هم تفکیک کنند ممکن است که یک لحظه تاثیر بپذیرند اما بر آنها اثر طولانیمدت ندارد؛بلکه در دراز مدت حتی اثر منفی و در خلاف جهت اتهام زنندگان خواهد داشت.» رییس بنیاد باران همچنین تصریح کرد:« متأسفانه اتفاقات و عملکردهای ماههای اخیر سبب شده است به وجهه جمهوری اسلامی در افکار عمومی داخل و خارج از کشور ضربه وارد شود.» وی ادامه داد:«دروغهای بسیاری در این روزها گفته شده و وعدههای بسیاری داده شده است اما مردم میبینند که تشکیلاتی که عهده دار امور آنان است کارچندانی انجام نداده و مشکلساز نیز شده است. در نتیجه مردم متوجه میشوند که بسیاری از معترضان بدخواه نیستند و اعتراض آنان به جا است.» خاتمی با اشاره به اینکه معترضان و منتقدان واصلاحطلبان با تاکید بر حفظ معیارها و اصول اصلی انقلاب و تعهد به قانون اساسی پیش میروند،گفت:«علیرغم تأکیدات چهرههای شاخص اصلاحطلب و کاندیداهای معترض و همراهی بدنه جامعه، عده قلیلی در هر دو جریان با سوءنیت و شیطنت میخواهند جو را رادیکال کنند.» رئیسجمهور سابق کشورمان اظهار داشت:« هدف آنها این است که بخش کوچکی از مردمی که با توجه به صدماتی که دیدهاند و عاطفی شدهاند از آنها پیروی کنند، اما با هوشیاری مردم بدنه اصلی معترضان به چارچوب قانون اساسی و روشهای مسالمتآمیز و اخلاقِ اعتراض سیاسی پایبندند و حاکمیت نیز در پاسخ به آنها باید به قانون و اخلاق پایبند باشد.» سیدمحمد خاتمی سپس با بر شمردن سه اصل مهم رضایت از سوی مردم و مسئولیت و تحمل از سوی قدرت در نسبت میان مردم و حکومت، گفت:« در دنیای امروز هنگامی که از قدرت صحبت میکنیم باید به دنبال منشا آن بگردیم. منشا قدرت مردم هستند و از همین رو باید رضایت مردم فراهم شود و حکومت در مقابل آنها مسئولیت داشته باشد. رضایت و تحمل و مسئولیت وجوه تمایز جامعهی امروز با دیروز است.» وی تصریح کرد:«در نسبت با حاکمیت و حکومت باید دید که در مقابل قدرت، مسئولیت وجود دارد یا خیر و تحمل مردم از یکدیگر و حکومت و بر عکس تا چه اندازهای است .» رئیس موسسه بینالمللی گفتگوی فرهنگها و تمدنها با بیان اینکه «رضایت مبنای حکومت است»، افزود:«ما از مردمسالاری و سازگاری آن با دین حرف میزنیم و راه درست دفاع از ارزشهای انقلاب را همین اصلاحات میدانیم.» سیدمحمد خاتمی همچنین گفت:« باید به این مساله توجه کنیم که نسبت حکومت با معیارهای دینی و ارزشی چیست؟ برای پاسخ به این سوال باید نخست تعریف مشخصی از سیاست ارائه کرد.» رئیسجمهور سابق کشورمان معتقد است که در این رابطه باید به دو موضوع توجه کرد؛ نخست آنکه آیا قدرت با مسولیت همراه است؟ و دوم آنکه منشا قدرت چیست؟ آیا قدرت یک امر انسانی و مردمی است ؟ یا امری تحمیلی است و کاری به نظر و موقعیت مردم ندارد؟ وی یادآور شد:«البته اسلام همیشه بر سیاست و حکومت تاکید دارد. ولی دست کم در غیبت معصوم (و حتی در زمان معصوم) برای استقرار حکومت مورد توجه اسلام و پیشوایان دینی بوده است و نباید در آن تردید کرد.» خاتمی افزود:«دست کم استقرار حکومت امری بشری است هر چند به نظر ما اسلام برای حکومت معیارهایی را مشخص کرده است که اراده و رضایت مردم به آن تعلق گرفت و مستقر شد حکومت حکومت مرضی رضای شارع نیز هست.» رئیس دولت اصلاحات تاکید کرد:«همچنین باید دید در یک حکومت آیا رضایت مردم امر مهمی است یا خیر؟ آیا حکومت در مقابل مردم مسوولیت دارد یا خیر؟ و همچنین آیا در جامعه تحمل وجود دارد یا خیر؟» خاتمی با اشاره به تاریخ استبدادزده ایران، تاکید کرد:«متاسفانه هرجا که قدرت بیشتر باشد بیتحملی نیز بیشتر میشود و حتی این مساله درباره خود ما اصلاحطلبان نیز مصداق پیدا میکند.» وی ادامه داد:«ما چقدر مخالفانمان را تحمل کردیم؟ آیا ما نیز مخالفانمان را متهم به اسلام آمریکایی و ارتجاع و عناوین دیگر نمیکردیم؟ امروز هم مخالفانمان به میزان بیشتری همینگونه عمل میکنند و ما را به ضدیت با اسلام، امام، نظام، امام حسین(ع) و حتی خدا محکوم میکنند. اینها نشانه بی تحملی و عدم استقرار فرهنگ مردم سالاری در جامعه است که کار بزرگ روشنفکران خیرخواه باید تلاش برای ایجاد و بسط و تقویت این فرهنگ باشد.» رییسجمهور سابق کشورمان همچنین گفت:«باید توجه کرد که مسوولیتپذیری و توجه به مردم که پدیده مدرنی است ، آیا این ریشه در فرهنگ، دین، و آیین ما دارد؟ البته جواب مشخص است: بله، تمامی اینها در فرهنگ و دین ما ریشه دارد و در روش و سیره پیامبر(ص)، امام علی(ع) و ائمه طاهرین و حتی تا حدود زیادی خلفای راشدین نیز بوده است. » وی با بیان اینکه «اگر مسوولیتپذیری و تحمل نباشد و رضایت مردم به حساب نیاید زور پیش میآید»، تصریح کرد:« این وضعیت به اسم دفاع از امنیت جامعه توجیه نیز میشود و حتی این امر را ما در روزگاران گذشته نیز داشتهایم. خاتمی همچنین تصریح کرد:«باید توجه کنیم که در انقلاب ما مردمسالاری و دین با یکدیگر سازگار به حساب آمدند و این نکته را ما سالها است که میگوییم و از آن دفاع میکنیم.» رئیس بنیاد باران یادآور شد:«همچنین ما از جمهوری اسلامی که منطبق با معیارهای اسلامی و مردمسالاری نیز هست دفاع میکنیم و تنها راه دفاع از این حکومت و تقویت آن را همین اصلاحات میدانیم.» وی یادآور شد:«درست است که سکولاریسم با موازین دینی و فرهنگی ما سازگار نیست و عامل بیگانه هم میکوشد تا سکولاریسم را در جامعه برای مقابله با حکومت دینی رواج دهد، اما مهمتر و مؤثرتر از عامل بیگانه در غیردینیتر شدن جامعه این است که جامعه به سویی رود که از حکومت دینی دلخوش نباشد و از آن دوری کند. برای همین ما مدعی هستیم که اصلاحاتی که ما میگوییم از رواج سکولاریسم و افول دین در جامعه و اذهان و رفتار ایرانیان جلوگیری میکند.» خاتمی در ادامه با تاکید بر اینکه اکنون گاهی به نام اسلام و جمهوری اسلامی انحراف در کشور و نهادها و نیز روند انتخابات صورت میگیرد، گفت:«ما سعی میکنیم تا از ساختار نظام دفاع کنیم و اگر نظر انتقادی و اصلاحی داریم بیان کنیم ؛اما عدهای هستند که سعی میکنند ساختارها را بشکنند.» وی افزود:«البته از سوی افراطیون هر دو طرف رفتارهای نادرستی صورت گرفته است اما مساله مهم این است که پس از انتخابات عده کثیری از مردم به طور مسالمتآمیز نسبت به اتفاقهای پیشآمده اعتراض کردند و باید با شجاعت اشتباهات را قبول کرد و برطرف ساخت یا مردم را قانع کرد. » سیدمحمد خاتمی همچنین تصریح کرد:«دو گروه به دنبال نشان دادن چهره غیرواقعی از اسلام و انقلاب هستند. یکی آنها که در داخل ایران برخوردهای نامناسب با مردم در پیش گرفتهاند و میخواهند چهره اسلام و انقلاب را این گونه نمایان سازند.» وی در مورد گروه دوم نیز گفت:«گروه دیگر آنها که در خارج از ایران به منافع خود در نظام جمهوری اسلامی دست نیافتهاند و به دنبال براندازی و دیگرگونه نشان دادن اسلام و انقلاب هستند به مقدسات توهین می کنند؛ مطالب تحریک آمیز و غیر عملی و باطلی درباره دین و امامت و نظایر آن می گویند و رفتارهای موجود را ملاک گروه معرفی میکنند.» خاتمی افزود:«البته من آدم بدبین نیستم اما رفتارهایی که صورت گرفته نشان میدهد که عدهای آگاهانه در پی تخریب امام، نظام و اسلام هستند و نتیجه کار لطمهای است که به نظام میخورد. ما از نظام، انقلاب و دستاوردهای خون شهدا دفاع میکنیم و در برابر انحراف مقاوت میکنیم و از جمهوریت و اسلامیت نظام که هر دو در معرض خطر است دفاع میکنیم.» رئیس دولت اصلاحات تاکید کرد:« اینکه جریانی افراطی میکوشد ما را مخالف امام(ره)، نظام و حتی امام حسین(ع) نشان دهد بسیار غیرمنصفانه، مضحک و بیرحمانه است و کسی چنین ادعاهای بیاساسی را باور نمیکند. همچنانکه مغرضان ناآگاه که به دین و اسلام و مردم و ایران اهانت میکنند و در صدد منحرف نشان دادن حرکت اصلاحی ملت ایران که در چارچوب نظام و قانون حرکت می کند هستند ربطی به ایران و مردم ندارد.» خاتمی در ادامه گفت:«باید هر راهی را برای حفظ اصول، حقوق و آزادیهای مردم طی کرد و از بحرانیتر شدن اوضاع جلوگیری کرد .» رییس بنیاد باران همچنین در رابطه با گزارش قرائت شده در مجلس در رابطه با فجایع کهریزک گفت:«این گزارش، سندی تاسفبار در جمهوری اسلامی از یک فاجعه است. البته لابد در این گزارش ملاحظاتی بوده است و بسیاری از واقعیتها بیان نشده ولی همین اندازه کافی است که پشت همه علاقهمندان به نظام و اسلام و ایران را بلرزاند ؛امیدوارم با برخورد قاطع و البته قانونی و سریع تا حد امکان این فاجعه جبران شود.» رییس جمهور سابق کشورمان همچنان در رابطه با بیانیه مهندس میرحسین موسوی، گفت:« پیش از این نیز دلسوزان نظام این پیشنهادها را با بیان های مختلف مطرح کرده بودند اما در بیانیه مهم اخیرشان بار دیگر خواستههای منطقی مردم و معترضان مدنی مطرح شده است و آقای موسوی برای حل بحران حرف همه را در قالب یک بیانیه راهگشا و دلسوزانه تنظیم کردند. به این ترتیب مردم هم احساس میکنند کسی دنبال خواستههایشان است و از بحرانی تر شدن اوضاع نگران است.» وی تصریح کرد:« مطمئنا اگر مردم باور شوند و در صدد جبران خسارتها و اهانتها باشند زندانیها را آزاد سازند، فضا را باز کنند، به احزاب و گروهها اجازه فعالیت دهند و رسانهها آزاد گذارده شوند شرایط تغییر خواهد کرد و منافع مردم و نظام همزمان بیشتر تأمین خواهد شد.» خاتمی با بیان اینکه اکنون رساندن حرفهایمان به مردم دشوار شده است، از محدودیت های ایجاد شده برای وسایل ارتباط جمعی انتقاد کرد رئیسجمهور سابق کشورمان تاکید کرد:«من معتقد هستم امروز وارد عصری شدهایم که قرنطینه اطلاعاتی ممکن نیست و هر چقدر هم که رسانههای شانسنامهدار را محدود سازند، ارتباطات به طور جدی جریان دارد و نمیشود جلوی آن را گرفت؛ منتهی در صورت ایجاد محدودیت میدانداری با کسانی است که یا بدخواه هستند یا دست کم خیرخواه نیستند.» سیدمحمد خاتمی خاطر نشان کرد:«از یک طرف صدا و سیما رفتاری غیرعادلانه دارد و از آن طرف هم تبلیغاتی در خارج از کشور میشود که مورد تأیید ما نیست. البته به لطف خداوند شاهد بارقههایی از عقلانیت و تدبیر هستیم به طوریکه انشاءالله به سوی منطق و قانون پیش رویم اما اگر به صورت منطقی اتفاقات رخ داده و افراط ها و رفتارهای نادرست مهار نشود ؛ ممکن است خدای نکرده با وضعیت زیان باتری مواجه شویم که امیدوارم چنین نشود.» |
صادق زیباکلام
شاید سخنی به گزاف نرفته باشد اگر ادعا شود اکبر هاشمی رفسنجانی یکی از پیچیده ترین و در عین حال یکی از دشوارترین چهره های نظام اسلامی ایران برای تحلیل است. خود این پرسش که قدرت او به راستی چقدر است به تنهایی برای توصیف پیچیدگی وی کفایت می کند. برخی او را چنان تصویر می کنند که از نفوذی مرموز اما به غایت نیرومند و عمیق برخوردار است. به نحوی که بسیاری تصور می کنند دست پنهانی او در بسیاری از امور مهم و سرنوشت ساز کشور ظرف سه دهه گذشته دخالت داشته و اگرچه ظاهرش نشان نمی دهد اما سرنخ خیلی از مسائل مهم کشور در گذشته و حال به وی بازمی گردد. شاید به واسطه این تصور است که یکی از پرسش های بعد از انتخابات از جانب بسیاری از مردم این بوده که «چرا هاشمی ساکت است» یا اینکه «چرا هاشمی کاری نمی کند». آنان که معتقدند او از قدرت پنهانی زیادی در نظام برخوردار است، به این پرسش پاسخ می دهند که «هنوز زمانش نرسیده و هاشمی به موقع اش برگ آسش را رو خواهد کرد». خود این پرسش که «چرا هاشمی کاری نمی کند و ساکت است»، مبین این باور است که او از یک قدرت زیاد و پنهانی برخوردار است. چنین نگاهی پیرامون هاشمی همواره وجود داشته است. اگرچه امروز شاید این باور پیرامون «اسطوره قدرت هاشمی» قدری کم رنگ شده باشد، اما هر قدر که به گذشته می رویم این اعتقاد پررنگ تر و جدی تر می شود.
به راستی این باور عمومی پیرامون اسطوره قدرت هاشمی چقدر به حقیقت نزدیک است؟ آیا به راستی و در عالم واقعیت هاشمی از یک قدرت و توانمندی ویژه یی برخوردار است؟ یا اینکه این باور به قدرتمندی وی بیش از آنکه واقعیت باشد، به خیال، اسطوره و افسانه نزدیک تر است؟ پرسش از قدرت هاشمی را به گونه یی دیگر هم می توان مطرح کرد. آیا به راستی آن گونه که مخالفان اصولگرای تندرواش می گویند هاشمی رفسنجانی در راس یک قدرت مافیایی است؟ آیا آن گونه که مخالفان وی ادعا می کنند هاشمی رفسنجانی، خانواده و نزدیکانش هدایت یک باند مافیایی اقتصادی را افزون بر مافیای قدرت سیاسی در دست شان دارند؟ آیا آن گونه که برخی از منتقدان اصلاح طلب وی مدعی اند، هاشمی در خفا با اصولگرایان است یا برعکس آن گونه که برخی از اصولگرایان تندرو مدعی اند، سرنخ ناآرامی ها، حوادث و به تعبیر آنان «فتنه بعد از انتخابات» در دست هاشمی رفسنجانی است و اوست که در خفا و به گونه یی نامرئی جنبش سبز را رهبری می کند؟ پرسش هایی از این دست است که هاشمی رفسنجانی را اینچنین ویژه و تک در میان شخصیت های سیاسی ایران می سازد.کدام یک از دیگر رهبران نظام را می توان سراغ گرفت که مرز بین حقیقت و افسانه، اسطوره و واقعیت پیرامون شان اینچنین مخدوش و پرابهام و رمزآلود باشد؟ چرا در مورد هاشمی چنین وضعیتی وجود دارد؟ و پرسش مهم تر اینکه به راستی هاشمی چقدر قدرت دارد؟
پاسخ به این پرسش ها نه ساده است و نه راقم این سطور هرگز ادعای دانستن آنها را دارم. به رغم آنکه بیش از پنج سال به همراه همکارم خانم فرشته اتفاق فر ساعت ها با آقای هاشمی گفت وگوهای صریح و بی پرده داشتیم (حاصل آن گفت وگوها کتاب «هاشمی بدون رتوش» است که سال گذشته چاپ شد). بگذارید از اینجا شروع کنیم که نخستین اشکال آقای هاشمی رفسنجانی هوش فوق العاده، ذکاوت و IQ بالای وی است. شاید بسیاری از خوانندگان متعجب شوند که چرا IQ بالا و هوش و استعداد فوق العاده را من «اشکال» آقای هاشمی می دانم. هوش و استعداد بالا اگر برای پیشبرد امور صرفاً فردی به کار گرفته شود، البته که نه تنها اشکالی برای شخص ایجاد نمی کند، بلکه باعث موفقیت فردی وی هم می شود. اما اگر قرار شود سیاستمداری از هوش و استعداد بالایش برای بهبود امور مملکتی و پیشرفت جامعه اش بهره برداری کند با هزار و یک اشکال روبه رو خواهد شد، همچنان که آقای هاشمی رفسنجانی روبه رو شده است.
البته هوش و استعداد هاشمی همیشه برایش دردسرآفرین و اسباب گرفتاری نبوده است. فی الواقع یکی از عوامل مهمی که باعث شائبه «اسطوره قدرت» هاشمی شده همین هوش و استعداد و IQ بالای وی است. من ظرف یک دهه گذشته با بسیاری از مدیران ارشد، وزرا و مسوولان رده بالای هاشمی گفت وگو داشته ام. در میان آنان همه نوع تیپ اجتماعی یافت می شوند. از حزب اللهی ها و مومنان دوآتشه گرفته، تا کسانی که خیلی هم داغ نبودند؛ از متخصصان یا تحصیلات دکترا و مهندسی از معتبرترین دانشگاه های اروپا و امریکا تا کسانی که حضورشان در کنار هاشمی به واسطه مبارزات سیاسی شان بود تا برخورداری از تحصیلات عالیه؛ از صنعتگران و کارآفرینان برجسته گرفته تا بوروکرات های محض؛ از مدیرانی که انصافاً مدیر بودند و از یک استعداد و توانایی اجرایی کم نظیری برخوردار بودند تا مدیران و مسوولانی که بیشتر نان رابطه و آشنایی شان با هاشمی را می خوردند تا داشتن هنر دیگری؛ از نظامیانی که در رژیم پیشین در امریکا دوره های ارشد فرماندهی را دیده بودند تا بچه های سپاه که همه دوره ها را در جنگیدن با عراقی ها کسب کرده بودند و خیلی طیف های دیگر. نکته عجیبی که تقریباً در جملگی آنان یافتم عبارت بود از یک احساس احترام و علاقه عجیب به آقای هاشمی به عنوان یک «مدیر» و یک «رئیس». یا به شکل دیگری بگویم. من هیچ یک از مدیران و مسوولان هاشمی را ندیدم که او را «قبول نداشت». برعکس همه آنان نه تنها او را به عنوان یک مدیر و یک رئیس قبول داشتند، بلکه جملگی آنان از وی به عنوان یک مدیر و رئیس باهوش، پرکار، لایق، مدبر، بااستعداد «چیزفهم»، واقع بین، معتدل، توانمند، به شدت علاقه مند و معتقد به پیشرفت کشور، عالم دوست، مودب و متواضع یاد می کردند. بسیاری از آنان تعریف می کردند که چگونه ایشان با اشتیاق و حوصله به گزارش مسوولان و متخصصان پیرامون پروژه های بزرگ فنی، صنعتی، ساختمانی و... ساعت ها گوش فرا می داد و با پرسش هایی که مطرح می کرد، نشان می داد که اتفاقاً بسیاری از نکات فنی و تخصصی آن طرح یا پروژه را درک کرده است. بسیاری از آنان تعریف می کردند که چگونه ساعت ها پیرامون مسائل مختلف در هیات دولت صبورانه و با علاقه می نشست و با اعضای هیات دولت به بحث و گفت وگو و مجادله می پرداخت. بسیاری از آنان اذعان می داشتند که وی مطلقاً خودرای و خودمحور نبوده و هیچ چیز را به وزرا تحمیل نمی کرد و همه چیز از طریق بحث و بررسی های طولانی به تصویب می رسید. بسیاری از آنان تعریف می کردند که به هیچ روی نمی شد سرش را کلاه بگذاریم و گزارش های غیرواقعی را بتوانیم با به کارگیری اصطلاحات فنی و تخصصی به او قالب کنیم. غالباً وارد ریز جزییات و نکات فنی و تخصصی در مورد پروژه هایی که گاهی بسیار بزرگ بودند می شد و درخصوص چگونگی انجام و پیشرفت آنان سوال می کرد. در بسیاری از موارد آنچنان دقیق و موشکافانه از جزییات یک طرح و پروژه بزرگ از مسوولان آن سوال می کرد کانه دارند برای وی یک خانه شخصی می سازند.
چه در دورانی که هاشمی رئیس مجلس بود و چه در هشت سالی که رئیس جمهور بود، نگاهش و رویکردش درخصوص مسائل مملکتی این گونه بود. حاصل آنکه جملگی کسانی که با وی کار کرده اند، چه استاندارش بودند، چه سفیر، چه وزیر، چه نظامی، چه سپاهی، چه مدیرعامل و... هنوز که هنوز است و به رغم آنکه هاشمی بیش از 12 سال است که از امور اجرایی کنار است، معذلک آنان برای وی احترام زیادی قائلند. به عبارت دیگر، یکی از منابع «اسطوره قدرت» هاشمی طیف گسترده یی از مدیران ارشد نظام هستند که با وی کار می کرده اند.
بعد از «اشکال» هوش و ذکاوت، برخورداری از توان مدیریتی قوی و IQ بالا، «اشکال» بعدی هاشمی در نداشتن تنگ نظری است. اگر به برخی از مسوولان ما گفته شود صادق زیباکلام پنج دستگاه آپارتمان دارد پاسخ می دهند که بروید بررسی کنید ببینید از کجا آورده و اساساً کسی که پنج آپارتمان و یک ویلا در میگون دارد، خیلی آدم علیه السلامی نمی تواند باشد.
از دید بسیاری از مسوولان ما، آدم های علیه السلام گدا و بی چیز هستند. بنابراین اگر کسی مال و اموالی داشته باشد، مرفه بی درد، بی درد مرفه، مستکبر، طاغوتی، مفسد اقتصادی، ستون پنجم اقتصادی دشمن و خلاصه برای لای جرز دیوار مناسب است تا منصوب شدن به پست و مقامی. «اشکال» آقای هاشمی از اینجا شروع می شود که اگر ایشان بخواهد فردی را منصوب کند و به وی گزارش دهند که آن فرد پنج دستگاه آپارتمان و یک ویلا در میگون دارد به منتقدان پاسخ می دهد که به شما چه مربوط است؟ اما این همه اشکال نیست. اشکال جدی تر آن است که از دید آقای هاشمی این فرد اگر از راه خلاف آن ثروت را به دست نیاورده باشد، قطعاً آدم باهوش و بااستعدادی است و مدیر توانمندی خواهد شد. بنابراین از انتصاب وی پشتیبانی می کند. می توان حدس زد در جامعه یی که یک موی گندیده کوخ نشینان آن می ارزد به صد تا کاخ نشین، نوع نگاه و تلقی آقای هاشمی سرانجام چه مصیبتی را بر سرش خواهد آورد.
به بیان دیگر هاشمی رفسنجانی نه تنها ثروت، ثروتمند بودن و ثروتمند شدن را عار و ننگ و موجب غضب الهی نمی داند بلکه از اقتصاد آزاد، از سرمایه داری و سرمایه دار شدن هم تازه جانبداری می کند. در عین حال و همانند نظام های حاکم در کشورهای اروپایی و امریکا، هاشمی به یک نظام فراگیر تامین اجتماعی نیز باور دارد که بر اساس آن هر فرد ایرانی از یک حداقل امکانات بهداشتی، درمانی، تحصیلات و بیمه بیکاری برخوردار باشد. او پس از جنگ و در نخستین دوره ریاست جمهوری اش با تمام توان کلنگ برداشته بود و سودای خراب کردن اقتصاد فاسد و درمانده دولتی ایران را داشت و پا جای پای آدام اسمیت، تورگوت اوزال (معمار جهش اقتصادی ترکیه در دهه 1360)، ماهاتیر محمد (معمار جهش اقتصادی مالزی) و میجی (امپراتور اصلاح طلب ژاپن که معمار نوسازی و به وجودآورنده ژاپن امروزی است) گذاشته بود که البته به خیر گذشت و جناح راست نگذاشتند هاشمی کار را به آخر برساند و در نیمه راه کلنگ را از دستش گرفتند. بخش دیگر معمای «اسطور قدرت» هاشمی در همین سیاست آزادسازی اقتصادی اش در دو دوره ریاست جمهوری اش نهفته است. طرفدار آن مستضعفان و کوخ نشینان به واسطه آنکه او می خواست ایران را تبدیل به ترکیه و مالزی کند به خونش تشنه شده و هاشمی را متهم به «اشرافی گری» و ترویج «اشرافی گری» کردند و با اینکه 16سال از دور نخست ریاست جمهوری وی می گذرد هنوز که هنوز است او را متهم به «رواج فساد اقتصادی»، «اشرافی گری»، «به راه انداختن مافیای قدرت و ثروت» و" می کنند و در مقابل به مستضعفان دلداری می دهند که به خیر گذشت و ما جلوی آن کابوس شوم را گرفتیم. همین درآمد نفت را به صورت بخور و نمیر میان شما خواهران و برادران تقسیم می کنیم. به هرحال یک تعریف عدالت عبارت است از توزیع عادلانه ثروت. اما این تعریف آدام اسمیت و سرمایه داری است. تعریف دیگری وجود دارد که آن تعریف با فرهنگ کهن ایرانی- اسلامی و با روحیات بومی ایرانی ما بیشتر سازگار است و ما به دنبال آن تعریف از عدالت هستیم که عبارت است از توزیع عادلانه فقر، اعتقاد به اقتصاد آزاد اگرچه دشمنان زیادی را برای هاشمی رفسنجانی رقم زد، اما بسیاری از صنعتگران، تولیدکنندگان و آنان که کارآفرین و مدیر اجرایی بودند چه در بخش خصوصی یا دولتی و" می دانستند که در کشورهای دیگر جهش اقتصادی چگونه صورت گرفته، طرفدار هاشمی رفسنجانی شدند. بنابراین بخش دیگر پایگاه قدرت هاشمی رفسنجانی در میان کارآفرینان، صاحبان سرمایه و در یک کلام مولدین ثروت در جامعه است. حتی امروز که هاشمی قدرتی ندارد طیف وسیعی از مدیران بخش خصوصی و دولتی و آنان که با اقتصاد، تولید، توزیع، صادرات، واردات، تجارت و سرمایه گذاری سر و کار دارند از او طرفداری می کنند و به این امید هستند که او یک بار دیگر بتواند بر عرصه کلان مدیریت اقتصادی کشور نفوذ پیدا کند تا شاید اقتصاد مملکت از این وضعیت بحرانی، رکود و ورشکسته تکانی خورده و خارج شود. احترام، علاقه و امید آنان به هاشمی بعد از خداوند متعال عامل دیگری است در دامن زدن به «اسطوره قدرت» هاشمی.
سبک و سیاق مدیریتی، مملکت داری و سیاسی هاشمی عنصر مهم دیگری در ایجاد محبوبیت و احترام و در نتیجه دامن زدن به تصور قدرت داشتن وی است. هاشمی اساساً اهل مدارا، گفت وگو و احترام به دیگران است. چه در دهه 1360 که صاحب قدرت بود، چه در مقطعی که رئیس جمهور بود و قدرت و نفوذش شروع به افول کرده بود و چه در دهه 1380 که دیگر قدرتی نداشت، او اهل حذف مدیران و مسوولان، انتقام گیری و کنار گذاشتن مسوولان به دلیل مخالفت با وی نبود. در تمام هشت سالی که رئیس جمهور بود حتی یک مورد پیش نیامد که یکی از وزرا یا استانداران یا مسوولان ارشدش را به واسطه مخالفت با «رئیس» کنار بگذارد. طبیعی است که هاشمی هم مثل هر سیاستمدار دیگر دارای افکار و عقاید و نظرات مشخص و خاص خودش است. اما نکته مهم آن است که هیچ وقت وزیر، مدیر یا مسوولی را به واسطه مخالفت با نظراتش معزول نکرد. برعکس، جملگی وزرا و مسوولان ارشدش اذعان دارند که چه در جلسات هیات دولت و چه در جلسات و کمیته های تخصصی و کوچک تر، ما با فراغ بال، خیال راحت و امنیت کامل نظرات مان را ابراز کرده و از آنها دفاع می کردیم در حالی که در مواردی آن نظرات کاملاً مغایر و در تعارض با نظرات آقای هاشمی بود. هاشمی برای مسوولان، وزرا و مدیرانش «رئیس» نبود بلکه «همکار» بود. در بسیاری از موارد او وقتی در مقابل منطق و صحت نظرات مخالف قرار گرفته و متوجه عیب و ایراد نظر یا تصور خودش می شد، بدون تعصب و مغلطه بازی، فکر خودش را رها کرده و نظر مخالف را می پذیرفت. در اوج قدرتش، در دهه 1360 و زمانی که رئیس مجلس یا مسوول جنگ هم بود سبک و سیاقش همین بود. هرگز به دنبال آن نبود که نمایندگان مجلس یا مسوولان کشوری حکماً با وی همراهی کنند و مطیع وی باشند. در ساختار سیاسی ما برخورداری از چنین روحیه یی بالطبع سبب می شود که بسیاری از چهره ها و شخصیت های سیاسی و اجرایی، بالاخص آنان که از سابقه بیشتر و عمر طولانی تری برخوردارند، برای هاشمی احترام خاصی قائل شوند.
البته هاشمی هم مثل هر رجل سیاسی دیگر بالطبع ترجیح می داد که با افراد و چهره هایی کار کند که از نزدیکی فکری بیشتری با وی برخوردار بودند. اما این به معنای آن نبود که هاشمی یک باند یا گروه خاص و ویژه خویش به وجود آورد و همه کارهای اصلی و مهم کشور محصور در دست آن چند نفر شده و مابقی وزرا، مسوولان و مدیران حضوری تشریفاتی پیدا کنند و نقش شان تقلیل پیدا کند به مشتی فرمانبردار. در دولت هاشمی از یک سو عبدالله نوری، محمد خاتمی، مصطفی معین و عطاءالله مهاجرانی حضور داشتند و در سویی دیگر برادران لاریجانی، مصطفی میرسلیم، علیمحمد بشارتی و علی اکبر ولایتی. استانداران وی از یک سو شامل محمود احمدی نژاد و محمدرضا رحیمی (معاون اول احمدی نژاد) می شدند و از سویی دیگر شامل عبدالله رمضان زاده، محسن میردامادی و مسعود سلطانی فر (مشاور سیاسی آقای کروبی و عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی). آنچه بیش از خط و خطوط سیاسی، جناحی و باندی و یا میزان فرمانبرداری و سرسپردگی مطرح بود، توان اجرایی، لیاقت فردی، تحصیلات و سوابق تجربی آن مسوول بود. سبک و سیاق مملکت داری هاشمی عامل دیگری است برای محبوبیت و احترام وی در میان بسیاری از مسوولان جاافتاده تر و قدیمی تر نظام. البته در میان کسانی که سمت اجرایی در زمان وی داشتند، استثنائاتی هم وجود دارد، هستند کسانی که نان را به نرخ روز می خورند و چون جهت باد تغییر یافته، بیرق شان در جهت دیگری به وزش درآمده است. اما از این استثنائات که بگذریم، کسر قابل توجهی از مدیران و مسوولان اجرایی نظام هاشمی را قبول دارند. تعقل، بصیرت، سعه صدر و هوشمندی وی را عاملی در جهت برون رفت از بحران فعلی می دانند. حاصل این پدیده می شود افزایش «اسطوره قدرت» و «تصور نفوذ سیاسی» هاشمی رفسنجانی.
مشی سیاسی هاشمی عامل دیگری در جهت افزایش «اسطوره قدرت» اوست. اصطلاح «پراگماتیست» را در مورد هاشمی نخستین بار غربی ها در اواخر دهه 1360 و اوایل دهه 1370 به کار گرفتند. در ساختار هرم سیاسی ایران، غربی ها هاشمی را یک واقع گرای میانه رو توصیف کردند در برابر رادیکال ها. تحلیلگران غربی یک گام هم جلوتر آمده و تلویحاً سخن از بروز اختلاف در حاکمیت سیاسی ایران راندند. اختلاف میان هاشمی رفسنجانی میانه رو، یا به زعم آنان پراگماتیست در برابر جریانات رادیکال تر و تندروتر. با اینکه این تحلیل خیلی هم بیراه نبود اما از قضای روزگار هاشمی اصرار زیادی بر انکار آن و نادرست بودنش داشت. او بارها و بارها در خطبه های نماز جمعه و سخنرانی هایش در اوایل دهه 1370، غربی ها را متهم کرد که به ویژگی ها و ظرافت های ساختار قدرت در ایران واقف نیستند و مهمل می گویند. او در پاسخ به غربی ها می گفت در ایران هیچ اختلاف نظری در سطح بالای نظام و مدیریت کشور وجود ندارد و همه ما همدل و یکصدا هستیم. جالب است که هاشمی زمانی وجود اختلاف نظر در مدیریت کشور را انکار می کرد که جناح راست با همه توان در برابر اصلاحات اقتصادی اش قرار گرفته بود و استراتژی تغییر ساختار کلان اقتصادی ایران را از اقتصاد دولتی به اقتصاد آزاد، با بن بست مواجه ساخته بود. از قضای روزگار غربی ها درست تشخیص داده بودند و سیر تحولات بعدی ایران از زمان فوت مرحوم امام خمینی تا به امروز صحت تحلیل آنان را به نحو بارزی به نمایش گذاشت.
این فقط رادیکال ها و تندروهای جناح راست نیستند که امروز هاشمی با آنان درگیر شده است. مزاج او اساساً با هیچ نوع تندروی و رادیکالیسم سازگاری ندارد. گذری به بیش از نیم قرن زندگی سیاسی هاشمی و حضور فعال وی در عرصه مبارزات سیاسی قبل و بعد از انقلاب مهم ترین نکته یی را که پیرامون وی آشکار می سازد عبارت است از اعتدال و میانه روی سیاسی و پرهیز از تندروی، رادیکالیسم و خشونت سیاسی. این ویژگی محوری هاشمی سبب شده که در طول زندگی سیاسی اش او همواره با جریانات رادیکال و تندرو سیاسی مشکل پیدا کند.
نخستین بار او در سال 1341 با برخی از طلاب و روحانیون مشکل پیدا کرد که خواهان برخورد تندتری با مرحوم آیت الله شریعتمداری و سایر علما و مراجع حوزه بودند که چرا از مرحوم امام حمایت جدی تر و علنی تر نمی کنند. ضمن آنکه در همان مقطع اوایل دهه 1340 او قطعاً در زمره یکی از نزدیک ترین یاران و شاگردان مرحوم امام بود. یک دهه بعد او با مجاهدین و بالاخص آن بخش از رهبری مجاهدین که مارکسیست شده بودند دچار همان مشکل مشابه شد. او با بسیاری از شیوه ها، عقاید و تاکتیک های رهبری سازمان مجاهدین مخالف بود. اختلافات با مجاهدین که از درون زندان در سال های قبل از انقلاب بروز کرده بود بعد از انقلاب همچنان ادامه یافت و عمیق تر هم شد. در سال های نخست انقلاب، هاشمی عملاً هدف اصلی ترور شخصیتی و فیزیکی سازمان قرار گرفت. نشریات سازمان مجاهدین هاشمی را از یک سو متهم به تبانی با امریکایی ها می کردند و از سوی دیگر «اسناد» ی را به نام خلاف ها و سوءاستفاده های مالی وی در نشریات شان منتشر می کردند. در عین حال او را مغز متفکر سرکوب نیروها و جریانات ترقی خواه و دموکراتیک هم معرفی می کردند.
مشکلات هاشمی در سال های نخست انقلاب فقط محدود به تندروی های سازمان مجاهدین، چریک های فدایی خلق، کومله، پیکار و امثالهم نمی شد. او از سویی دیگر با نوع دیگری از تندروی در میان برخی از مسوولان و اعضای شورای انقلاب روبه رو بود؛ کسانی که ملهم و متاثر از ادبیات اقتصادی چپ مارکسیستی اوایل انقلاب، خواهان مصادره و ملی کردن (دولتی کردن) هر چه بیشتر منابع اقتصادی کشور از جمله کارخانجات و صنایع بخش خصوصی، زمین ها و املاک مالکان بزرگ، شرکت های بزرگ بخش خصوصی و... بودند. جالب است که برخی از این شخصیت ها بعدها در زمره اصلاح طلبان درآمدند. بعد از ارتحال امام(ره) و شروع نخستین دور ریاست جمهوری اش، این بار هاشمی با چپ اسلامی مشکل پیدا کرد. سیاست های اقتصادی وی نه تنها با مخالفت جدی محافظه کاران مواجه شده بود بلکه چپ نیز به شدت با استراتژی آزادسازی اقتصادی وی مخالفت می ورزید. محمد موسوی خوئینی ها، علی اکبر محتشمی پور، هادی غفاری، عباس عبدی، اکبر گنجی، علیرضا علوی تبار، دفتر تحکیم وحدت، مهندس عزت الله سحابی، بهزاد نبوی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به همان میزان با سیاست های اقتصادی هاشمی مخالفت می ورزیدند که محافظه کاران در جناح راست. نشریات ایران فردا به سردبیری مهندس سحابی، ماهنامه بیان به سردبیری علی اکبر محتشمی پور و روزنامه سلام به سردبیری موسوی خوئینی ها همانقدر با سیاست های اقتصادی هاشمی مخالفت می کردند که روزنامه های کیهان و رسالت به همراه طیفی از نشریات و هفته نامه های راست افراطی.
مخالفت جریانات تندرو با هاشمی رفسنجانی بعد از آن هم که وی دیگر رئیس جمهور نبود، ادامه یافت. همه ما تعارضات و حملات برخی از عناصر و چهره های تندروتر دوم خردادی و اصلاح طلب به هاشمی را به خاطر می آوریم.
تعارض فعلی اصولگرایان تندرو به هاشمی برای وی نه پدیده جدیدی است و نه تجربه یی ناآشنا. او همان طور که دیدیم همواره با افراطیون چه راست و چه چپ مشکل داشته است. جالب است که امروز اصولگرایان تندرو در حمله به هاشمی کم و بیش از همان ادبیاتی استفاده می کنند که دوم خردادی های تندرو در سال های اوج اصلاحات که چپ اسلامی در اوایل دهه 1370، که مجاهدین در سال های نخست انقلاب به کار می بردند.
به همان میزان که هاشمی مورد انکار تندروها بوده، به همان میزان نیز مورد احترام و پذیرش جریانات و چهره های معتدل و میانه رو بوده. از جمله باید از جایگاه ویژه هاشمی نزد امام خمینی(ره) نام برد. اعتبار هاشمی نزد امام را می توان در نخستین سند تاریخی که ایشان قبل از انقلاب به عنوان رهبر انقلاب و رهبر آینده نظام در مورد سامان دادن و تنظیم اعتصابات در دوران انقلاب مرقوم داشتند ملاحظه کرد. امام در حکمی از پاریس خطاب به مرحوم مهندس بازرگان، دکتر یدالله سحابی و هاشم صباغیان آنان را مامور به تنظیم و رسیدگی به اعتصابات کردند. جالب است که در آن حکم تاریخی هاشمی رفسنجانی را نیز اضافه کردند. در سال های نخست و پرالتهاب انقلاب که انقلاب و کشور با هزار و یک مشکل و مساله مواجه بود، امام در اکثر موارد رسیدگی و حل و فصل موضوعات مورد منازعه و اختلاف را به آقای هاشمی احاله می کردند. این نبود مگر به واسطه درک امام از همان هوش و ذکاوت بالای هاشمی و شناختی که امام از هاشمی در بیش از دو دهه آشنایی و تجربه شان با وی پیدا کرده بودند. هاشمی تنها چهره یی بود که امام به واسطه علاقه مفرط شان به وی، پس از رفع خطر سوءقصد به وی توسط گروه فرقان یا مجاهدین، گوسفندی را قربانی کردند. امام با سپردن جنگ با عراق که بزرگ ترین و عمده ترین و اصلی ترین مساله نظام پس از انقلاب بود به آقای هاشمی، عمق باور خود به توانایی های مشارالیه را نشان دادند. تا زمانی که مرحوم امام زنده بودند جایگاه هاشمی استوار بود و اتفاقاً افول قدرت هاشمی، یا به تعبیر یادداشت ما، افول «اسطوره قدرت» هاشمی از پشت فوت امام شروع شد.
می رسیم به منفی ها، خبط و خطاها و ضعف های هاشمی و «اسطوره» قدرتش. هیچ تحلیلی از هاشمی رفسنجانی یقیناً بدون اشاره به خبط و خطاها و نکات منفی عملکرد وی، نمی تواند تحلیلی واقع بینانه باشد.
خبط و خطاها و ضعف های هاشمی ظرف 50 سال فعالیت سیاسی اش بدون تردید نه مختصر است و نه بی اهمیت. بدون تردید هاشمی هم مثل هر سیاستمدار و هر انسانی، ضعف هایش را حاضر نیست بپذیرد. در بهترین حالت و باز مثل هر انسان دیگری، سعی در دفاع و رفع و رجوع کردن آنها بر خواهد آمد.
شخصاً معتقدم که بزرگ ترین ایراد به هاشمی ظرف سه دهه گذشته بازمی گردد به نحوه تاملش به مساله دموکراسی، آزادی و دفاع از حقوق شهروندی. من دموکراسی و آزادی را بزرگ ترین هدف انقلاب اسلامی می دانم. حتی یک مرحله هم جلوتر رفته و اساساً شأن نزول انقلاب و مبارزه با رژیم شاه را بر سر موضوع دموکراسی می دانم. بنابراین دموکراسی را اصلی ترین و عمده ترین دلیل مخالفت با رژیم شاه و در نتیجه تحقق آن در ایران اسلامی را عمده ترین موضوع انقلاب اسلامی می دانم. اگر این پیش فرض را بپذیریم، در آن صورت بزرگ ترین انتقاد به هاشمی است که او خیلی به فکر آبیاری، رشد و نمو و تقویت نهال نوپای آزادی که بزرگ ترین هدف انقلاب اسلامی بود بر نیامد. او نه تنها تلاشی برای حفظ و حراست از آزادی و تقویت دموکراسی بعد از انقلاب نکرد، بلکه در موارد عدیده یی وقتی ساحت آزادی و حقوق شهروندی مورد تعرض و بی مهری قرار گرفت وی نه تنها اعتراضی نکرد، بلکه صورتش را چرخانده و به سوی دیگر نگریست، کانه آن رویدادها در کشور و سرزمین دیگری اتفاق افتاده بودند. حتی اگر از روی تساهل و به واسطه ذات معتدل و میانه رو هاشمی فرض بگیریم که او در آن تعدیات به آزادی و دموکراسی نقشی نمی داشته، با هیچ تساهل و تسامح و با هیچ غمض عینی نمی توان سکوت وی را در قبال آن تعدیات، نادیده گرفته یا توجیه کرد. اگر گذشته را مولفه یی برای آینده بگیریم، در آن صورت می توان پرسید آیا آنان که در قبال تجاوز به هاشمی امروز سکوت کرده و به دیگر سو نگاه می کنند، همچون هاشمی روزی خود گرفتار همان نیروها نخواهند شد؟
منبع:http://www.noandish.com/com.php?id=36590